{-6
بر خاطر آزرده غباری زکسم نیست
سرو چمنم شکوه ای از خار و خسی نیست
از کوی تو بی ناله و فریاد گذشتم
چون قافله عمر نوای جرسم نیست
افسرده ترم ازنفس باد خزانی
کان تو گل خندان ،نفسی همنفسم نیست
از پیش صبا آیدو گرگ اجل از پی
آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست
بی حاصلی و خواری من بین که دراین باغ
چون خار بدامان گلی دسترسم نیست
از تنگدلی پاس دل تنگ ندارم
چندان کشم اندوه که اندوه کسم نیست
امشب رهی از میکده بیرون ننهم پای
آزرده ی دردم دو سه پیمانه بسم نیست
... ادامه
خسته و پریشانم.
1392/04/11 - 22:28در غم تو گریانم.
از همه گریزانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم.
تارهد ز تن جانم.
تو که گفتی به پیش من بمان.
چرا چونین محال مرا به حال خود رها کردی….
چرا ندیده ای که از غمت فغان رود به آسمان چه گویمت از مرا فدا کردی.
مگر که جان به لب رسد که یادت از نظر رود چرا تو بی خبر زما رفتـــــــــــــــــــــــــــــی.
چه میشود عیان شوی مرا عزیز جان شوی بگو چرا…. بگو کجا رفتی…..
دیده بر رهت دارم.
در دل شب تارم.
در غم تو بیمارم.
تا دوبـــــــــــــــــــــــــــاره برگردی….تا دوباره برگردی.
به هر کرانه رفته ای به یک بهانه رفته ا ی… دلم به شام رفته ای بجویمت ز بی نشانه.
دوباره پیش من بیا ببین که میشود به پا نوای شور و نغمه ها به کوه و دشت و آسمان ها.
ببــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــین که دل شکسته ام به گوشــــــــــــــه ای نشسته ام.
بجز تو دل نبسته ام دمی بمتن به پیش من عزیز جـــــــــــــــــــــــــانم.
ز دیده خون شود روان به یادت ای امید جان… چشم من مشو نهان که در فراق روی تو رسد خزانم.
دیده بر رهت دارم.
در دل شب تارم.
در غم تو بیمارم.
تــــــــــــــــــــــــــــــا دوباره برگردی…