Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #جانم

♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
ي جان من
هر کس به تمناي کسي غرق نياز است
هر کس به سوي قبله ي خود رو به نماز است
هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است
با عشق در اميخته در راز و نياز اسث

اي جان من تو . جانان من تو
در مذهب عشق ايمان من تو
هيهات که کوتاه شود با رفتن جانم
اين دست تمنا که به سوي تو دراز است

هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است
با عشق در اميخته در راز و نياز اسث

هر که در عشق تو گم شد از تو پيدا مي شود
قطره ي نا قابل دل از تو دريا مي شود
دستي که به درگاه خدا بسته پل عشق
کوتاه نبينيد که اين قصه دراز است

خاصييت عشق مي جوشد از تو
دل رنگ اتش مي پويد از تو
هر گوشه ي اين خاک که دل سوخته اي هست
از دولت عشق تو در ميکده باز اسث

هر کس به تمناي کسي غرق نياز است
هر کس به سوي قبله ي خود رو به نماز است
هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است
با عشق در اميخته در راز و نياز اسث

اي جان من . ايمان من
Mostafa
Mostafa
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس

گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم

گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه‌ای؟ گفت در بند بی خیالی

گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که می‌سرایم شعر سپید باری

گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم: رقیب! گفتا: او نیز کله پا شد

گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی

گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز

گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده

گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش

گفتم: بگو زساقی حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره

گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‌ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا

گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی / گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی
... ادامه
Mostafa
Mostafa
هيچ چيز دلنشين تر از اين نيست كه مدام نامت را صدا بزنم با يك علامت سوال...؟
و تو با حوصله جواب بدهی:
جانم؟!
دیدگاه · 1392/02/16 - 23:56 ·
♥هـــُدا♥
fu2947.jpg ♥هـــُدا♥
ﻧﺎﻣﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ{-5-}
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
مــ♥ـاבر(!)
בرωـتایش בنیاے پرمهرت ، ترانـﮧ اے از اخلاص خواهم

ωـروב وگلـבωـتـﮧ اے از مهر بر گرבنت خواهم آویخت.

شکوه عشـ♥ـق را בر زمزمـﮧ هاے ماבرانـﮧ ات می یابم

وانگیزه خلقت را از قلـ♥ـب پرمهرت مے خوانم.

مــ♥ـاבر، بوωــﮧ بر בωـتاטּ خـωـتـﮧ تـو جانم را زنـבه می کنـב

و בیـבار تو عشـ♥ـق را בر בلـ♥ـم بـﮧ ارمغاטּ مے آورב.

ایمانم از בعاے توωـت و خـבایم را از زباטּ تو شناختـﮧ ام ،

عباבت را تو بـﮧ مـטּ آموختـﮧ ای ، مــ♥ـاבر(!) ای الهـﮧ مهر.

تو گـ❀ـلے خوشبو از بهشت خـבایے کـﮧ گلخانـﮧ בلـ♥ـم از عطرتو

ωـرشار است ،

از تبار فاطمـﮧ اے وگویے وجوב تو را با مهر فاطمـﮧ ωـرشته انـב

پس همیشـﮧ בعایم کـטּ چراکـﮧ בعایت ωـرمایـﮧ فرבاے مـטּ است.

... مــ♥ـاבرم ! بـﮧ پاس آنچه بـﮧ مـטּ בاבه اے ،

بـﮧ ωـتایش محبتهاے بے انـבازه ات ،

و بـﮧ وωـعت همـﮧ خوبیهایت
בوωـتت בارم
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/11 - 20:19 ·
3
نگار
نگار
مادر! وجود تو خونِ حیات در رگ من است. بی تو، گلی بی برگ، شمعی بی شعله، کویری سوزناک، خنده ای بی صدا، زنده ای بی روح و سرانجام، نقطه ای بی نشان در دریای پر تلاطم زندگی ام هستم.
مادر م،ای عزیز تر از جانم، روزت مبارک
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/10 - 23:55 ·
7
♥هـــُدا♥
i_could_dream_by_sandymanase_d4lsxxl.jpg ♥هـــُدا♥
ببین !

شومایی که هر روز از صبح تا شب جانماز آب می‌کشی

اصلا بهشت مال تووو

فقط بی زحمت بیا این مسیر جهنم رو به ما یاد بده
که گم نشیم یه وقت سر از بهشت دربیاریم
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/10 - 16:28 ·
3
♥هـــُدا♥
59418452760760838724.jpg ♥هـــُدا♥
همه چیز عوض شده جز تو جانم ،

تو از اول هم عوضی بودی
دیدگاه · 1392/02/10 - 15:27 ·
3
ebrahim
ebrahim
17
نوعي حسِ گستردگي مرا گر فته
بود؛ نمي فهميدم كه دارم به كلاه و دامن كلوديا نگاه مي كنم يا ب ه منظره . پاييز بود اما هوا تميز بود و از آلودگي خبر ي نبود، ولي
يك خبرهايي بود : مه غليظي پاي كوه ها بود، رگه هاي غبار روي رودخانه ها، زنجير هي ابرها؛ و باد همه ي اين چيزها را تكان مي داد.
به ديواره ي كوتاهي تكي ه كرده بوديم : من دست انداخته بودم دورِ كمر كلوديا و داشتم به نماهاي بي پايان چشم انداز نگاه
مي كردم ، يك دفعه ويرِش به جانم افتاد كه اين چيزها را تحليل كنم ، ولي از خود م ناراضي بودم چ ون به اندازه ي كافي به نام
مكان ها و پديده هاي طبيعي وارد نبودم ؛ ب ه جايش كلوديا داشت احساسات ش را از غليان و فوران عشق بيان مي كرد و نشان مي داد
نگاه كن ! آن » . كه باهاش نمي شود كار ي كرد . در اين لحظه چيزي ديدم . به مچ كلوديا چنگ انداختم و محك م فشارش دادم
...«! پايين را نگا ه كن ...............اخرین
... ادامه
♥هـــُدا♥
1360309082-1360309035-image013.jpg ♥هـــُدا♥
عکس های دیدنی از دوقلوها !
ebrahim
ebrahim
اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم
... ادامه
♥هـــُدا♥
pixnama_com_5e26440b725f25995ddfc7c49ff3eb2d_Www.Pix98.CoM_nails_0502.jpg ♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
اشکت نشان دلشکستگی ست یا دلتنگی؟
نشان درد است یا دوری
اشک هایت را جانم به قربان
چنین خراب مباش
دلم ثانیه ها را گور خواهند کند اگر دمی اشک در چشمت ببیند...{-35-}
دیدگاه · 1392/01/23 - 14:19 ·
5
نگار
320327_279887188692532_220243044656947_1283066_4811573_n.jpg نگار
parsa
57944_455120657890742_1964217519_n.jpg parsa
یاد سیزده بدرهای دسته جمعی بخیر
از کوچیک تا بزرگ همه بودن
اون موقع که از صبح زود با زیرانداز و بالش ، قابلمه بزرگ غذا ، جانماز و تخته نرد ، حتی منچ و ورق ، گاز پیک نیکی و کتری رویی ، یه دست لباس اضافی ، آفتابه ، بادبزن ، دمپایی پلاستیکی یا ابری و آهنگ بهار بازم بیا عشقو بیارش مارتیک و بلای اندی و ... می رفتیم اطراف تهران
مامانها غذا درست می کردن برنجشون رو دم می انداختن سالاد درست می کردن
باباهامون مسئول چایی ذغالی می شدن
تاب می بستیم
ما هم اون وسط ، وسطی بازی م یکردیم یا لب رودخونه می پلکیدیم
جک و جونور جمع می کردیم تو آتیش می ریختیم و فرار می کردیم
قایم موشک
بالا بلندی
...
عصر که می شد همه لباسمون بوی چوب و دود می گرفت
شکایت های بچه گونه
قهر و آشتی های 5 دقیقه ای
اصرار واسه اینکه نیم ساعت بیشتر بمونیم
و فردا که مدرسه باز می شد
تمام این سیزده روز رو با خاطرات و عیدی ها و لباس های تازمون واسه دوستامون تعریف می کردیم
توقعمون از زندگی پائین بود و شاد بودیم
ولی حالا یه جورایی این کارها رو بی کلاسی می دونیم
زشت می دونیم
با شلوار راحتی و دمپایی لاستیکی مشکل داریم
رومون نمیشه با قابلمه و گاز
... ادامه
...
...
رفتیم ونگفت:کس که چرانیمانیست؟کس عکس مراگفت:که این سیماکیست؟مارفتیم وجهان بی ماشد/عالم طرب انگیزچنان بی مازیست... ‏nima
3 دیدگاه · 1392/01/11 - 02:10 توسط Mobile ·
5
...
...
دارم به اجزای تشکیل دهنده ام تجزیه میشوم:آب،باد،خاک واین آتش که توبه جانم انداخته ای...
دیدگاه · 1392/01/10 - 00:11 توسط Mobile ·
2
♥هـــُدا♥
oep4yxbn9e7ie7qu50hf.jpg ♥هـــُدا♥
صدا میكنم " تــــــــــــو " را
این " جانی " كه میگویی ،
جانم را میگیرد!
نزن این حرف ها را !
دل من جنبه ندارد.
موقعی كه نیستی ،
دمار از روزگارم در می آورد
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/5 - 03:28 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)

بس که اسمموصدانزدی"جانم"راکه برایت کنارگذاشته بودم،گندید
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/4 - 01:49 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
MONA مونا بیا جلو یه چیز تو گوشت بگم
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)

برای همین چند لحظه ی عمر همه سهم دنیارو از من بگیرفقط این یه رویا رو با من بساز همه آرزو هامو از من بگیر{-60-}
MONA
farhad12-350x256.gif MONA
بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!
... ادامه
[لینک]
♥هـــُدا♥
2tbedz0cti2ys6k87l3.jpg ♥هـــُدا♥
خداوندا تو میدانی ...
منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم

خداوندا ! بمیرانم !
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/28 - 11:04 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلمـ بهانه ات را می گیرد ...

چقدر امشب حس می کنمـ نبود تو را ...

صدایت در گوشمـ می پیچد و من می گویمـ :-

جانمـ مرا صدا کردی ؟

دلـمـ تنگ است ...

صدایمـ کن ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/28 - 04:42 ·
5
♥هـــُدا♥
05.jpg ♥هـــُدا♥
گفتم مادر! ...
گفت: جانم
گفتم درد دارم! ...
گفت: بجانم
گفتم خسته ام! ...
گفت: پريشانم
گفتم گرسنه ام! ...
گفت : بخور از سهمِ نانم ... ... ... ...
گفتم كجا بخوابم! ... گفت: روي چششمانم
... ادامه
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ