یافتن پست: #خزان

Mostafa
Mostafa
عزیز جان فریدون اسرایی{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
NEGAR
NEGAR
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/4 - 16:49 ·
8
Mostafa
Mostafa
متن آهنگ عزیزجان از فریدون آسرایی
خسته و پریشانم

در غم تو گریانم

از همه گریزانم

تا رود ز تن جانم

تو که گفتی به پیش من بمان

چرا چنین نهان، مرا به حال خود رها کردی؟

چرا ندیده ای که از غمت فغان ،رود به آسمان

چه گویمت؟؟

مرا فدا کردی!!

مگر که جان به لب رسد

که یادت از نظر رود

چرا تو بی خبر ز ما رفتی؟؟!!

چه می شود عیان شوی؟

مرا عزیز جان شوی ؟

بگو چرا؟

بگو کجا رفتی؟

دیده بر رهت دارم

در دل شب تارم

در غم تو بیمارم

تا دوباره برگردی

به هر کرانه رفته ای

به یک بهانه رفته ای

به هر نشانه رفته ای

بجویمت ز بی نشان ها

دوباره پیش من بیا

ببین که می شود به پا

نوای شور و نغمه ها به کوه و دشت و آسمان ها

ببین که دل شکسته ام

به گوشه ای نشسته ام

به جز تو دل نبسته ام

دمی بمان به پیش من عزیز جانم

ز دیده خون شود روان ،به یاد ت ای امید جان

ز چشم من نشو نهان ،که در فراق روی تو رسد خزانم

دیده بر رهت دارم

در دل شب تارم

در غم تو بیمارم

تا دوباره برگردی
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
75892822426423956303.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
با من سخن تو در میان آوردند

گلبرگ بهار در خزان آوردند

خاموش ترین سکوت صحراها را

با نام تو باز در فغان آوردند

دیدگاه · 1392/03/30 - 13:19 ·
7
MONA
MONA
شد خزان گلشن آشنایی..

باز هم آتش به جان زد جدایی..

[فایل]
♥هـــُدا♥
954937_174.jpg ♥هـــُدا♥
در قدمت سر بنهم تا که بیایی..

دل برده ای از دست من جانا کجایی..

بیا ای نسیم آرزو..

برای دلم قصه بگو ..

از خاک کویش..

که من بیقرارم..

کو به کو در جست وجویش..

به شهر غمت خانه کنم..

کجایی تو کاشانه کنم..

که شد در رهت..

جان من بیقرار رسیدن..

چه آتش زدی در دل من..

که دل میدرد جامه تن..

بگو ای نسیم سحری..

کی بر سرم میگذری..

خدا را پریشان توام..

بر من بیفکن نظری..

بهارا کنار من بمان..

مگر باشم از جور خزان..

همسایه تو،در سایه تو..

نداری خبرا ز لاله ها..

پریشانی آلاله ها..

کزین غم بگریم..

که دارم به جان ..

بار گران..

به لطف خیالت..

به شهر وصالت..

دلم رهسپار است..

به شوق بهاران..

چنان باد وباران..

دلم بیقرار است..

دلا مژده دادی..

که این بیقراری..

نشان بهار است..

نشان بهار است...

♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
به رهی دیدم برگ خزان پژمرده ز بیداد زمان کز شاخه جدا بود

چو زگلشن رو کرده نهان در ره گذرش باد خزان چون پیک بلا بود

ای برگ ستمدیده پائیزی آخر تو زگلشن ز چه بگریزی

روزی تو هم آغوش گلی بودی دلداده و مدهوش گلی بودی

ای عاشق شیدا دلداده رسوا گویمت چرا فسرده ام

در گل نه صفائی در خود نه وفائی جز ستم ز دل نبرده ام

آه بار غمت را در دل نشاندم در ره او من جان بفشانم

تا شود نو گل گلشن دیده شود رفت آن گل من از دست

با خار و خسی پیوست

من ماندم و صد خار ستم چون پیکر بی جان
Mostafa
Mostafa
بساط گل


بیا که غم دور شد، بساط گل جور شد
خوش نشسته بر برگ سمن ژاله ها
خوش نشسته بر برگ سمن ژاله ها
به نوبهاری چونین جمال گل را ببین
بر دمیده در صحن چمن لاله ها
یک دم بر این چمن نگر ای نگار
نور افشان شد ز روی تو روزگار
دگر نبیند خزان، همیشه باشد خندان
ز هر طرف بگزری، دل از همه میبری
چون ز عالمه دیگری
از تمام خوبان سری، با یادت جانا
هر دم ، جان عاشقان ، گشته شادمان
نور جانشان، شوق دیدار تو
باد رهگذر، آمد از سفر
میدهد خبر، مژده ای دگر
یار آمد
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/17 - 18:41 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
کاش …

کاش دلها آنقدر پاک و خالص بودند که دعا ها قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب می شد …

کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک کویر می کرد …

کاش واژه حقیقت آنقدر با لبها صمیمی بود که برای بیان کردن آن نیازی به شهامت نبود …

کاش مهتاب با کوچه های تاریک آشنا بود …

کاش بهار آنقدر مهربان بود که باغ را به دست خزان نمی سپرد …

و ای کاش دوستی به قدری حرمت داشت که شکستنش به این زودی ها رخ نمیداد … .
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/15 - 23:54 ·
3
♥هـــُدا♥
04.jpg ♥هـــُدا♥
خودم را میشناسم...

حتی اگر تو باشی!

پاییزم باشد! و روی خزان ها قدم هم بزنیم

و صدای خش خش برگ ها طنین انداز عشقمان باشد

بازم یه چیزی منو به آغوش غصه خواهد برد

شاید اینبار غصه رفتگر...!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 14:56 ·
8
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
78869493946759157541.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: در عصر ها انتظاربه حوالي بي

كسي قدم بگذار ! خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهاي شو ،كلبهي

غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زاه و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام! در كلبه را باز

كن و به سراغ بغض خيس پنجره برو ٬ حرير غمش را كنار بزن او را مي يابي ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/8 - 15:05 ·
8
MONA
MONA
بهار می رسد اما زگل نشانش نیست
نسیم،رقص گل آویز گل فشانش نیست
جهان به جان من آن گونه سردمهری کرد
که در بهار و خزان،کار با جهانش نیست..
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/29 - 02:26 ·
6
♥هـــُدا♥
1363393242664533.jpg ♥هـــُدا♥
@oneill به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
... ادامه
Noosha
8297_blumen_fantasia.png Noosha
سلاااااااااااااام و شب همگی بخیـــــــــــــر.تقدیم به همه دوستای گلم
Mohammad
ziC6lB8Cst.jpg Mohammad
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
6d292bdaadb67040af28768cfe8dff23.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مقصد …
مال ِ شهر ِ قصّه ی ِ بچّه گی ها ست …
دنیای ِ آدم بزرگ ها …
فقط جادّه دارد …!
شهرزاد
382582_114575788661888_2137913632_n.jpg شهرزاد
اشک هایم خاطر از درد نهانم می دهند....خسته ام یک دم مگر غم ها امانم می دهند
در ره عشق عزیزان سوخته ام اما چه سود؟ ....بهر اطفای عطش اتش نشانم می دهند
کرده نقشی بر جبین خط مسیر خاطرات...یادی از بدبختی عهد جوانم می دهند
سائل الوان سبز فصل تابستانم و ...پاسخی با زردی برگ خزانم می دهند
ره نشینان جهان و مردمان بی خیال...الوادعی در قفای کاروانم می دهند
مردمان معتمد در طی هر دادو ستد...اعتمادم می ستادنند و گمانم می دهند
بهر اطناب زمان می کوشم اندر روز گار... روز گاران یاد ایجاز زمانم می دهند
مرگ یارانم بسان مرگ شمع جانفروز...بس اشارت از فنای این جهانم می دهند
ماه عالم تاب مهجور!بخواهند از من و... در عوض خورشید و ماه و اخترانم می دهند

نادر دهقان پور
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
برنگرد،

که بر نمی گردی تو هیچوقت

نمی خواهمم داشته باشمت،نترس فقط بیا

در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/24 - 01:23 ·
2
Mohammad
1360051481344363_large.jpg Mohammad
عهد با نه عهدی که تغـیّر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش...
دیدگاه · 1391/11/20 - 02:24 ·
3
MONA
1358547677_homayoun-khorram.jpg MONA
درد عشق و انتظار، دارم ز آن شب یادگار
در آن شب سرد پاییز، آهنگ سفر می کردی، از رهگذری محنت خیز، دیدم که گذر می کردی
درد عشق و انتظار، دارم ز آن شب یادگار
تو رفتی و دلم غمین شد، قرین آه آتشین شد، از آن شبی که برنگشتی
جهان که شادی آفرین بود، به چشم من غم آفرین شد، از آن شبی که برنگشتی
در آن شب سرد پاییز، آهنگ سفر می کردی
از آن شب سرد خزان، شب ها گذشته
داستان باده و مینا گذشته، روزگاری بر من تنها گذشته
از آن شب سرد خزان، شب ها گذشته
داستان باده و مینا گذشته، روزگاری بر من تنها گذشته
تو رفتی و دلم غمین شد، قرین آه آتشین شد، از آن شبی که برنگشتی
جهان که شادی آفرین بود، به چشم من غم آفرین شد، از آن شبی که برنگشتی
از آن شبی که برنگشتی

..
[لینک]
iman
iman
{-60-}{-60-}
{-60-}{-60-}{-60-}{-6
بر خاطر آزرده غباری زکسم نیست
سرو چمنم شکوه ای از خار و خسی نیست

از کوی تو بی ناله و فریاد گذشتم
چون قافله عمر نوای جرسم نیست

افسرده ترم ازنفس باد خزانی
کان تو گل خندان ،نفسی همنفسم نیست

از پیش صبا آیدو گرگ اجل از پی
آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست

بی حاصلی و خواری من بین که دراین باغ
چون خار بدامان گلی دسترسم نیست

از تنگدلی پاس دل تنگ ندارم
چندان کشم اندوه که اندوه کسم نیست

امشب رهی از میکده بیرون ننهم پای
آزرده ی دردم دو سه پیمانه بسم نیست
... ادامه
Noosha
default.jpeg Noosha
من نشانــے از تو ندارم اما نشانــے ام را براے تو مــے نویسم:

درعصرهاے انتظار، به حوالی بی کســے قدم بگذار!

خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچـﮧ پس کوچـﮧ هاے تنهایــے شو!

کلبـﮧے غریبــے ام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب ارزوهاے رنگی ام!

درکلبـﮧ را باز کن و بـﮧ سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابـــے
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 16:48 ·
8
MAZYAR
MAZYAR
گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم …..
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری …..
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما …. نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم … !!!بیا تا مقدسترین عشق دنیا را به همگان نشان دهیم.
بیا تا طعم شیرین ترین عشق دنیا را بچشیم.
بیا تا بهترین لحظه ها را در عشقمان مهیا کنیم.
بیا تا گرمی عشقمان را در قلبهایمان احساس کنیم.
بیا تا عشقی یکدل و یکرنگ داشته باشیم.
بیا تا غروب غم انگیز عاشقان را با نشان دادن معنی واقعی عشقمان به همگان زیبا کنیم.
بیا تا فاصله عاشقان را با ثابت کردن معنای واقعی عشق را از بین ببریم
و فاصله بین عاشقان را کم اهمیت جلوه دهیم.
بیا تا ثابت کنیم ما می توانیم در میان تمام عاشقان برای همیشه عاشق بمانیم.
بیا تا در میان فصلهایمان فصل خزانی نداشته باشیم و تمام لحظه ها و فصلها بهاری بیش نباشد!
بیا تا شبهای با هم بودنمان را پر از ستاره کنیم.
حالا بیا که همدیگر را باور کرده ایم!

بیا تا مقدسترین عشق دنیا را به همگان نشان دهیم.
بیا تا طعم شیرین ترین عشق دنی
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/13 - 04:27 در Lawless ·
8
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ