یافتن پست: #خزان

soheil
soheil
نوشتم اين غزل نغز با سواد دو ديده

كه بلكه رام غزل گردي اي غزال رميده

سياهي شب هجر و اميد صبح سعادت

سپيد كرد مرا ديده تا دميد سپيده

نديده خير جواني غم تو كرد مرا پير

برو كه پير شوي اي جوان خير نديده

به اشك شوق رساندم ترا به اين قد و اكنون

به ديگران رسدت ميوه اي نهال رسيده

ز ماه شرح ملال تو پرسم اي مه بي مهر

شبي كه ماه نمايد ملول و رنگ پريده

بهار من تو هم از بلبلي حكايت من پرس

كه از خزان گلشن خارها به ديده خليده

به گردباد هم از من گرفته آتش شوقي

كه خاك غم به سر افشان به كوه و دشت دويده

هواي پيرهن چاك آن پري است كه ما را

كشد به حلقه ديوانگان جامه دريده

فلك به موي سپيد و تن تكيده مرا خواست

كه دوك و پنبه برازد به زال پشت خميده

خبر ز داغ دل شهريار مي شوي اما

در آن زمان كه ز خاكش هزار لاله دميده
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:51 ·
2
soheil
soheil
ماهم كه هاله اي به رخ از دود آهش است

دائم گرفته چون دل من روي ماهش است

ديگر نگاه، وصف بهاري نمي كند

شرح خزان دل به زبان نگاهش است

ديدم نهان فرشته شرم و عفاف او

آورده سر به گوش من و عذرخواهش است

بگريخته است از لب لعلش شكفتگي

دائم گرفتگي است كه بر روي ماهش است

افتد گذر او به من از دور و گاهگاه

خواب خوشم همين گذر گاهگاهش است

هر چند اشتباه از او نيست ليكن او

با من هنوز هم خجل از اشتباهش است

اكنون گلي است زرد ولي از وفا هنوز

هر سرخ گل كه در چمن آيد گياهش است

اين برگهاي زرد چمن نامه هاي اوست

وين بادهاي سرد خزان پيك راهش است

در گوشه هاي غم كه كند خلوتي به دل

ياد من و ترانه من تكيه گاهش است

من دلبخواه خويش نجستم ولي خدا

با هر كس آن دهد كه به جان دلبخواهش است

در شهر ما گناه بود عشق و شهريار

زنداني ابد به سزاي گناهش است
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:50 ·
3
soheil
soheil
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
همره همهمه*ی گله و همپای سکوت
همدم زمزمه*ی نای شبانی گل من
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من
سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من
طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من
شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:49 ·
3
soheil
04.jpg soheil
@tarane
از زندگانيم گله دارد جوانيم

شرمنده ى جوانى از اين زندگانيم


دارم هواى صحبت ياران رفته را

يارى كن اى اجل كه به ياران رسانيم


پرواى پنج روز جهان كى كنم كه عشق

داده نويد زندگى جاودانيم


چون يوسفم به چاه بيابان غم اسير

وز دور مژده ى جرس كاروانيم


گوش زمين به ناله ى من نيست آشنا

من طاير شكسته پر آسمانيم


گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند

چون ميكنند با غم بى همزبانيم

اى لاله ى بهار جوانى كه شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانيم


گفتى كه آتشم بنشاني، ولى چه سود

برخاستى كه بر سر آتش نشانيم


شمعم گريست زار به بالين كه شهريار

من نيز چون تو همدم سوز نهانيم
... ادامه
soheil
soheil
امشب اي ماه به درد دل من تسكيني




آخر اي ماه تو همدرد من مسكيني




كاهش جان تو من دارم و من مي دانم




كه تو از دوري خورشيد چه ها مي بيني




تو هم اي باديه پيماي محبت چون من




سر راحت ننهادي به سر باليني




همه در چشمه مهتاب غم از دل شوئيد




امشب اي مه تو هم ازطالع من غمگيني




من مگر طالع خود در تو توانم ديدن




كه توام آينه بخت غبار آگيني




هرشب از حسرت ماهي من و يك دامن اشك




تو هم اي دامن مهتاب پر از پرويني




باغبان خار ندامت به جگر مي شكند




برو اي گل كه سزاوار همان گلچيني




تو چنين خانه كن و دل شكن اي باد خزان




گر خود انصاف دهي مستحق نفريني




ني محزون مگر از تربت فرهاد دميد




كه كند شكوه ز هجران لب شيريني




كي بر اين كلبه طوفان زده سر خواهي داد




اي پرستو كه پيام آور فرورديني




شهريارا اگر آيين محبت باشد




چه حياتي و چه دنياي بهشت آييني
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:41 ·
3
bamdad
bamdad
ﺩﯾﺮ ﮔﺬﺷﺖ
ﺧﺎﮐﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺩ ﺑﺮﺩ
ﺍﺷﮏ ﻫﺎ ﻧﺮﯾﺨﺘﻪ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻥ
ﻭ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ
ﻭ ﺗﻮ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ
ﺧﺰﺍﻥ من ﮔﺬﺷﺖ
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ
ﻣﻦ ﺣﺎﻻ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﺑﻬﺎﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 22:18 ·
9
bamdad
NatureGif_Persian-Star.org_17.gif bamdad
من آن درخت خزان دیده ای به پاییزم


که برگ وبار جوانی زشاخه می ریزم


کنون زحسرت یاران رفته از پیشم


گرفته خاطرو دل تنگم وغم انگیزم
... ادامه
...
happy-brithday-www.best2fun.com_.jpg ...
Noosha ندای عزیز: درچنین روزی پای به عرصه وجودنهاده و ازیمن وجودت عالمی شادمحضض گشتند... وکنون که بهاردرره است درخزانی اینچنین بهاری تولدت راتبریک گفته وبرایت سالی خوب همراه باسلامتی وموفقیت را آرزومندم ..
باردیگرتولدت تبریک باد وسال نو پشاپیش مبارکت باد دوستدارشما: نیما
...
...
الاای قاصدعشق بیقرارم
خبرآورده ای ازسوی یارم؟
به احزان کلبه ازهجرش چویعقوب
براهش هرزمان چشم انتظارم
دریغارفت بهاری چون جوانی
خزان ازهجراوگشته بهارم
چوپیران گشته خم چون قامت من
دگرتاب فراقش راندارم
بترسم که بمیرم من زهجرش
ببالینم چوآید برمزارم
شعربداهه ازنیما
نیمه شب{-60-}
دیدگاه · 1392/12/17 - 02:05 ·
2
bamdad
bamdad
بی تو در شب های غمگین

بی تو باشد همدم من

یاد پیمان های دیرین

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد

آتش عشق و محبت

در خزان سینه افسرد

کنون نشسته در نگاهم

تصویر پر غرور چشمت

یک دم نمی روداز یادم

چشمه های پر نور چشمت

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 19:51 ·
8
...
...
تهران
خزان
هوای بهاری
من
ماشین
پخش
مازیار
یه عکس یادگاری
یادگاری
عکس
اشک
تنهایی
*******
ماشین
جاده
پخش
مازیار
دلم بشکنه حرفی نیست!
دل
حرف
سکوت
جاده
شب
مازیار
من
وتویی
که تنها""خاطره ات بامن است""
من
آری!
من
منی که ازخاطرت رفته ام دیگر!
نیما
یک روزبهاری درخزان
{-60-}
دیدگاه · 1392/12/4 - 14:29 ·
6
...
...
تورامیخواهداین دل
تردیدندارم
دگرازدل برفته یادش
بودنش راقصدتمدیدندارم
الاای عشق زیبای خزانی
تورامیخواهم
ای زیبای عاشق
توزیبایی ولیکن
قصدتمجیدندارم
چواوراکه ستودم هرشب وروز
بگفتم دوستم داری نگارا؟!
زپیشم رفت وخندید!
ندارم
نیما
... ادامه
soheil
soheil
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزیم و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پیِ دلداری من
اشک گرم و غم عشق آمد و جانا چه کنم
گر به فردا نرسد این شب بیداری من
من و دیوانگی و مهر و وفا یار شدیم
تا تو باشی و من و عشق و وفاداری من
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصه ی عشق شود قصه ی بیماری من
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/5 - 22:20 ·
9
bamdad
bamdad
بیا در خزان خواسته هایم کمی قدم بزن

دلم برای راه رفتنت تنگ شده !
دیدگاه · 1392/10/14 - 22:09 ·
7
...
...
چه سوزی دارد
ملودی حزان باد
دردل
سرد خزان...
تهران
دختردم بختیست
که میگرید
درهجردامادسپیدپوش
شاید
اگراوبیاید
ارکسترخزان نیز
کمی شادبنوازد
ودست دردست نسیم
برقصند درختان عریان
وبه احترام این کارناوال شادی
آدمک برفیها
ایستاده
نظاره گرباشند
بزم زیبای خزان را
شعربداهه ازنیما
تهران
دراتاقم
{-35-}
دیدگاه · 1392/10/11 - 16:02 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خزان که مال ما شد ، بهار مال شما

صاف و ساده بگویم ، سلام حال شما !؟
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
اگر گاهي ندانسته به احساس تو خنديدم ، و يا با آرزو هايم فقط خود را پسنديدم ، گناهم را ببخش اگر از دست من در خلوت خود گريه كردي ، اگر بد كردم و هرگز به روي خود نياوردي ، گناهم را ببخش اگر تومهربان بودي ومن نامهربان بودم ، براي ديگران سبز براي تو خزان بودم ، گناهم را ببخش..
... ادامه
bamdad
bamdad
حرف تازه ای ندارم …
فقط خزان در راه است …
کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ،
شاید یادت بیافتد جیب هایت را وقتی دست هایم مهمانشان بودند …
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/22 - 21:29 ·
8
setare
setare
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ