یافتن پست: #حادثه

LeilA
LeilA
گفت از حادثه اي لبريزم، من پر از فريادم، در درونم غوغاست

گفتم اين حال تو را ميفهمم، دستشويي آنجاست!
دیدگاه · 1392/03/17 - 15:47 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
گفتم تو چرا دور تر از خواب و سرابی
گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابی
فریاد کشیدم تو کجایی تو کجایی
گفتی که طلب کن تو مرا تا که بیابی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
هر منزل این راه بیابان هلاک است
هر چشمه سرابیست که بر سینه خاک است
در سایه هر سنگ اگر گل به زمین است
نقش تن ماریست که در خواب کمین است
در هر قدمت خار هر شاخه سر دار
در هر نفس آزار هر ثانیه صد بار
گفتم که عطش می کشدم در تب صحرا
گفتی که مجوی آب و عطش باش سراپا
گفتم که نشانم بده گر چمشه ای انجا ست
گفتی چو شدی تشنه ترین قلب تو دریاست
گفتم که در این راه کو نقطه ی آغاز
گفتی که تویی تو خود پاسخ این راز
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/17 - 08:56 ·
5
صوفياجون
صوفياجون

تو چشم تو یه حادثه است

که از ستاره سرتره

نجابتی تو چشماته که آبرومو می خره

خاطره هام مال خودم ،تموم شعرم مال تو

اگه بری تو قصه ها بازم میام سراغ تو

واسه چشمات پرشعرم ،تو دلیل قصه هامی

هر نفس همنفس تو ،مثل غم توی صدامی

نازکَم از تو نوشتم ،گل من ،ترانه ای تو

مثل تنهایی عاشق ،پرعاشقانه ای تو

منو ببر به شهر عشق ،گلایه هاتو خط بزن تا آرزوی آخرین

اگه پر از مصیبتی ،غماتو هدیه کن به من، تا آبرومو می خری

یه نیمه جون زخمیم بیابیا نفس بده ،نفس تویی ،هوا تویی

داغ چشاتو واکنو و ستاره ها مو پس بده ،که مالک صدام تویی

واسه چشمات پرشعرم ،تو دلیل قصه هامی

هر نفس همنفس تو ،مثل غم توی صدامی

نازکم از تو نوشتم ،گل من ترانه ای تو

مثل تنهایی عاشق ،پرعاشقانه ای تو
{-253-}زنده یاد جهان قشقایی{-253-} خیلی این آهنگشو دوست دارم {-211-}
نگار
نگار
گفت از حادثه ای لبریزم، من پر از فریادم، در درونم غوغاست

گفتم این حال تو را میفهمم، دستشویی آنجاست!{-7-}
دیدگاه · 1392/03/13 - 01:47 ·
5
صوفياجون
صوفياجون
گفت از حادثه ای لبریزم، من پر از فریادم، در درونم غوغاست{-7-}
گفتم این حال تو را میفهمم، آنجاست!{-138-}
دیدگاه · 1392/03/2 - 23:33 ·
9
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
من برای تو میخونم
هنوز از اینور دیوار
هرجای گریه که هستی
خاطره هاتو نگهدار
تو نمیدونی عزیزم
حال روزگار ما رو
توی ذهن آینه بشمار
تک تک حادثه ها رو

خورشیدو از ما گرفتن
شکر شب ستاره پیداست
از نگاه ما جرقه
صد تا فانوسه یه رویاست
من برای تو میخونم
بهترین ترانه هارو
دل دیوارو بلرزون
تازه کن خلوت مارو
هم غصه بخون با من
تو این قفس بی مرز
لعنت به چراغ سرخ
لعنت به چراغ سبز
هم غصه بخون با من
تو این قفس بی مرز
لعنت به چراغ سرخ
لعنت به چراغ سبز

من برای تو میخونم
هنوز از اینور دیوار
هرجای گریه که هستی
خاطره هاتو نگهدار
تو نمیدونی عزیزم
حال روزگار ما رو
توی ذهن آینه بشمار
تک تک حادثه ها رو

خورشیدو از ما گرفتن
شکر شب ستاره پیداست
از نگاه ما جرقه
صد تا فانوسه یه رویاست
من برای تو میخونم
بهترین ترانه هارو
دل دیوارو بلرزون
تازه کن خلوت مارو
هم غصه بخون با من
تو این قفس بی مرز
لعنت به چراغ سرخ
لعنت به چراغ سبز
هم غصه بخون با من
تو این قفس بی مرز
لعنت به چراغ سرخ
لعنت به چراغ سبز

هم غصه بخون با من
تو این قفس بی مرز
لعنت به چراغ سرخ
لعنت به چراغ سبز
هم غصه بخون با من
Mostafa
Mostafa
گفت از حادثه ای لبریزم، من پر از فریادم، در درونم غوغاست

گفتم این حال تو را میفهمم، دستشویی آنجاست!
دیدگاه · 1392/02/19 - 19:29 ·
3
♥هـــُدا♥
f70l04qo0dsipnqa2o61.jpg ♥هـــُدا♥
صبح کسی را دیدم در خیابانها صدایش می کردند "فاحشه"


بعد ازظهر کسی را دیدم دختری را عاشق می کرد ...

کمی آن ورتر کسی دیگر را ...


عصر کسی را دیدم با زور بازویش زنش را در خیایان می زد ...


شب دختری را دیدم با نمایش گذاشتن زیباییش


طعمه مردان این شهر بود ...


روزنامه ها را می خواندم


مردم حرف می زنند ...


از دختران فاسد و


پسران بی ناموس ...


در خیابانهای ما حادثه غوغا می کند


قتل و تجاوز ... بی ناموسی ... بی غیرتی ...


هر روز نیازی به خریدن روزنامه حوادث نیست
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/1 - 19:52 ·
4
Mostafa
Mostafa
برای دوست داشتن وقت لازم است،
اما برای نفرت
گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.
دیدگاه · 1392/01/29 - 15:32 ·
3
شهرزاد
شهرزاد
مادرم يك چشم نداشت. در كودكي براثر حادثه يك چشمش را ازدست داده بود. من كلاس سوم دبستان بودم و برادرم كلاس اول. براي من آنقدر قيافه مامان عادي شده بود كه در نقاشي‌هايم هم متوجه نقص عضو او نمي‌شدم و هميشه او را با دو چشم نقاشي مي‌كردم. فقط در اتوبوس يا خيابان وقتي بچه‌ها و مادر و پدرشان با تعجب به مامان نگاه مي‌كردند و پدر و مادرها كه سعي مي‌كردند سوال بچه خود را به نحوي كه مامان متوجه يا ناراحت نشود، جواب بدهند، متوجه اين موضوع مي‌شدم و گهگاه يادم مي‌افتاد كه مامان يك چشم ندارد. يك روز برادرم از مدرسه آمد و با ديدن مامان يك‌دفعه گريه كرد. مامان او را نوازش كرد و علت گريه‌اش را پرسيد. برادرم دفتر نقاشي را نشانش داد. مامان با ديدن دفتر بغضي كرد و سعي كرد جلوي گريه‌اش را بگيرد. مامان دفتر را گذاشت زمين و برادرم را درآغوش گرفت و بوسيد. به او گفت: فردا مي‌رود مدرسه و با معلم نقاشي صحبت مي‌كند. برادرم اشك‌هايش را پاك كرد و دويد سمت كوچه تا با دوستانش بازي كند. مامان رفت داخل آشپزخانه. خم شدم و دفتر را برداشتم. نقاشي داداش را نگاه كردم و فرق بين دختر و پسر بودن را آن زمان فهميدم.
...
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
ای نازینین ، ای نازینین
در آینه ما را ببین
از شرم این صد چهره ها
در آینه افتاده چین
از تند باد حادثه
گفتی که جان در برده ایم
اما چه جان در بردنی
دیریست که در خود مرده ایم
این جا به جز درد و دروغ
هم خانه ای با ما نبود
در غربت من مثل من
هر گز کسی تنها نبود
عشق و شعور و اعتقاد
کالای بازار کساد
سوداگران در شکل دوست
بر نا رفیقان شرم باد
هجرت سرایی بود و بس
خوابی که تعبیری نداشت
هر کس که روزی یار بود
اینجا مرا تنها گذاشت{-35-}
دیدگاه · 1392/01/21 - 18:15 ·
3
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
حس یک پرواز آرام

با خیالی سبز سبز
پر گرفتن تا خدا
رفتنی آن سوی مرز


وقت دیدار سحر با پنجره
وقت پرواز صدا از هنجره


آمدن دو تا شدن از نوع یار
گم شدن پیدا شدن در بیشه زار


رد شدن از حادثه در یک نفس
رد شدن از خاک از بوی هوس


دیدن مهتاب بر روی زمین
انتهای عاشقی یعنی همین


گفتن یک حس حسی آشکار
خواندنی مجنونی و دیوانه وار


دست دادن با خلوص یک دعا
رفتن راهی بدون انتها


گفتن یک راز را پیشه همه
خواندن شعر سکوت با زمزمه {-35-}
دیدگاه · 1392/01/21 - 18:06 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
بر روي ما نگاه خدا خنده مي زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ايم

زيرا چو زاهدان سيه كار خرقه پوش،
پنهان ز ديدگان خدا مي نخورده ايم

پيشاني ار ز داغ گناهي سيه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ريا

نام خدا نبردن از آن به كه زير لب،
بهر فريب خلق بگوئي خدا خدا

ما را چه غم كه شيخ شبي در ميان جمع،
بر رويمان ببست به شادي در بهشت

او مي گشايد … او كه به لطف و صفاي خويش،
گوئي كه خاك طينت ما را ز غم سرشت

توفان طعنه، خنده ي ما را ز لب نشست،
كوهيم و در ميانه ي دريا نشسته ايم

چون سينه جاي گوهر يكتاي راستيست،
زين رو بموج حادثه تنها نشسته ايم

مائيم … ما كه طعنه زاهد شنيده ايم،
مائيم … ما كه جامه تقوي دريده ايم؛

زيرا درون جامه بجز پيكر فريب،
زين هاديان
راه حقيقت، نديده ايم

آن آتشي كه در دل ما شعله مي كشيد،
گر در ميان دامن شيخ اوفتاده بود؛

ديگر بما كه سوخته ايم از شرار عشق،
نام گناهكاره رسوا! نداده بود

بگذار تا به طعنه بگويند مردمان،
در گوش هم حكايت عشق مدام! ما

“هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده عالم دوام ما”


فروغ فروخزاد
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/12 - 03:02 ·
9
hossein
hossein
هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم
مانده ام در قفس تنهایی
در قفس می خوانم
چه غریبانه شبی است
شب تنهایی من . . .
بهترین چیز
رسیدن به نگاهی است
که از حادثه ی عشق تر است . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/5 - 01:11 ·
3
♥هـــُدا♥
IMG14540090.jpg ♥هـــُدا♥
(داستان حضرت داود...نظرات){-35-}

زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟
داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.
سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟
Mohammad
Mohammad
وقتی زیبا هستی به خودت مغرور نباش!

فاصله بین زیبایی و زشتی یک حادثه ست ...!
دیدگاه · 1391/12/18 - 23:55 ·
نگار
نگار
Mostafa
Mostafa
مختار ثقفی دستور داد سنگدل ترینِ افراد سپاه ابن زیاد را حاضر کنند.

از او پرسید آیا جایی در حادثه کربلا بود که دل سنگت به درد بیاید؟

جواب داد من کسی بودم که در تمام مصائب دست میزدم و هلهله میکردم،
اما یکجا دلِ من هم به درد آمد.

لحظه ای که حسین ابن علی(علیه السلام) طفل شش ماهه را زیر عبا مخفی کرده بود، یک قدم به سمت خیمه میرفت و باز برمیگشت ؛ گویا روی بازگشت به خیمه ها را نداشت که جوابِ مادرِ علی اصغر را چطور باید میداد ...
... ادامه
صوفياجون
520385_Rn0rE04N.jpg صوفياجون

” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از
لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک
کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ، یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن
را از قاب ذهنم بیرون کشید.
از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش
بود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و …
در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز
مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.
وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در
نظرم خیال انگیز مینمود.
... ادامه
Mohammad
61.jpg Mohammad
برای دوست داشتن وقت لازم است
اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است
ღ sepide ღ
ღ sepide ღ
وزیر صنایع طی یک نشست خبری صبح فردا اعلام خواهد کرد:
ایران به زودی خودروی اسلامی می سازد؛ که مشخصات این خودرو طبق استانداردهای ملی و اسلامی اینگونه خواهد بود:
هنگام حرکت صلوات می فرستد
اگر سرعت از ۸۰ بالاتر برود آیة الکرسی می خواند
در صورت بروز حادثه ، فاتحه می خواند !
موقع سوار شدن زن نامحرم صيغه ميخواند !!!
... ادامه
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ