خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد.... گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید.... و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صميمانه به او گفت سلام...
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی
عشق
اسارت
قهر و آشتی
همه بی معنا بود..........
سلام همشهری
1393/03/28 - 22:48
1393/03/28 - 22:49سلووووو #همشهری خوب؟
سلام خسته نباشی
1393/03/28 - 23:44سلووووو سهیل جان ممنون تو خوبی؟
1393/03/28 - 23:45مرسی ابجی دلم واستون تنگ شده بود خوشحالم می بینم که حالتون خوبه مثل همیشه
1393/03/28 - 23:46منم خوشحالم که مبینمت
1393/03/28 - 23:52شبت خوش و خسته نباشی فعلا خدافززز
1393/03/28 - 23:53شب خوووش
1393/03/28 - 23:58