یافتن پست: #جلوی

zoolal
zoolal
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم !تو رو خدا یه شاخه گل بخرید

زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ,
چه کفش های قشنگی دارید!

زن لبخندی زد و گفت:
برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟

پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/29 - 16:10 ·
6
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دیروز بعد از یه مدت طولانی ورزش کردم با دمبل!
امروز صبح موقع بلند شدن چار چنگولی مونده بودم تمام عضلاتم گرفته!{-7-}
Noosha
images (1).jpg Noosha


مجموعه تلویزیونی در حاشیه به کارگردانی مهران مدیری در حالی این روز‌ها از تلویزیون در حال پخش است که جامعه پزشکان کشور نسبت به این سریال اعتراض شدید دارد.

از ابتدای ساخت سریال درحاشیه که موضوع آن درباره جامعه پزشکی‌ست؛ اعتراضاتی ازسوی وزارت بهداشت و شخص وزیر طرح و سیدحسن هاشمی(وزیر بهداشت) در دو نامه جداگانه این اعتراض را اعلام نیز کرد. او موفق شد در مقطعی جلوی ساخت سریال را نیز بگیرد. که این تندروی با روی کار آمدن علی اصغر‌پور محمدی به‌عنوان معاون سیما رو به تعادل نهاد و سرانجام سریال به آنتن سیما رسید. با این وجود؛ جامعه پزشکان که بسیاری از مردم و کارشناسان؛ اعتراضات زیادی به نحوه‌ی عملکرد آنان وارد می‌دانند؛ در تازه‌ترین حرکت اعتراضی خود این‌بار قصد دارد تجمع راه بیندازد. جالب اینجاست که دعوت برای این تجمع ازسوی سازمان نظام پزشکی صورت گرفته و این نهاد به دنبال آن است که با دریافت مجوز قانونی، تجمع اعتراض‌آمیز خود را برگزار کند.

سازمان نظام پزشکی در سایت خود نیز پوستری از سریال درحاشیه منتشر و با لقب دادن "برنامه‌ی هتاکانه" به این سریال؛ از پزشکان تقاضا کرده در تجمع اعتراض‌آمیز شرکت کنند. در این سایت آمده: "درصورتیکه با شرکت در تجمع قانونی و اعتراض حضوری (با کسب مجوزهای لازم) به پخش برنامه هتاکانه «درحاشیه» و رویه صدا و سیما، موافق هستند شماره نظام پزشکی و همچنین کد ملی خود را وارد کنند.
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/16 - 03:50 ·
6
bamdad
bamdad
پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره. مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک پرسید: «خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن های حیاط خانه تان را به من بسپارید؟» زن پاسخ داد: «کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد.» پسرک گفت: «خانم، من این کار را با نصف قیمتی که او می دهد انجام خواهم داد.» زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد: «خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم. در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت.» مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مغازه دار که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: «پسر...، از رفتارت خوشم آمد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری به تو بدهم.» پسر جوان جواب داد: «نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم را می سنجیدم. من همان کسی هستم که برای این خانم کار می کند. « ای کاش ما هم عملکرد خود را بسنجیم

{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/12/17 - 19:58 ·
3
bamdad
bamdad
به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد …

{-15-}
دیدگاه · 1393/12/8 - 15:10 ·
6
رضا
رضا
محمد وقتی تو نمیدونم حضور داره {-292-}

محمد تو خونه موقع آشپزی {-249-} موقع گوش دادن با حرفهای خانمش {-163-}

Mohammad
رضا
رضا
bamdad
bamdad
به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد …

:(
دیدگاه · 1393/10/23 - 21:10 ·
2
صوفياجون
عکس۰۳۱۴.jpg صوفياجون
93/10/19
جلوی خونمون{-7-}{-17-}{-29-} خداروشکر زودی بند اومدش {-7-}
رضا
رضا
اگر قرار باشه هر مطلبی بنویسیم بعد تعداد دیدگاههای همون مطلب به 100 تا برسه بعد چند وقت میتونیم رکورد چند برابر بودن نظرات در مقابل مطالب رو ثبت کنیم {-7-} اسم همکاران رو نمیبرم یه وقت ریا نشه .
رضا
رضا
یه زمانی نمیدونم شلوغی داشت.
bamdad
bamdad
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور

کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای

لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم

دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو

سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی

بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت

میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه

برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم

رو پاک نکنم و توش بنویسم …

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …

{-109-}
bamdad
bamdad
میدونم یکی از از آن روزهای مبهم دور
وقتی جلوی تلویزیون روی کاناپه لم داده ای
و احتمالا بچه هات از سر و کولت بالا می روند
درست همان لحظه که قرار است احساس خوشبختی کنی،
ناگهان …
“یاد و خاطره ی من به سینه ات چنگ می زند”

:(
دیدگاه · 1393/09/21 - 22:27 ·
3
مرجان بانو :)
1413904280.jpg مرجان بانو :)
بعله .....
{-7-}
√√★nima★√√
images-195.jpeg √√★nima★√√
@, , , ,aghar daste man bood ...tamame shabhaye sal ra be namat mazadam...na yekshab ra........yadesh bekheyr, , , ,ki bood akhe be in hame khatere gand zad....{-38-}dishab khabeto didam ke kheyli narahat boodi...emshab in posto be eshghe khodet gozashtam...rasti akset basi ziba bood...hamchon perances ha{-41-}koli nagofte tome ke nemitonam begam...faghat toye ye jomle kholasash konam...★kheyli delam barat tang shode★. Taghdim be toee ke nashnakhtamat..{-35-}{-35-}{-35-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
یکی از مشکلات من اینه که اصلا بلد نیستم مخ بزنم همینجور خدادادی دل میبرم {-7-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟

> ۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز
> ۲- توی ماهیتابه روغن میریزن
> ۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
> ۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
> ۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟

> ۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
> ۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
> ۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
> ۴- توی ماهیتابه روغن میریزن
> ۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
> ۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
> ۷- چند تا فحش میدن
> ۸- دنبال کبریت میگردن
> ۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
> ۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!
> ۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
> ۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر
> خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن ۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
> ۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
> ۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
> ۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
> ۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
> ۱۸- دنبال نمکدون میگردن
> ۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
> ۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
> ۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن
> ۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
> ۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
> ۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
> ۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
> ۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
> ۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
> ۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
> ۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
> ۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
> ۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
> ۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن
> ۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گازمیذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
> ۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
دیدگاه
مرجان بانو :)
DSC_0053.jpg مرجان بانو :)
اینم کیک دیشب!
انگشتر محض خنده خودم گذاشتمش رو کیک!
صوفياجون
b29bcec51ab08bb69c3bc369685a653f.jpg صوفياجون
Morteza
Morteza
ﺗﻮﺭﯾﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ
ﮐﺮﺩ :
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺷﺪﻡ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻡ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺳﻔﺎﺭﺷﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ
ﻣﺸﺘﺮﯾﺎﻥ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﯿﺸﺨﻮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎ
ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﻭﺗﺎ ﭼﺎﯾﯽ ﻭ ﯾﺎ ﺩﻭﺗﺎ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ
ﯾﮑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ.
ﺍﺯ ﻧﻮﻉ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺭ ﺣﯿﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ . ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﭘﯿﺸﺨﺪﻣﺖ ﯾﮏ ﺑﺮﮔﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﭼﺎﯼ ﻭ ﯾﺎ
ﻗﻬﻮﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ
ﻓﮑﺮ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﯿﺴﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﯾﻌﻨﯽ
ﭼﻪ؟
ﺩﺭ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻏﻮﻃﻪ ﻭﺭ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﮊﻧﺪﻩ ﭘﻮﺷﯽ ﻭﺍﺭﺩ
ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ "
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺑﯽ ﺯﺣﻤﺖ ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﯾﻮﺍﺭ "
ﻭ ﭘﯿﺸﺨﺪﻣﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﻏﺬﻫﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ
ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ
ﺩﺍﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ.
ﻭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯾﻢ : ﻓﻘﻂ ﻣﺎﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/27 - 23:06 ·
9
Morteza
images.jpg Morteza
بخون خیلی قشنگه;:
یه روز یه مهندس انگلیسی اومده بود برای سیستم تهویه ای حرم اقا امام رضا(ع) که وقتی داشت داخل صحنا رو بازدید میکرد چشمش خورد به پنجره فولاد اقا. رو کرد به مترجمش چرا انقدر اینجا شلوغ و این دستمالها چیه که مردم به اون میبندن؟؟ گفت ما شیعه های ایران هر مشکلی داریم میایم اینجا و این دستمالا رو میبندیم تا مشکلمون زودتر حل بشه. که دیدن مهندس کرواتشو ازگردنش در اورد و بست به پنجره فولاد اقا. که چند قدمی از کنار پنجره دور نشده بودیم که تلفنش زنگ خورد مترجم میگه دیدم مهندس حالش دگرگون شد نمی تونست حرف بزنه بعدازین که حالش بهتر شد گفتم اتفاقی افتاده دستاش میلرزید گفت خانمم بود ما تو خونه یه دختر فلج داریم زنگ زده میگه کجای بهش گفتم چرا گفت یه شخصی اومده بود جلوی در گفت من رضا هستم همسرتون منو فرستاده اومدم دخترتون ببینم برای چند لحضه اومد اتاق بچه یه نگاهی بهش کرد یه دستی رو سرش کشیدو گفت به اقاتون بگید مشکلش حل شد و رفت بعد ازین که برگشم اتاق بچه دیدم ایستاده رو جفت پاهاش داره راه میره این اقا کی بود فرستادی وقتی رفتم جلوی در رفته بود ..السلام علیک یا امام رضا ..
... ادامه
Mohammad
635322100690703914.jpg Mohammad
اوس موسی: چار ساعته موخام بُرُم مُستراح روم نِمِشه یکی ر بیدار کُنم بُکُم مو رِ ببر.. مو تا حالا سر بار کسی نبودُم، مگه مستراح درد کمیه؟

نقی: یه زحمتی بکش نیاز به دستشویی پیدا کردی اسم دستشویی رو جلوی کسی نبر. بده دیگه، هی می‌گی نقی، نقی.

اوس موسی: یعنی چی بُگُم دستشویی ندارُم؟ ماخای بُگُم سرویس دارُم؟

نقی: نه، مثلا بگو خسته نباشید.

اوس موسی: ها، نقی جان! خسته نباشید. {-7-}{-7-}
√√★nima★√√
√√★nima★√√
 شوهر نفهم
ﺯﻥ : ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻣﻪ
ﻣﺮﺩ: ﺧﻮﺏ ﭘﺎ ﺷﻮ ﮐﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﭙﻮﺵ
ﺯﻥ: ﺑﺎ ﮐﺖ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ
ﻣﺮﺩ : ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ
ﺯﻥ: ﺁﺧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﺩﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ
ﻣﺮﺩ: ﺑﺮﻭ ﯾﮏ ﭘﺘﻮ ﺑﯿﺎﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺭﻭ
ﺧﻮﺩﺕ
ﺯﻥ: ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﻐﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﺪﻡ
ﻣﺮﺩ: ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭﺗﻮ
ﺑﯿﺎﺭﯾﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/6 - 12:32 ·
4
صوفياجون
Alissa1.jpg صوفياجون
bamdad
bamdad
پسرها:
۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.
۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.
۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.


دخترها:
۱- با ماشین میرن دم بانک.
۲- در آینه آرایششون رو چک میکنن.
۳- به خودشون عطر میزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.
۵- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.
۶- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.
۷- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.
۸- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.
۱۰- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه میکنن.
۱۳- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.
۱۴- کد رمز رو وارد میکنن.
۱۵- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.
۱۶- کنسل میکنن.
۱۷- دوباره کد رمز رو میزنن.
۱۸- کنسل میکنن.
۱۹- دوستشون رو صدا میزنن که کد صحیح رو براشون وارد کنه.
۲۰- مبلغ درخواستی رو میزنن.
۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۲- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.
۲۳- دستگاه ارور (خطا) میده.
۲۴- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.
۲۵- انگشتاشون رو برای شانس رو هم میذارن.
۲۶- پول رو میگیرن.
۲۷- برمیگردن به ماشین.
۲۸- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.
۲۹- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.
۳۰- استارت میزنن.
۳۱- پنجاه متر میرن جلو.
۳۲- ماشین رو نگه میدارن.
۳۳- دوباره برمیگردن جلوی بانک.
۳۴- از ماشین پیاده میشن.
۳۵- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذار برای آدم)
۳۶- سوار ماشین میشن.
۳۷- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.
۳۸- آرایششون رو توی آینه چک میکنن.
۳۹- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.
۴۰- مندازن توی خیابون اشتباه.
۴۱- برمیگردن.
۴۲- میندازن توی خیابون درست.
۴۳- پنج کیلومتر میرن جلو.
۴۴- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا انقدر یواش میره

{-105-}
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ