فقط باید ی رنگ باشه؟ اما من چند رنگو انتخاب میکنم قرمز- صورتی-سفید.
آبی تیره و زرد هم میپسندم
زرد
1392/03/13 - 17:20توسی
1392/03/13 - 22:12آبي رو دوست دارم اما فكر نكنم دوست داشتني باشم
1392/03/13 - 23:32من ابی و سبز خیلی دوست دارم
1392/03/14 - 00:30قرمز جیگری زرد بنفش
1392/03/14 - 22:48رنگ مشکی نمی دونم چه خاصیتی داره ولی من که دوسش دارم.
شما یا خیلی دوسش داری می خوای هیچکس دیگه فکرشو نکنه یا ازش متنفری نمی دونم ای کاش بهم جوابشو بدی!
سال مار ایرانیها لرزان میگذرد. حال مان بد نیست، اما كشورمان را لرز گرفته است چون هنوز چهل روز از آغاز سال 92 نگذشته كه چهار زلزله بزرگ استانهای مختلف کشور را تكان داده در برخی استانها نیز زمینلرزههای كوچك به وقوع پیوسته است. تا جایی که این همه تكانهای ترسناك، مردم استانهای دیگر را هم ترسانده و پرسشهای زیادی درباره زلزلههای زنجیرهای اخیر در ذهن آنها شكل گرفته است.
آیا این زلزلههای كوچك و بزرگ نشان از وقوع زلزلهای دهشتناك دارد؟ آیا گسلهای خطرناك فعال میشوند؟ نكند تكانهای كوچك زمین، تهران را كه سالهاست همه از وقوع زلزلهای بزرگ در آن هراس دارند، بلرزاند؟ چه شده است كه طی دو هفته اخیر هر روز بخشی از زمین كشورمان به لرزه درآمده است؟ مثل دشتیهای بوشهر كه بیستم فروردین امسال زلزلهای به بزرگی 6.1 ریشتر زمین زیر پایشان را لرزاند، زلزله بزرگ بعدی كه پس از وقوعش، تقریبا همه خبرگزاریهای دنیا دربارهاش حرف زدند، دقیقا پس از یك هفته در سیستان و بلوچستان رخ داد و علت مطرح شدنش در سراسر دنیا بزرگی بیسابقهاش بود چرا كه در 50 سال اخیر وقوع زلزلهای با چنین بزرگی در ایران بیسابقه بود و بیش از صد میلیون نفر، از هندوستان تا قطر، احساسش كردند.
كانون این زلزله در منطقهای كمجمعیت بود و به همین علت تلفات جانی نداشت. سه روز بعد وقتی مردم آذربایجان شرقی از خوششانسی هموطنهایشان در سیستان و بلوچستان ذوق كرده بودند، زلزلهای به بزرگی 4.9 ریشتر خانههایشان را تكان داد و آنها را به خیابان كشاند كه البته برخی منابع هم بزرگی آن را 5.2 ریشتر اعلام كردند. فردای همان روز، اهالی استان فارس زلزلهای 5 ریشتری و اصفهانیها زلزلهای 4.1 ریشتری را تجربه كردند و حالا بعد از این همه تاب خوردن، فكر نمیكنید طبیعی باشد اگر مردم در سراسر كشور وحشت كنند و بخواهند بدانند كه آیا قربانیان بعدی زلزله کدام یک از هموطنانمان خواهند بود ؟! در اینجا تنها چیزی که نباید فراموش شود مواردیست که باید رعایت شود :
قبل از زلزله
شصت درصد زلزله ها در نیمه شب اتفاق افتاده است. فراموش نکنید که بعد از این لباس کامل را در کنار تخت و در دسترس قرار دهید.
قفسه ها و تابلوها را به دیوار محکم کنید و آنها را روی تختخواب آویزان نکنید. اشیای سنگین را در قفسه های پایین تر قرار دهید. اشیای شکستنی را در داخل کابینت ها قرار دهید.
اتصالات و سیم کشی های معیوب را از همین حالا تعمیر کنید.
آفت کش ها و پشه کش ها و قوطی های قابل اشتعال را در کابینت های پایینی قرار دهید.
مکان های امن خانه (زیر مبلمان، زیر قاب در، به دور از شیشه ها و پنجره ها) را شناسایی کنید.
مکان های امن بیرون از خانه (به دور از ساختمان ها، درختان، تیرهای برق و پل های هوایی و ...) را شناسایی کنید.
به اعضای خانواده یاد بدهید که چگونه برق، گاز و آب را قطع کنند.
یک ساک اضطراری تهیه کنید و داخل آن وسایلی همچون چراغ قوه و چند عدد باتری، رادیو، جعبه کمک های اولیه، چند بطری آب آشامیدنی، سوت، کنسرو، کمپوت، خشکبار، قند و آبنبات، درباز کن، پول نقد و کفش مناسب بگذارید. پیچ گوشتی، شمع، چاقو، آچار فرانسه را هم داخل همین ساک قرار دهید.
لوازم کمک های اولیه شامل یک قیچی کوچک، باند استریل، چسب، قرص و پماد آنتی بیوتیک، پماد سوختگی، استامینوفن، قرص اسهال، الکل و داروی مسکن و قطره استریل چشمی و اگر دارویی دارید که عدم مصرفش باعث مرگتان می شود، از آنها هم چند تایی در ساک قرار بدهید. اگر از سوئیچ ماشینتان دو تا دارید یکی را داخل ساک قرار دهید. یک بسته دستمال کاغذی رولی و نوار بهداشتی فراموش نشود. چند متر طناب، حوله کوچک، صابون، مسواک و خمیر دندان برای روزهای آتی، مدارک ضروری و ... را هم داخل آن بگذارید.
با اعضای خانواده هماهنگ کنید که در صورت وقوع زلزله کجا یکدیگر را ملاقات کنید.
به هنگام زلزله (داخل ساختمان)
زیر میز ناهارخوری، میز کار، داخل قاب دیوار یا کنار دیوارهای داخلی که به دور از شیشه هستند پناه بگیرید.
داخل خانه بمانید. خطرناک ترین کار به هنگام زلزله این است که سعی کنید به بیرون فرار کنید.
به هنگام زلزله (بیرون از ساختمان)
جایی پناه بگیرید که به دور از ساختمان ها، پل ها، تیرهای برق و درختان و غیره باشد. صبر کنید تا زلزله تمام شود.
به هنگام زلزله (داخل وسیله نقلیه در حال حرکت)
جایی پیدا کنید که به دور از ساختمان ها، درختان، پل ها و تیرهای برق باشد.
فوراً در کنار خیابان ترمز کنید و داخل اتومبیل بمانید.
وقتی زلزله تمام شد، با احتیاط حرکت کنید و هل نشوید. رمپ ها و پل ها ممکن است به خاطر زلزله آسیب دیده و سست شده باشند.
پس از زلزله
قبل از هر چیزی مراقب پس لرزه ها باشید. اگر داخل خانه خود هستید، مراقب باشید و عجله نکنید. لباس ها و ساک اضطراری را با یک یا دو پتو بردارید و آرام بیرون بروید. اگر بیرون هستید، فوراً به منزل خود برنگردید. بعد از زلزله و حتی تا چند ماه، ممکن است پس لرزه هایی اتفاق بیفتد.
اگر بوی گاز شنیدید از چراغ قوه و فندک و کبریت و ... استفاده نکنید. در جهت مخالف بوی گاز بروید.
اگر صدای ناله یا کمک همسایه ها را شنیدید، اگر برایتان مقدور بود به آنها کمک کنید.
به افراد سالمند و کودکانی که کمک می خواهند کمک کنید.
از ساختمان های صدمه دیده و ویران شده دور بمانید.
حواستان به آتش سوزی باشد. از کابل ها و سیم های برقی آسیب دیده دور بمانید و گاز و فیوز برق را قطع کنید.
اگر لوله های آب آسیب دیده بود، از توالت استفاده نکنید و آب لوله کشی را ننوشید. از بطری هایی که داخل ساکتان گذاشته بودید استفاده کنید و آنها را برای شستشو هدر ندهید. می توانید از یخ فریزر هم برای آب شرب استفاده کنید.
حتماً رادیوی خود را چک کنید و از اخبار مرتبط با زلزله مطلع باشید.
منبع : برترین ها
کدام عاشق سینماست که خنده تلخ و اشکبار «سید» در برابر «قدرت»، دوست بازیافتهاش بر سفره میگساری «گوزنها» را ببیند و منقلب نشود؟ کیست که نگاه شیفته و عشق پنهان به «مرجان» را در سکوت لحظه ها و چشمان «داش آکل» در نیابد؟ کیست که عمق فاجعه را در چشمان ملتهب «قیصر»، آن زمان که از مرگ خواهر و برادرش آگاه میشود؛ نبیند؟ چه کسی میتواند تنهایی و محرومیت «ابی» را پس از سال ها زندان، در «کندو» لمس نکند، وقتی که در ورودی سالن سینما، با چشمانی حریص و دست و دلی لرزان به تصویر نیمه لخت زنی خیره میشود...
او نشان داد می توان با دندان های تیره و زشت و فکی جلو آمده در نقش یک معتاد (سید گوزنها) و یا با کله ای خربزه ای در نقش یک عقب مانده ذهنی (مجید سوته دلان) یا با موی از میان تراشیده و صورتی شیار برداشته از زخم دشنه در نقش عاشقی پیر (داش آکل) بازی کرد و همچنان ستاره ماند.
اکنون که این قصه را برای شما بازگو کرده ام؛ درست مانند وقت هایی است که از سادگی مجید سوته دلان، دریا دلی شیر ممد تنگسیر، لطافت عشق آکل در داش آکل و تلخکامی رنج آور سید گوزنها، برای یکدیگر قصه میگوئیم و خود را در اندوه و شادی و پیروزی و شکست آنان شریک میدانیم.
چند سال پیش مصاحبه ای از او در صدای آمریکا شنیدم. زمانی بود که مادرش تازه فوت کرده بود. بهروز گفت: یک بار مادرش از یک پوستر فروش پوستر او را می خواهد و فروشنده با نگاهی به سن و سالش می گوید: مادر شما دیگه چرا؟ و مادر بهروز به گریه می افتد: آخه این پسرمه...
بیستم اسفند ماه، سالروز تولد بهروز وثوقی را به تمامی خانواده هنر و دوستدارانش تبریک عرض می کنم. اما صد افسوس که هنرمند محبوب این مردم در میان آنها نیست. با گذشت سه دهه از عدم فعالیت او در سینمای ایران هنوز مردم و به خصوص نسل جوان و نوجوان او را اسطوره می دانند و برای بازگشت او به وطن لحظه شماری می کنند. ولی به او حق می دهیم. کتاب خاطرات بهروز که تنها شامل خاطرات سینمائی اوست در ایران مجوز نمی گیرد حال چگونه خود او می تواند در وطنش باشد. در پایان لازم می دانم از عباس کیارستمی عزیز که در سانفرانسیسکو جایزه ی کروساوا خودش را به بهروز بخشید تشکر ویژه ای کنم که پیام دوستداران بهروز وثوقی را که همانا آرزوی بازگشتش به وطن است را به خوبی به اسطوره رساند.
امیدواریم روزی جشن حضورت در میهن را را بر پا کنیم...
در واپسین روزهای سال 1391 نمی توانیم از یاد ببریم هنرمندان قدیمی را که از جمع زمینی ها جدا شدند و در خاک آرام گرفتند پس در ادامه مروری داریم بر هنرمندان سینما و تئاتر که از دنیا رفتند.
به گزارش ایسنا پروین دخت یزدانیان، بی بی قصه های مجید پنجم فروردین ماه از دنیا رفت. او متولد ۱۳۰۶در نجف آباد بود و از سال ۱۳۷۰، با ایفای نقش بی بی در سریال تلویزیونی «قصه های مجید» به کارگردانی پسرش (کیومرث پوراحمد)، قدم به دنیای بازیگری گذاشت و سپس در سال ۱۳۷۱ با بازی در فیلم های «صبح روز بعد» و «شرم» وارد سینما شد.
او برای بازی در فیلم «صبح روز بعد»، برنده ی دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش دوم زن از یازدهمین جشنواره ی فیلم فجر شد. از دیگر کارهای او هم می توان به «نان و شعر»، «مهریه ی بی بی»، «خواهران غریب»، «شب یلدا» و سریال «سرنخ» اشاره کرد.
فاطمه صفرطاهری اصفهانی در سال 1318 در تهران متولد شد و پس از اخذ دیپلم از سال 1336 فعالیت هنری اش را با حضور در تئاتر آغاز کرد و از سال 1366 نیز با فیلم «تحفه ها» وارد سینما شد. از فیلم ها و مجموعه های تلویزیونی این بازیگر می توان به گل پامچال، سایه همسایه، خاله سارا، طوبی، روز باشکوه، پهلوانان نمی میرند، زیر بام های شهر، دبیرستان خضرا، هامون، سفر جادویی، انفجار در اتاق عمل، شهر در دست بچه ها، نرگس، دیدار در استانبول، رابطه پنهانی، طعمه، مستاجر، آبادانی ها، جای امن، مهریه بی بی، راه افتخار، بی قرار، مرد آفتابی، زن امروز، تارهای نامرئی، طوطیا، شوخی، دختری به نام تندر، میهمان مامان، پشت پرده مه و گرگ و میش اشاره کرد.
ایلوش خوشابه هم که با نام ایلوش مطرح بود در سال 1311 در ارومیه به دنیا آمد و فعالیت در سینما را با بازی در فیلم «امیر ارسلان نامدار» در سال 1333 آغاز کرد. از دیگر آثار او می توان به «افعی»، «یاران» و «تعقیب» اشاره کرد و در خارج از کشور نیز در مجموعه ها و نمایش هایی چون هرکول، سامسون، اولیس، برادران ماسیست، من جاسوس هستم، خطاکاران، اف بی آی و بازی شانس به ایفای نقش پرداخته است. این بازیگر همچنین در رشته پرتاب دیسک و زیبایی اندام کشور در سال 1327 به قهرمانی رسیده است.
ایرج قادری کارگردان و هنرپیشه سینمای ایران، 17 اردیبهشت ماه امسال به دلیل سرطان از دنیا رفت. او فعالیت سینمایی خود را از سال ۱۳۳۴ با بازی در فیلم «چهار راه حوادث» به کارگردانی «ساموئل خاچیکیان» آغاز کرد و در سال ۱۳۴۱ هم شرکت سینمایی «پانوراما» را به همراه «موسی افشار» تأسیس کرد.
در واپسین روزهای فصل بهار هم یکی دیگر از هنرمندان این سرزمین درگذشت؛ شاپور قریب. او که متولد ۱۵ آذر ۱۳۱۱ در تهران است، ۱۶ خرداد پس از گذراندن دوره ی طولانی بیماری در بستر چشم از جهان فرو بست. در کارنامه ی فیلمسازی او ساخت آثاری چون «کاکو»، «غریبه»، «خروس»، «بت شکن»، «سه ماه تعطیلی»، «بگذار زندگی کنم»، «سایه های غم»، «بازگشت قهرمان»، «اشک و لبخند»، «کفش های جیرجیرک دار من»، اپیزودی از فیلم «ملاقات» و فیلم موفق کودک و نوجوان «هفت تیرهای چوبی» به چشم می خورد.
آغاز فصل تابستان همزمان شد با درگذشت، علی کسمایی - پدر دوبله ایران-، او که متولد سال 1294 بود در روز 6 تیر ماه درگذشت.
وی سرپرستی دوبلاژ «شازده احتجاب»، «شطرنج باد»، «ملکوت»، «هجرت»، «پرواز در شب»، «هزار دستان»، «سربداران»، «آخرین پرواز»، «این خانه دور است»، «سال های جوانی»، «اتاق یک»، «حکایت آن مرد خوشبخت»، «کمیته ی مجازات» و «هور در آتش» و فیلم های خارجی «دکتر ژیواگو»، «بانوی زیبای من»، «آوای موسیقی» و «هملت» را در کارنامه ی هنری اش ثبت کرده است.
22 تیر ماه روزی بود که حمید سمندریان کارگردان نامدار و پدر تئاتر ایران از دنیا رفت. او متولد اردیبهشت ۱۳۱۰ بود، در حالی که مدتی بود از بیماری سرطان کبد رنج می برد، درگذشت. شروع فعالیت های تئاتری او در حین تحصیل در دوره ی متوسطه با حضور در کلاس های تئا تر و هنرپیشگی اساتیدی چون «حسین خیرخواه»، «شباویز»، «نصرت کریمی» و «عبدالحسین نوشین» بود و آثار ماندگاری را چون «بازی استریندبرگ»،«ملاقات بانوی سالخورده»، «ازدواج آقای می سی سی پی» و.... بر صحنه ی تئاتر ماندگار کرد.
ایرن زازیانس بازیگر قدیمی سینما هم 7 مرداد ماه در سن 85 سالگی از دنیا رفت. این بازیگر ارمنی تئاتر، سینما و تلویزیون که متولد مرداد 1306 بود در فیلم ها و مجموعه های متعددی از جمله «سلطان صاحبقران» ایفای نقش کرده است.
نعمت اسدالهی بازیگر قدیمی تئاتر از دیگر هنرمندانی بود که هشتم آبان، در سن 68 سالگی از دنیا رفت. او مدت ها دچار عارضه ی ریوی بود و براثر همین عارضه هم درگذشت. او قصد داشت نمایشی از «برشت» را به صحنه بیاورد و مشغول رایزنی با اداره ی کل هنرهای نمایشی بود اما به دلیل بیماری اش این تصمیم عملی نشد. وی علاوه بر بازیگری در کارگردانی و تدریس تئاتر نیز فعالیت داشت. از جمله فعالیت های او می توان به کارگردانی و بازی در نمایش های «شبی در کنار رود گرانیکوس»، «خسیس»، «گمراه»، کارگردانی نمایش های «توراندخت»، «ننه دلاور و فرزندان او» و بازی در نمایش های «در حضور باد» به کارگردانی بهرام بیضایی، «دیکته و زاویه» به کارگردانی داود رشیدی، «حسن کچل» به کارگردانی داود رشیدی، «شهاب آسمانی» به کارگردانی حمید سمندریان، «دخمه شیرین، عکس یادگاری» به کارگردانی دکتر قطب الدین صادقی، «بیژن و منیژه» به کارگردانی محمود عزیزی، «هفت نمایش کوتاه» به کارگردانی اسماعیل خلج اشاره کرد.
اما دوم آذر ماه فهیمه راستکار، دوبلور پیشکسوت و بازیگر تئاتر و سینمای ایران، پس از 80 سال زندگی، همسرش نجف دریابندری - مترجم - را ترک کرد و به دیار باقی شتافت. فهیمه راستکار که مدتی بود به بیماری آلزایمر هم مبتلا شده بود، در تهران متولد شد و فعالیت سینمایی را از نیمه ی دهه ی 30 در حوزه ی دوبله و تئاتر آغاز کرد.
او در سال 52 در فیلم «مغول ها»ی پرویز کیمیاوی به ایفای نقش پرداخت و بعدها در فیلم هایی چون «گیس بریده»، «پابرهنه در بهشت»، ستاره ها ۳: ستاره بود، رازها، دختری به نام تندر، روانی، زن شرقی، الو!الو! من جوجوام، مرغ و همسایه، عشق و مرگ، جهیزیه ای برای رباب، محموله، ترنج، شیر سنگی، خط پایان و آقای هیروگلیف حضور داشت. وی هم چنین در تالیف کتاب «مستطاب آشپزی» با همسرش همکاری داشت.
13 دی ماه هم حسین حسینی، بازیگر قدیمی سینما، به علت ابتلا به تومور مغزی در سن 70سالگی در منزل خود، درگذشت. از جمله کارهای شاخص این بازیگر می توان به سریال تلویزیونی «سرکار استوار» با ایفای نقش سرگروهبان در این مجموعه اشاره کرد. فیلم های سینمایی «شهر آفتاب» و «استوار و پاسبان» هم از دیگر کارهای حسین حسینی هستند.
مسعود بهنام - مدیر استودیو بهمن - دیگر هنرمندی بود که ششم بهمن ماه، پیش از آغاز جشنواره ی فیلم فجر درگذشت. این هنرمند فعال در عرصه ی صداگذاری و صدابرداری سینمای ایران در سن 57 سالگی درحالی که مشغول آماده سازی برخی از فیلم های جشنواره ی فجر بود، در منزل مسکونی خود درگذشت. مسعود بهنام که متولد 1334 و فارغ التحصیل مدرسه ی عالی تلویزیون و سینما در سال 1354 بود، صدابرداری و صداگذاری فیلم های مختلفی چون شبح کژدم، آن سوی آتش، لنگرگاه، ماهی، روز باشکوه، تمام وسوسه های زمین، آخرین روز بهار، دادستان، دو نیمه سیب، نان و شعر، بوی خوش زندگی، عاشقانه، سفر به چزابه، براده های خورشید، ساغر، کمکم کن، کیسه برنج، بودن یا نبودن، زمانی برای مستی اسب ها، بوی کافور عطر یاس، شب یلدا، نیمه پنهان، متولد ماه مهر، شام آخر، کاغذ بی خط، نان و عشق، موتور هزار، دوئل، واکنش پنجم را انجام داده است.
پوتینیک : نعناع مچچه : لب
موتیره : دهن ، پوزه فیلیک : تف میس میره : غرغر زیر لب
کولاس : نان محلی پلابونه : ته دیگ کچک : چماغ
ارما : ورم لوک : سوراخ کُ اُل : موج
میس : کپک گیج گیله : قلقلک دوخؤس دوخؤسه : قایم باشک
شیمی قوربان
وای چقدر سخته
1391/11/28 - 00:16آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.
حس می کنم و می دانم
دست می سایم و می ترسم
باور می کنم و امیدوارم
که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد
در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است
داستانی ، راهی ، بی راهه ای
طرح افکندن این راز
راز من و راز تو ، راز زندگی
پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است
وقتی که مرگ مارا برباید
- تو را و مرا-
نباید که درپایان راهمان
علامت سوالی برجای بماند
تنها نقطه ای ساده
همین وبس
چرا که ما
درحیات کوتاه خویش
فرصت های بی شماری داریم
که دریابیشان
سکوت سرشار از ناگفته هاست
پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم
از دیگران شکوه آواز می کنم
فریاد می کشم که ترکم گفتند!
چرا از خود نمی پرسم:
کسی را دارم
که احساسم را
اندیشه و رویایم را
زندگی ام را با او قسمت کنم؟
آغاز جدا سری شاید از دیگران نبود
پنهان زهمهمه ی آب
در پیچ رود
گداریست .
دستان من بگیر !
دل در هوای نغمه ی خاموش جنگل است
پیری چه زود می رسد از ره .
وین شام تیره هم که بختک شومی است
شعر سکوت سرشار از ناگفته هاست"
1391/11/25 - 15:33من کور شده ای عشق توام /می بینی /نگران نباش /با خط بریل هم می توانم دوستت داشته باشم .
1391/11/25 - 15:39پنجره ای برای دیدن تو
مدادی برای نوشتن تو
میزی برای اندیشیدن به تو
قایقی برای رسیدن به تو
چقدر به تو وصل میکنند مرا
این درختان قطع شده.
هچکس نفهمید شاید شیطان عاشق حوا شده بود که به آدم سجده نکرد...!!!
1391/11/20 - 20:49بارک الله..احسنت..تاحالابه این مطلب فکرهم نکرده بودم..فهیمه جان تواز قدرت تشبیه..استعاره وتخیل برخورداری..میتونی شعربگی.
1391/11/20 - 21:11 توسط Mobileمرسی مرسی این مدلی کسی نگاه نکرده بود به موضوع
1391/11/20 - 21:179ـ خوشحالیش زیاد دوام نمیاره. چون یه جوش سرسیاه بی اجازه نوك دماغش سبز شده
10ـ حوله ش رو می پوشه و میره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسیون چرب میكنه
۱۳ـ چهل بار لباس می پوشه و در میاره تا انتخاب كنه
۱۴ـ ۴۸ دقیقه پشت میز توالت می شینه و آرایش میكنه
ساعت ۸ شب
راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "
هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.
ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
شیر کم چرب بنوش.
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند
ای ول شهریار که همجنساتو میشناسی
1391/11/9 - 00:58