یافتن پست: #حلقه

شهريار
شهريار
گفتم:ميري؟
گفت:آره
گفتم:منم بيام؟
گفت:جايي که من ميرم جاي 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمي گردي؟
فقط خنديد.....
اشک توي چشمام حلقه زد
سرمو پايين انداختم
دستشو زير چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:ميري؟
گفتم:آره
گفت:منم بيام؟
گفتم:جايي که من ميرم جاي 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمي گردي؟
گفتم:جايي که ميرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولي
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو ميده .
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/14 - 00:00 ·
4
Majid
pv1yur2k5q8pv5atoiez.jpg Majid
شماهارو نمیدونم، اماخودم که هروقت میخوام راه برم جلو قدمامو نگاه میکنم، اما دیدین بعضی آدما، منظورم اوناین که یه زمانی جلوشون واستادی، دست تودست هم حلقه کردین، توچشاش طوری نگاه کردی که دیگه جای هیچ حرفی رو باقی نمیذاره، حالا حرفای قشنگ وعاشقونش که بکنار! یهو طوری چشاشو روهمه چی میبنده وقدم برمیداره، طوری غرورتو له میکنه، طوری احساستو لگدمال میکنه ومیره، که دیگه خودت نای بلندشدن وراه رفتن وجلو پاتو نگاه کردنو نداری!!
بسلامتی عشقای که حالا فقط شدن یه خاطره
قبول نداری؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/5 - 16:10 ·
9
Mostafa
animals-wildlife_00294805.jpg Mostafa
شهرزاد
404329_511580778852687_94146425_n.jpg شهرزاد
سکوت باید کرد! وقتی احساس کنی هستی اما بودنت عذاب چه باید گفت

می آیند و می روند و هر سال به امید پاییزی دیگر اما صد افسوس

آرامش حلقه گمشده ماست. نه در آرزوی پادشاهی بودیم و نه در فکر کاخ

پس چه خواستیم از این روزگار جز آرامشی که ننالیم از زمین و زمان وآینده

نوشتن در دنیای مجازی هم آراممان نمی کند

پاییز ها گذشتند و انسانهای پاییزی هم بار سفربستند و رفتند

و امروز دیگر برای ما چه ماند جز غم و اندوه و درد
دیدگاه · 1391/08/11 - 00:14 ·
9
Majid
Majid
آقا ما تف، شما آبشار نیاگارا

ما بدبخت حقیر، شما کوروش کبیر

ما واشر، شما ارباب حلقه ها

ما طرح مسکن مهر، شما برج العربی

ما مینیمم نسبی، شما ماکسیمم مطلق

ما مداح، شما دی جی!



آقا اصن ما قیژقیژ دیال آپ، شما امواج وایرلس

آقا ما پراید، شما پرادو

آقا ما باد بزن دستی، شما کولر گازی نانو

آقا ما امشب، شما هزار و یک شب!

آقا ما پت ومت، شما آیکیو سان

آقا ما بخیه، شما چفیه

آقا ما شب تار، شما صبح امید!

آقا ما ورزش از نگاه دو، شما برنامه نود!

آقا ما فـــ، شما فرحزاد !

آقا ما بتمرگ، شما بفرما!

آقا ما هی آره، شما هی نه …

آقا ما شورش قبیله‌ای، شما گفتگوی تمدن‌ها

آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت !

آقا ما پوچ، شما گل !

آقا ما بنال بینیم با …، شما خواهش می‌کنم بفرمایید

آقا ما چی کوفت می‌کنی …، شما چی میل داری عزیزم؟!

آقا ما فلافل شما، مدیر عامل پخش فراورده‌های گوشتی

آقا ما مخـمون تاب داره، شما حیـاط ویلاتون!

آقا ما افتاده، شما پاس کرده

آقا ما کولر آبی، شما کولر گازی ال جی

آقا ما برف، شما بهمن

آقا ما چاکریم، شما نایس تو میت یو

آقا ما کوله پشتی، شما کوله باری از تجربه

آقا ما
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/18 - 19:21 ·
3
Mostafa
Mostafa
دركودكى:
پاكن هايي ز پاكى داشتيم،يك تراش سرخ لاكي داشتيم كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت،دوشمان از حلقه هايش درد داشت، گرمي دستانمان از آه بود،برگ دفترهايمان از كاه بود،تا درون نيمكت جا ميشديم ما پر از تصميم كبرى ميشديم،با وجود سوز و سرماى شديد،ريزعلي پيراهنش راميدريد،كاش ميشد باز كوچك ميشديم لااقل يك روز كودك ميشديم!!پاييزتان مبارك!
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/3 - 21:04 ·
3
Mostafa
Mostafa
براى متعهد بودن مهم نیست یه حلقه ی فلزى توى دستت باشه
مهم اینه که یه حلقه از عشق دور “قلبت”باشه
MONA
427916_526782357335975_1104919929_n.jpg MONA
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/30 - 23:27 ·
8
Mostafa
Mostafa
روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.

روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند،تا این که به مرشد خود قضیه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!".

مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد....

سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد.
روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در د
... ادامه
melodi
melodi
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان كرد/ … تكیه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد آن چه سعی است من اندرطلبت بنمایم/ … این قدر هست كه تغییرقضا نتوان كرد دامن دوست به صد خون دل افتاد بدست/ … به فسونی كه كند خصم رها نتوان كرد عارضش را به مثل ماه فلك نتوان گفت … نسبت دوست به هربی سر و پا نتوان كرد
... ادامه
melodi
farapix_com_165868d8d0c69dc4b60b3fdc300a68e1_5784911662_2c65e39557.jpg melodi
امشب دوباره سیگار، سیگار، سیگار می کشم رخ عشق با این حلقه های دوار، دوار، می کشم با دود حلقه،حلقه می زنم با این حلقه ها خویشتن را به دار می کشم
... ادامه
abbasali
abbasali
شعر<strong> اول مهر </strong>از:سیدمهدی واحدی اردکانی<br>اول مهر گِه مشه هُرّی دلُم تَه مریزه...اَشکُگام حلقه مِشه شُرّی گَلُم تَه مِلیزه <br> کُوشُگِ لاستیکی و تَمبونِ جیم یادُم میاد...کاکاسِین جلو مِرَفت هِیُم مِکِرد رَدُّم بیا <br> واشِ نورِ موشیُگ خونا مِشُد شُو روشنُگ...بَخچِ ناشتِی مادرُم دُرُس مِکِرد اُو روغنُگ <br> اُو و جارو دَمِ در هَررو مِکِرد آمَندَلی....پاک مِکِرد او صُب تا صُب میز بچا و صندلی <br> زِنگِ اول همیشه مشقای شُو خط مِزَدَن....وَختی آغا دور مِکِرد،بِچا به هم لَت مِزَدَن <br> روز اول خو نبود دَسِ کسی هیشتا کتاب....آغا تاظم مدادن مُفتَکَیُگ چَنتا کتاب <br> دفتر و کتاب ما جاش تو کیف و کوله نَبو....اما جِلتُ وَرَخِ کتاب ما چوله نَبو <br> پُسَرِ ارباب و رَیَت پیش هم فرقی نداش...هر که املا بیس مِشُد او شُو دِگه مَشقی نداش <br> فکر و ذکرِ بَچُگا هَمَش مِشُد درس و کتاب....سیلی و تیپا مُخُورد هرکی نداشت مشق و حساب <br> .....اگه تو معنی جایی اشکال داشتین بگین</strong>
... ادامه
abbasali
abbasali
یارو با نامزدش رفته طلافروشی حلقه بخره ... فروشنده میگه واسه نامزدی میخواین؟! پـَـ نـَـ پـَـ سره صحنه فیلمبرداری ارباب حلقه ها بودیم، حلقه کم آوردیم، اینه که مزاحم شما شدیم
... ادامه
sajjad
sajjad
تلخی شراب یاد تو را دهان ذهنم مزه می کنم باز برگه های کاهی دفتر خاطراتم را ورق می زنم باز چشمان سیاهت که شب آروزهایم بود نمایان می شود و من سرگشته در تمام این برگه ها نشانی تو را میابم تو که از پیچ جاده دل گذشتی و نام خود را در دفترم حسرت گذاشتی آهای رفته از دفتر خاطراتم آهای حسرت برگه های کاهی دفتر هنوز نامت را فریاد می زند هنوز سپید مانده چند صفحه دفتر نقاش زمانه نقش صبر می کشد بر دفترم و من دست به دامن زمان می شوم کاش بگذرد زمان و تو باز پا در سطر سطر نوشته هایم بگذاری کلمات واژه ها وصف ها همه همه را غلام حلقه به گوش تو می کنم روزه برای ندیدنت نگرفتم کاش میشد روزه دار دیدنت می شدم ولی افسوس که سرگذشت مهر سکوت زد و زبانم سرگذشت رفتن تو را از یاد برد اسب خاطراتت بر وجودم شیهه می کشد و غم تازیانه اش را بر احساسم می کوبد و من فریاد می زنم می خواهم امشب بنوشم تا فراموش کنم می خواهم پیکی به یاد غمهای بی شمارم بنوشم دوستان بگوید به سلامتی قول می دهم بد مستی نکنم به سلامتی من و غمم{-55-}
[لینک]
دیدگاه · 1390/06/26 - 18:45 ·
2
محمد
doostane_dey89.jpg محمد
. اگرحلقه ازدواج طلاست ، حلقه رفاقت وفاست به یادتم باوفا
ناخدا
ناخدا
دلم در حلقه غمها نشسته، زبانم بسته و سازم شكسته. وجودم پر ز شعر عاشقانست، تو را مي خواهم و اينها بهانست.{-35-}
صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ