یافتن پست: #خالی

atefe
atefe
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ...!

ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ...!

ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ... !

ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ !

ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ....

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ...

ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ....

ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ!


خیلی دیر...هه
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 22:32 ·
5
sam
sam
ﺩﯾﺸﺐ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﻋﻮﺍﺷﻮﻥ ﺷﺪ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ،ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺲ !!!
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ ﺳﻮﮊﻩ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺶ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ...
ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ) "ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺑﻪ ("
ﺍﻭﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺲ ﺑﻪ ﺟﺰ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ،
ﺑﻪ ﺟﺰ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﺜﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﯽ ...
ﺑﻌﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺝ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ: ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺭﺩ،ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺸﮑﻼﺕ،ﺧﯿﻠﯽ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ،
ﭼﻘﺪﻩ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﺪﯼ ﮐﺎﺷﮑﯽ،ﺣﺎﻻ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺟﺎﯼ ﭘﯿﺰﻭﺭﯾﺎﺵ ﻧﯿﺲ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ: ﺯﺭ ﻧﺰﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ،ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭ؟؟؟
ﻣﻦ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺑﻌﺪ :ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﭘﺲ ﮔﺮﺩﻧﯽ،
ﺩﯾﮓ ﻭﻗﺖ ﻗﻬﺮ ﻭ ﻧﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﯿﺲ،
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﮐﺘﮏ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﺎﻣﺎﻧﺎ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺗﺮﻩ ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻨﯽ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ:ﺑﺮﻭ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ،ﺗﻮ ﺑــﯿـــﻤـﺎﺭﯼ ﺑــﻪ ﺧﺪﺍ،ﺑــــﯿـــــ ﻣــــﺎﺭ !!!
ﻣﻦ: ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﻮﺝ ﺑــﯿـﻤــﺎﺭ،ﺗﮑﯿﻪ ﺑﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ،
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﻣﺮﻏﻪ ﻣﯿﻨﺎﺵ !!!
ﺑﺎﺑﺎﻡ:ﺍﯼ ﺯﻫﺮ ﻣﺎﺭ،ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺯﺑﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺁﺧﻪ ﺑﭽﻪ !!! ﻧﺮﻭ ﺭﻭ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ،ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﺍﯾﻨﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﭘﺎﻣﻮ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ،ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ!!!
ﻣﻦ: ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﯽ ﻟﻄﻔﯽ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ،
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺯﻥ ﺫﻟﯿﻠﻬﺎ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺘﮏ ﺧﻮﺭﻫﺎ،
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﺿﺎ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻫﺎ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻧﻨﻪ ﻫﺎ!!!
ﺑﺎﺑﺎﻡ:ﺍﯼ ﻧﻤﯿﺮﯼ ﺗﻮ ﺗﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﺼﺎﻓﻂ،ﺗﻮ ﺍﻭﺝ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻫﻢ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﻭﻧﯽ توله خر ,ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺎﻡ ﺧﻮﻧﻪ ... ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺑﺎ ﻧﻤﮑﯿﻢ ﻣﻦ!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 17:36 ·
3
zahra
zahra
برو که هییچی بین مانی اصن.... زندگیم باتو پاشید ازهم....
من به نبود تو راضی هستم... چون تو رفتی وگذاشتی خالی دستم....
دیدگاه · 1393/02/11 - 08:46 ·
2
zoolal
zoolal
شب آرزوهاست و من آرزو دارم
دلت مثل بهار، پر شوداز لحظه های ماندگار
زندگیت خالی از اندوه و غم، لحظه های شادمانی بی شمار
دیدگاه · 1393/02/10 - 19:05 ·
5
zahra
zahra
لطفا واسه خالی کردن خودتون یکی دیگه رو پر نکنید …
.
.
یاد گرفتم دستانم اینبار که یخ کرد دیگر دستانت را نگیرم
آستین هایم از تو با ارزشتر و ماندنی ترند …
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 15:02 ·
7
zahra
zahra
روزي پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت: من پول لازم دارم!
درخت گفت: من پول ندارم ولی سیب دارم. اگر می خواهی می توانی تمام سیب هاي درخت
را چیده و به بازار ببري و بفروشی تا پول بدست آوري.
آن وقت پسر تمام سیب هاي درخت را چید و براي فروش برد. هنگامی که پسر بزرگ شد،
به نزد درخت بازگشت و گفت می خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه
کنم.
درخت گفت: شاخه هاي درخت را قطع کن. آنها را ببر و خانه اي بساز.
و آن پسر تمام شاخه هاي درخت را قطع کرد. آنوقت درخت شاد و خوشحال بود. پسر بعد از چند سال، بدبخت تر از همیشه برگشت و گفت: می
دانی؟ من از همسر و خانه ام خسته شده ام و می خواهم از آنها دور شوم، اما وسیله اي براي مسافرت ندارم.
درخت گفت: مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روي آب بینداز و برو. پسر درخت را از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت. اما درخت هنوز
خوشحال بود.
عیب جامعه این است که همه می خواهند فرد مهمی باشد ولی هیچکس نمی خواهد انسان مفیدي باشد.
درختان میوه خود را نمی خورند. زیگ زیگلار: محبت، یعنی دوست داشتن مردم، بیش از استحقاق آنها.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 14:38 ·
5
bamdad
bamdad
آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !
دیدگاه · 1393/02/9 - 22:50 ·
6
zoolal
zoolal
دیروز یه اس اومد برام که میگفت یه پیامک خالی به شماره ی
+982564 بفرست برای محکوم کردن گروگان گیری مرزبانان ایرانی
منم فوری فرستادم......!
بعد سه دقیقه این پیام برام اومد:
"از انصراف شما از دریافت یارانه ی نقدی متشکریم....!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/8 - 23:41 ·
5
عسل
عسل
کاش تو روم یکم حس خجالت داشتی
و از اولش باهام صداقت داشتی
چی شد تا حرف از صداقت شد
یهو صدات قطع شد

تو با من گرم بودی

دستات چرا سرد شد …

.

چند وقتیه که خدارو شکر بهترم
ولی بازم نمیشه از تو بگذرم
هنوزم قفلم روت هر چند
که حضور همه جا فقط باعث افتم بود
خدا میدونه که کجا الان پلاسی و
ممکنه با هر ادمی هر ان بلاسی
ولی من چی یه خونه نشینم
که ممکنه ساکت مدت ها یه گوشه بشینم
چرا چون هنوز هستم تو شک کارت
ولی خب تو خداروشکر که حالت خوبه
بگو کنارش مستی یا خوابی
لباس براش چی پوشیدی رسمی یا عادی
بزار همه چی رو من رو راست بگم بهت
تو یه تیمی میخای که بهم پاس بدنت
اینم بدون که دیگه برام مهم نیستی
حالا برو با هر کی که میخای لاس بزن هی

برو که هیچی بین ما نی اصلا
زندگیم با تو پاشید از هم
من به نبود تو راضی هستم
چون تو رفتی و گذاشتی خالی دستم

دیگه برو چون نمیخام من اصلانشم
تو رو ، نباید حتی از اولشم
به تو دل میباختم
چون دوس نداشتم
به دست تو یا کسای دیگه مسخره شم
تو غرق خوشی و من از سر شب
اصلا خوابم نمیبره اصلنشم
انقدر قرص و دری وری با هم میخورم
که شاید استرسام کمتر بشن
چون خودم با یارو دیدمت
به حرفات شک کنم یا بو پیرهنت
که غرقه عطر مردونه س
حیف که خوردم از تو من رودست
پس برو گمشو تف به ذاتت
اینا همه کمبوده عقده هاته
جا زدی خوبیامو با بدی
جواب میدادی میمردی به همه پا ندی

برو که هیچی بین ما نی اصلا
زندگیم با تو پاشید از هم
من به نبود تو راضی هستم
چون تو رفتی و گذاشتی خالی دستم

هنوزم اخلاقای بدت رو باز داریشون
کصافط کاریاتو میکنی ماس مالیشون
این یارو کیه که همش بهت زنگ میزنه
نکنه رابطه ی کاری داری باز با ایشون
خدایی بگو یعنی انقدر خجالت داشت
حالا دوس پسرت یه تایمی کسالت داشت
مگه چیکار کرده بود که این مدلی
این کارا رو کردی توی کصافط باهاش
من هنوز همون ادمم هنوزم تخسم
واسه هر چیز الکی هم بغضم
نمیترکه تو بودی دلیل افتم
پس دیگه از ما بکش بیرون لطفا
چون دیگه همه جوره تو رو تست کردم
تو این شرایطم نبودتو حس کردم
بگو ببنم خب تو الان کجایی
که از غم نبودت یه گوشه کز کردم

برو که هیچی بین ما نی اصلا
زندگیم با تو پاشید از هم
من به نبود تو راضی هستم
چون تو رفتی و گذاشتی خالی دستم
آرمین 2afm
... ادامه
zahra
zahra
ماﺷﯿﻨﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻤﻮ ﺩﺯﺩ ﺑﺮﺩ
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﺎﺭﻭ ﺣﻼﻝ ﮐﻦ
ﯾﻪ ﺑﻠﯿﻂ ﻣﺸﻬﺪﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺭﻓﺖ ﻣﺸﻬﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﺪ ﺧﻮﻧﺸﻮ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ !
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/8 - 10:45 ·
4
hamed
hamed
خانومی که دنیای بعد از مرگ را دیده
سلام دیروز رفتم افسریه پیش دختر داییم موضوع جالبی رو برام تعریف کرد ،دختر داییم پیش دانشگاهیه وتهران هم دوره های پیش دانشگاهیش از تابستون شروع میشه . میگفت هفته پیش خانومی رو به دبیرستان آوردند که بسیار محجوب و زیبا بود چادری بر سر کرده پوشیه زده بود اما وقتی داخل شد پوشیه را برداشت .گفت میخواهم برایتان اتفاقی که برایم افتاده است را تعریف کنم دوستان من از زبان خود آن خانوم نقل میکنم؛ ۲۱ سالم بود دختر شر وشوری بودم نه اهل نماز نه روزه حتی آیه ای از قرآن را نخوانده بودم مگر به اجبار ودر مدرسه همیشه با تیپ فجیهی به بیرون میرفتم و مادرم را دل آزرده میکردم روزی داشتم از خیابون رد میشدم که ماشینی با من برخورد کرد ومرا ضربه مغزی کرد تا بیمارستان درد کشیدم ووقتی همه را بالای سر دیدم بیهوش شدم که یک دفعه دیدم خودم روی تختم اما دارم خودم را میبینم و متوجه شدم حالا روح هستم روح بشدت حرکت کرد بصورت پرواز روی زمین تا به تونلی رسیدم داخل صحرایی شدم در آنجا آقای بسیار زیبا و بلند قدی را دیدم که نورانی بود تا مرا دید روی برگرداند وپشت برمن کرد روح باز حرکت کرد خود را در اتاقی دیدم که دو صندوق در آن بود و موجودی بسیار ترسناک که همانا شیطان بود بطرفم آمد در صندوق باز شد فرشته ای بمن گفت در اینجا باید کار ای خوبت را از صندوق برداری بطرف او پرتاب کنی من هم شروع کردم و خوبی ها را بسمتش سوق دادم اما طولی نکشید صندوق خالی شد ‌و من تازه فهمیدم که ای وای من درآن دنیا چه کردم هیچ کار خیری ندارم ببه جای دیگری رفتم جهنم را دیدم به شدتی ترسناک بود که روحم تا شد روی زمین آنجا آتش نبود مواد مذاب بود باز همان موجود ترسناک را دیدم با لیوان آبی به سمتم آمد و گفت بخور و بنده من شو من عقب رفتم و پرت شدم باز به همان صحرای اولیه آن آقای بلند قد گفت ببریدش تا مواد مذاب بخورد تو جهنمی هستی در آن جاودانی دو موجود ترسناک مرا شلاق زدند شلاق هایی که بطور حتم اگر جسم بودم تمام استخوان هایم خورد میشد خوک هایی را دیدم که صورت آدم داشتند بسیار ترسناک بود یک دفعه تکانی خوردم و خود را روی تخت یافتم و دکترانی که شک میدادند آری واقعا برای لحظاتی مرده بودم از آن ببعد دیگر خطا نکردم حال۲۸ سال دارم من آن آقای نورانی را در خواب دیدم که لبخند زیبایی بمن میزد :-) . خلاصه که اینم از لحظات
... ادامه
مائده
مائده
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏِ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻝِ
ﭘﯿﺎﻟﻪ ﻣﯽﺩﯾﺪﯾﻢ
ﺩﺳﺘﻬﺎﻣﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ
ﺩﻟﻬﺎﻣﺎﻥ ﭘُﺮ
ﮔﻔﺘﮕﻮﻫﺎﻣﺎﻥ ﻣﺜﻼ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ !
ﮐﺎﺵ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﯿﻢ
ﻫﯿﭻ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﺍﯼ ﭘﺮﯾﺮﻭﺯ ﭘﯿﻠﮕﯽِ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ
ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﺩ .
ﺣﺎﻻ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﯼ ﺁﺏ ﻣﯽﻣﯿﺮﯾﻢ
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﺋﯽ
ﯾﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺳﻔﯿﺪ،ﭘﺎﮐﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ، ﮔﺰﯾﻨﻪ ﺷﻌﺮ ﻓﺮﻭﻍ،ﻭ ﺗﺤﻤﻠﯽ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﯿﺎﻭﺭ
ﺍﺣﺘﻤﺎﻝِ ﮔﺮﯾﺴﺘﻦِ ﻣﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !

"ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺻﺎﻟﺤﯽ"
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/7 - 19:31 ·
9
مائده
مائده
و خوب میدانستم
دیگر هیچ نامه ای به مقصد نخواهد رسید ،
همان دَم که کبوترِ شکسته بالم به سنگِ جفا آرمید !
و تو میدانستی
آن همه علاقه
بعد از آن همه صبوری
برای حقیقتِ زندگی
در رویایی غریب ماند.
و می دانستم در خاموشی ات رازی نهفته است
گاهِ گم شدن را نمی پرسم ،
که دستهایم خالی است...
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون


منو کاغذ و قلم یه عالم فکر و خیال

باز نشستیم دور هم ،وقتشه بارونم بیاد

بشینه رو خاک و عطر تن تو جاری کنه

تا نیایشی کنم، شاید خدا کاری کنه

که دیگه جای تو اینجا پیش من خالی نشه

قصه جدایی ما دیگه تکراری نشه

راه برگشتن مون تاریک و سوت و کور نشه

همه حرفای دلم نامه ی راه دور نشه

من اینجا دلتنگ توئم

تو ولی دلگیبری ازم

حالا که کم دارم تورو

عشق تو میگیری ازم

کجا گمت کردم و قلبت چرا دور شده ازم

جوابشو نمیدونیم نه من، نه کاغذ ،نه قلم

از تو با ساز و صدام ترانه می سازم

پشت هر قافیه قلبمو دوباره به تو می بازم

تا که شاید برسه به گوشت آهنگم

از غم توی صدام بفهمی دلتنگم

من، نه کاغذ ،نه قلم

جای تو سازم بغلم
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
سلام به همه برو بچ نمیدونم
خیلی خوش اومدم واقعا جام خیلی خالی بود اخی دلتون تنگ شده بود واسم میدوم بدون من بهتون سخت گذشته الهی{-7-}
bamdad
bamdad
روزی میرسد که در خیال خود
جای خالی ام را حس کنی...
در دلت با بغض بگویی:
"کاش اینجا بود"
اما من دیگر
.
.
.
.
به خوابت هم نمی آیم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 13:43 ·
4
zahra
zahra
وقتی فهمیدی قرار نیست با هر زن یا دختری که دوست شدی، به رختخواب بری ؛هر وقت یاد ...گرفتی بدون توقع دوستی کنی ...هر وقت فهمیدی هر کسی که دوستت شد ، دوست ‌دخترت نیست و برای جواب سلامش باید به یک علیک محترمانه فکر کني نه به پیدا کردن یک مكان خالی... اونوقت میتونی روی همراهی و همدلی یه دختر به عنوان جنس مخالفت حساب کنی
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 10:54 ·
4
zahra
zahra
ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مرديت را

خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/4 - 10:23 ·
4
مائده
photomalideh.6.jpg مائده
گمان میکنم
هر انسانی
،
را خواهد کرد؛
شاید روزی که
کفش‌های خالی اش مانده باشد ...
دیدگاه · 1393/02/3 - 19:01 ·
7
hamed
hamed
با دوستام مسابقه گذاشتم که هرکی بیشتر بیسکوئیت رو تو آب نگه داره برندس،.....
حالا من ساقه طلایی رو الان حدود 45 دقیقه ای هست که تو آب نگه داشتم نصف لیوان خالی شده ولی ساقه طلایی آخ هم نگفته !!!!
!!!!!!!!!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 14:52 ·
4
zoolal
zoolal
دلتنگم برای تو..
برای با تو بودن..
ای کاش می شد..
در این لحظات خالی
کمی “تو”

داشتم
چقدر ” آه..”
چقدر ” دلتنگی…”
دیدگاه · 1393/02/2 - 22:36 ·
6
bamdad
bamdad
نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند ؛

نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا ...

مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم ...

شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست ...

هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت ...

و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست ...
... ادامه
FATI
FATI
یارو آهنگ خالی گوش می کرده میزنه زیر گریه میگن چرا گریه می کنی؟ با بغض میگه آخه خوانندش لاله!{-33-}{-33-}
دیدگاه · 1393/02/1 - 19:53 ·
5
bamdad
bamdad
جای بعضیا تو کتاب جغرافی خالیه با عنوان"پست ترین نقطه دنیا"
دیدگاه · 1393/01/31 - 21:29 ·
4
zoolal
zoolal
بعضی ها به ما نمیخوردن !
ما جا خالی دادیم خوردن به شما !
مبارکتون باشه !
دیدگاه · 1393/01/31 - 16:36 ·
5
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ