یافتن پست: #جوانی

MONA
MONA
دختر جوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چندماهه به آرژانتین منتقل شد. پس از دو ماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون:

لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که در این مدت ده بار به تو دروغ گفته و در حق تو خیانت کرده ام !!! و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست.

روبرت

دختر جوان رنجیـده خاطر از رفتار مرد، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد، برادر، پسر عمو، پسر دایی ... خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس ها را همراه با عکس روبرت، نامزد بی وفایش، در یک پاکت گذاشته و همراه با یادداشتی برایش پست می کند، به این مضمون:
روبرت عزیز، مرا ببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفاً عکس خودت را از میان عکس های توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان!
... ادامه
Mostafa
Mostafa
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد


جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یع
... ادامه
Mostafa
Mostafa
عشق و نفرت

زن و شوهر جوانی که تازه ازدواج کرده بودند برای تبرک و گرفتن نصیحتی از پير دانا نزد او رفتند. پيرمرد دانا به حرمت زوج جوان از جا برخاست و آنها را کنار خود نشاند او از مرد پرسید: تو چقدر همسرت را دوست داری!؟
مرد جوان لبخندی زد و گفت: تا سرحد مرگ او را می پرستم! و تا ابد هم چنین خواهم بود!
و از همسرش نيز پرسید: تو چطور! به همسرت تا چه اندازه علاقه داری!؟
زن شرمناک تبسمی کرد و گفت: من هم مانند او تا سرحد مرگ دوستش دارم و تا زمان مرگ از او جدا نخواهم شد
و هرگز از این احساسم نسبت به او کاسته نخواهد شد.

پير عاقل تبسمی کرد و گفت: بدانید که در طول زندگی زناشویی شما لحظاتی رخ می دهند که از یکدیگر تا سرحد مرگ متنفر خواهید شد
و اصلا هیچ نشانه ای از علاقه الآنتان در دل خود پیدا نخواهید کرد.

در آن لحظات حتی حاضرنخواهید بود که یک لحظه چهره همدیگر را ببینید.
اما در آن لحظات عجله نکنید و بگذارید ابرهای ناپایدار نفرت از آسمان عشق شما پراکنده شوند
و دوباره خورشید محبت بر کانون گرمتان پرتوافکنی کند.
... ادامه
iman
iman
دنیا کودکی ام را گرفتی و بهم جوانی دادی،عقلم را گرفتی و بهم عشق دادی،عشقم را گرفتی وبهم تنهایی دادی،شادی ام را گرفتی وبهم غم دادی لبخندم را گرفتی و بهم اشک دادی،خدایا برگرد من هنوز نفس میکشم ،یادت رفت نفسم را بگیری....
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/9 - 23:05 ·
4
salar
salar
هرگز افسوس پیر شدن را نخورید

چرا که افرادی بسیاری از این امتیاز محروم مانده اند . . .
Mostafa
Mostafa
جوانی تنها یک موسم خاص از زندگانی نیست، بلکه حالتی از ذهن است. گذر سالیان، هرگز کسی را پیر نمی‌کند. این پشت سرگذاشتن رویاها و ایده‌آل‌هاست که انسان را پیر می‌کند.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/8 - 03:44 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
جوانی تنها یک موسم خاص از زندگانی نیست، بلکه حالتی از ذهن است. گذر سالیان، هرگز کسی را پیر نمی‌کند. این پشت سرگذاشتن رویاها و ایده‌آل‌هاست که انسان را پیر می‌کند.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/7 - 12:39 ·
6
saeid
i_isyiy5w1o2.jpg saeid
لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت،ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود.





او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.) لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/6 - 17:04 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
چرخه ی زندگی مردهای امروزی: بچگی : مامان ذلیل جوانی: دوست دختر ذلیل میان سالی: زن ذلیل پیری: بچه ذلیل مرگ: ذلیل مرده
{-7-}{-9-}
دیدگاه · 1391/10/1 - 23:13 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
سفید بودن لباس عروس
لباس عروس: لباس عروس در اصل در فرهنگهای باستانی هیچگاه سفید نبوده بلکه عمدتا لباس عروس از آمیخته ای از زیباترین و شادترین رنگها بوده است که بیشتر در کشورهای شرقی از جمله ایران رنگ قرمز در آن بیشتر نمود داشته است . لباس عروس در جهان در قرون وسطی در رنگهای مختلف طراحی می شده که بستن روبان آبی به دور آن نشانه پاکی،‌وفاداری و عشق بوده است. لباس عروس سبز بر جوانی دلالت می کرده و لباس عروس آبی نیز نشانه مداومت و ثبات در عشق بوده است. نخستین بار در سال ١۴۴٩ ، زنی به نام "آن" در بریتانیا از لباس عروس سفید استفاده کرد که بعدها محبوبیت یافت. در ایران نیز اکنون لباس عروس،‌ سفید رنگ است گرچه عروسها در آیینهای دیگر ازدواج از جمله عقد و بله برون از لباسهای رنگی استفاده می کنند. در برخی از روستاهای کرد زبان هنوز تک و توک از لباسهای قرمز رنگ عروس و کلاههای زیبا استفاده می شود. بستن شال مشکی ( همراه با پنیر و نان و ...) به دور لباس عروس در میان برخی از اقوام ایرانی نیز دلالت بر برکت،‌ باروری و خوش قدمی دارد {-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-7-}
شهرزاد
شهرزاد
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوفه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟



مهرداد اوستا
... ادامه
soheil
soheil
جوانی به خواستگاری دختری رفت پدر دختر که مرد ثروتمندی بود گفت: بی رودربایسی بگو: اگر به طمع اموال من اومدی باید بدونی که تا من زنده ام حتی یک ریال هم از من به تو نمی ماسه جوان گفت حاج اقا اختیار دارید من صبرم خیلی زیاده . {-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-33-}{-33-}{-18-}
MONA
600713_409803469091042_342501580_n.jpg MONA
روزی اوباما وهمسرش تصمیم گرفتند که کاری غیر عادی انجام دهند و برای شام به رستورانی که زیاد هم گران قیمت نبود بروند.

وقتی انها به رستوران رفتند صاحب رستوران از محافظان رئیس جمهور پرسید: آیا می تواند خصوصی با همسر
رئیس جمهور صحبت کند و انها
هم اجازه دادند.

همسر اوباما به طور خصوصی با آن مرد صحبت کرد. بعد از ان اوباما از همسرش پرسید که چرا او این همه مشتاق خصوصی صحبت کردن باتو بود؟

همسرش گفت که صاحب رستوران میگوید: در ایام جوانیش دیوانه وار عاشق او بوده است....سپس اوباما گفت: واگر تو با او ازدواج میکردی اکنون صاحب این رستوران بودی.

همسر اوباما در پاسخ گفت: اگر من با او ازدواج میکردم او الان رئیس جمهـور بـود.
... ادامه
MONA
MONA
ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل و بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی بی تسلیم
خانه ی خالی
خانه ی دلگیر
خانه ی در بسته بر هجوم جوانی
خانه ی تاریکی و تصور خوزشید
خانه ی تنهایی و تفأل و تردید
خانه ی پرده,کتاب,گنجه,تصاویر
آه , چه آرام و پر غرور گذر داشت زندگی من
چون جویبار غریبی در دل این جمعه های ساکت متروک
در دل این خانه های خالی دلگیر
آه , چه آرام و پر غرور گذر داشت..
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/4 - 00:57 ·
7
salar
salar
خدایا به بزرگیت قسمت میدهم پشت تکرار همه خطاهایم بنویس:
:::جوانی:::
دیدگاه · 1391/08/29 - 13:33 ·
8
saeid
Copy of 11.jpg saeid
ورزش بوکس با وضعیت کنونی از سال 1890 یعنی پس از آنکه مارکیز کوئینزبری قواعد جدیدتری وضع کرد و استعمال دست کش بوکس را رسمی کرد شروع شد. او مدت هر دوره بوکس را سه دقیقه و فواصل بین دورها را یک دقیقه معین کرد و چون این دستور می‌توانست نتیجه نیکویی برای ورزیدن و رفع خستگی بشود از طرف عموم ورزشکاران دنیا قبول شد و طریقه‌ای که کینز معین کرده بود متداول و مرسوم گردید.

برای اولین دفعه مسابقه با وضع جدید در سال 1892 در هفتم سپتامبر در ارولئون بین جون سولیوان آخرین قهرمان مشت‌زن بدون دست کش که قهرمان تمام آمریکا بود و جوانی بیست و شش ساله موسوم به جمس می‌‌کوربت که او نیز آمریکائی و ار رقیب خود دو سال کوچک‌تر بود انجام و پس از 21 دوره (راند) مبارزه قهرمان قدیم دنیا که بدون دستکش عنوان و مقام عجیبی پیدا کرده بود مغلوب قهرمانی شد که با دستکش بوکس را آموخته بود.
... ادامه
شهريار
شهريار
وای که چه زشت و سرد است روح عالِمی که بی درد است! اندیشه ی خردمندی که نمی پرستد! نسل جوانی که ایمان ندارد! (دکتر علی شریعتی)
دیدگاه · 1391/08/11 - 23:01 ·
7
mahyar
mahyar
جوانی می گذرد ، خام پخته میشود ، جاهل را می توان آموخت و مست را هوشیار کرد ، اما حماقت تا ابد خواهد ماند ................
دیدگاه · 1391/08/2 - 10:40 ·
10
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ