یافتن پست: #خستگی

bamdad
bamdad
دلم تو را می‌خواهد

که می‌فهمی مرا از نگاهم

و میخوانی‌ مرا از سکوتم

دلم تو را می‌خواهد

که در آغوش کشی‌ تمام خستگی‌ و تنهایی‌ام را

و با یک نگاه آرامم کنی‌

وبا یک لبخند شادم

آغوش تو خود آرمشگه تمام درد‌های من است

که درد من، نبودن با توست
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/4 - 16:37 ·
9
bamdad
bamdad
خبر داری از من؟

خبر از دلتنگیهای من چطور؟

و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند...

خبرش رسیده که مرده اند؟

هیچ سراغ دلم را میگیری؟

کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟

مچاله ام از دلتنگی؟

افسوس...

افسوس که هیچ کلاغی نساختیم میان هم...

وجدانت راحت...

خبرهای من به تو نمیرسد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 23:37 ·
7
صوفياجون
صوفياجون
سلووووو ببخشید حواسم نبود سلوووووو من اووومدم اونم چه اومدنی همراه با 4صفحه پُر نوشتنی و 40 صفحه رو باید فتو کنم هنو رو صندلی ننشستم سرم تو کپی کردن گرم بود ببخشید
{-17-}{-17-}{-17-}{-17-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-60-} خسته ام خیلی از صبح چشام تو مانیتور بود الانم که اومدم خستگی در کنم پیش دوستان بابام کلی نوشتنی داد حالا فرداهم میخوادش {-60-}{-60-}{-60-}{-31-}{-31-}{-31-}
شهرزاد
شهرزاد
تنها امید منکه ناامیده ، امید من دوباره ته کشیده

لحظه به لحظه فکر نا امیدی ، این لحظات امونمو بریده

اون که میگفت با دستای دل من ، از قفس بی کسی آزاد شد

چی شد که با گریه ی من شاد شد ، با شبنم اشک من آباد شد


از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم ، خواستم دلم یه گوشه ای بمیره

خسته شدم ، چه انتظار سختی ، یکی بیاد جون منو بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد،نبضم با ضربه های معکوس مرد

قلب من ازخستگی خوابش گرفت ، این دل نا امید و مایوس مرد


شاید صدای زخمیه دل من ، مرحم زخمای دل تو باشه

شاید که قصه ی جدایی من ، نذاره هیشکی از کسی جدا شه



از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم ، خواستم دلم یه گوشه ای بمیره

خسته شدم ، چه انتظار سختی ، یکی بیاد جون منو بگیره

قلب من از تپیدنش خسته شد،نبضم با ضربه های معکوس مرد

قلب من ازخستگی خوابش گرفت ، این دل نا امید و مایوس مرد
... ادامه
Noosha
download (2).jpg Noosha
سلااااااااااااااااام به همه.شبتون بخیــــــــــــر.من اومدم م م م{-41-}
این گلای زیبا تقدیم به همه دوستای نازنینم....
صوفياجون
صوفياجون
سلوووووووووووووووووووووووووو منم اووومدم یووووووهوووووووو{-131-}{-115-}{-165-}
صوفياجون
hello2.GIF صوفياجون
سلووووووو منم با خستگی شدید اووومدم یوووووهووووووو {-43-}{-26-}{-11-} {-7-}{-1-}
شهرزاد
شهرزاد
سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست. عاشق کم است، سخن عاشقانه فراوان. عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می کند از جمله عظمت دوست داشتن را. از شباهت به تکرار می رسیم، از تکرار به عادت، از عادت به بیهودگی، از بیهودگی به خستگی و نفرت!

نادر ابراهیمی
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد …


گاهی اونقدر خسته میشویم که خستگیمون در نمیشه ، “درد” میشه !


زنده ام نه ازجانی که مانده ، از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند !


این روزها خیلی چیزها دست من نیست ؛ مثل دستهایت
... ادامه
رضا
رضا
خسته نباشی دوست خوبم خستگی روحی رو میگم نه خستگی جسمی چون خستگی جسمی با استراحت رفع میشه اما خستگی روحی زمان میبره درمان بشه .
صوفياجون
صوفياجون
فعلا شبخووووش من برم کمی خستگی در کنم بعد بیام بقیه شو بنویسم بای{-22-}{-22-}
bamdad
bamdad
غلط کرده باران...
حالا که مرا به تو بد عادت کرده...
بی تو می بارد...
روز و شب...
بی خستگی...
وقتی خودت نیستی،
باران هست...
دیدگاه · 1392/12/8 - 19:08 ·
1
bamdad
bamdad
ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨـﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ که می گوﯾﻨﺪ :
ﻣﺮﺩ ﺑـﺎﯾﺪ ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑـﺎﺷﺪ ...
ﭼﺸﻤـﻭ ﺍﺑـﺮﻭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑـﺎﺷﺪ ...
ته ریش داشته ﺑـﺎﺷﺪ ...
ﻭ ...!!
ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻮﻡ :
ﻣﺮﺩ ﺑﺍﯾﺪ ﺑﺎﻭﺟــﻮﺩ ﺗﻤﺎم ﻏﺮﻭﺭﺵ - ﻣﻬﺮﺑـﺎن ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ تمام ﻟﺠﺒﺎﺯﯾﻬﺎیش - ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ....
ﺑــﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎم خستگی ﻫﺎﯾﺶ - ﺻﺒـﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎم ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﯾﺶ - ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﺷﺪ .
... ادامه
Mohammad
21933129499531532743.jpg Mohammad
آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،

اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،

واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .


خواهر آدولف هیتلر، در 5 جولای 1946، در مورد رفتار هیتلر با مادرش چنین میگوید :
در آن دوران مادرم بسیار بیمار بود، بسیار اندوهگین بودیم. با یاری من، برادرم آدولف با مهربانی و دلسوزی تمام ، در این دوران زندگی مادرم، از او پرستاری میکرد و در این کار خستگی ناپذیر بود. او میخواست تمامی آرزوهایی را که احتمالاً مادرم داشت، بر آورده سازد و تمامی اینها را برای نمایاندن عشق سرشار خود به او میکرد .
دیدگاه · 1392/12/7 - 15:18 در حسینیه ·
5
رضا
رضا
بعضی اوقات فکر میکنم این همه وقت و هزینه ای که برای نمیدونم گذاشتیم ارزشش رو داشته یا نه ؟ اصلا عاقلانه هست بعدا برای ارتقا سایت هزینه کنیم ؟ واقعا بعضی اوقات خسته میشم از چیزهایی که میشنوم یا می بینم .
... ادامه
bamdad
bamdad
دلم می خواهد همه چیز متوقف شود!
دلم نمی خواهد بخندم
دلم نمی خواهد حرف بزنم
حتی اگر دست خودم بود دلم نمی خواست ادامه دهم...
اما همه دوست دارند نقش بازی کنم
هیچ کس خودِ خودم را نمی خواهد
حالم را نمی فهمد
خنده نمایشی ام را ترجیح میدهی
اما نمی دانی از این همه تظاهر خسته ام!!
کاش تمام شود علت این خستگی
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/6 - 21:24 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
994370_166040703606205_1507113804_n.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
th.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-7-}
zahra
zahra
دل شما کاروانسرا نیست
نگذارید دیگران وسط دل شما
خستگی رابطه های قبلیشان را در کنند . . .
دیدگاه · 1392/11/30 - 11:23 ·
4
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
دوستان نمیدونمی خوبم یا علی دیگه نمیتونم بشینم چشام خیلی لذیت میکنه نامرد {-38-}{-38-}{-38-}
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ