یافتن پست: #خواهر

صوفياجون
Shabnam-Soraya-www-OverDoz-IR (1).jpeg صوفياجون
صوفياجون
صوفياجون


ما هم یه شهسوار داریم اینقد باحاله یه 5کیلو تخمه آفتابگردان تو یک ساعت تموم میکنه
بعد تو دماغی حرف میزنه عین این واسه برادر شوهر خواهرمه هر وقت میریم خونشون سر سفره همش میگه میخوررم . میخورم .
خیلی بامزه هستن انی طوطی های سخنگو {-41-}{-41-}{-41-}{-23-}{-23-}{-57-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ol3un4sofdzr0fkdyyz.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)

خدا برای این عشق به تو مدیونم
تا جون دارم بدون قدرشو میدونم
میخوام دعا کنم تموم عشقارو
خدا برای امشب از تو ممنونم

شب من و شب تو تب من و تب تو
اسم تو رو لب من اسم من رو لب تو
پرم از عشق چشات مهربونی تو نگات
جون میگیره نفسام با اون عطر نفسات
من و تو هر دو عاشق حالا بهم رسیدیم
تو سختی های دنیا دوتایی نبریدیم
برای هم میمیریم کنار هم میخندیم
روی تنهایی و غم چشامونو میبندیم
.
.
آهنگ
.
.
خدا برای این عشق به تو مدیونم
تا جون دارم بدون قدرشو میدونم
میخوام دعا کنم تموم عشقارو
خدا برای امشب از تو ممنونم
... ادامه
[لینک]
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ســـــــــــَـلآم....{-219-}
Morteza
10760_608045362601023_1787363258_n.jpg Morteza
فقط یه داداش میفهمه تنهاییه بعد از رفتن خواهر از خونه پدری یعنی چی

به سلامتی همه داداشای مهربون
بانوی سرخ
بانوی سرخ
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ! ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺷﺪﻩ ﺯﺩﺗﺶ ......
MahnaZ
MahnaZ
{-95-}"صرفاجهت اطلاع‏" {-95-}
چند وقت پیش حس کمبود محبت داشتم
رفتم یه کم بتادین تو دستم ریختم و اومدم جلو مامانم
سرفه کردم گفتم وای خون دارم خون بالا میارم !
مامانم زد تو سرم گفت از بسکه میری
تو اون اینترنت بی صاحاب
برو توالت فرشامو کثیف کردی ..
بابام که داشت اخبار نیگا می کرد
خواهر کوچیکم هم داشت از خوشحالی
بالا پایین می پرید و میگفت آخ جون اگه بمیری
اتاقت مال من می شه … :|
به نظر شما من بچه سرراهی نیستم{-36-}
... ادامه
amir hossein
amir hossein
روشهای شکار شوهر...

1- روش جوادی:
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.


2- روش یاهو مسنجری:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ای[!]های گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!

نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!


3-روش بچه خر خونی:
همون داستان جزوه و این که خودت واردی.
نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!

4-روش خرکی:
جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.



5-روش مذهبی خفن:

چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.
نکته:خواهر التماس دعا

6-روش از ما بهتران:
] لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

7-روش بچه مثبت:
طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.
نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟

ادامه در دیدگاه
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
دوستان بفرمایید شیر عه دهنی شد ببخشید باید زودتر تعارف میکردم {-156-}
از وقتی که دکتر گفته باید حتما شیر بخورم دیگه دارم با شیر خودکشی میکنم {-179-}
mostafa AZ
mostafa AZ
واقعا متاسفم نمیدونم چی بگم..
دیشب تا نصف شب پای کامپیوتر بیدار بودم... صبح پا شدم دیدم
چشام شده کاسه خون، به لبم داغ جنون، به کنارم تو بمون، نرو با دیگری
اون آخریا صدا ی دستاشون نمیااااااااد
اواو او او همه دستا بال
{-7-}
صوفياجون
صوفياجون
امروز رفتم كافي شاپ دیدم همه با دوست دختراشون اومدن ولی خودم تنها هستم
..
.
.
.
.
.

هیچی دیگه گوشیم رو برداشتم و کنار گوشم گرفتم و با صدای بلند گفتم

هي بدبخت بیا که خواهرت با يه پسره تو کافي شاپ نشسته !

جاتون خالی همه دخترا فرار کردند {-7-}{-18-}{-18-}{-18-}
صوفياجون
صوفياجون
منم برم ناهارمو بخورم ظرفارو بشورم قرار مهمون بیاد اصن حوصله مهمون ندارم البته مهمومن مهمونم نیستنا دخترعموم و خواهرم و دخترعمم این دخترعموم یه بچه 2ساله داره فقط راه میره اعصابمو بهم میریزه مامانشم خودشو اصن تکون نمیده بچه پررو انگار من پرستار بچشم اه اینم فک و فامیله من دارم {-60-}
فعلا بای تا غروب یا شب {-29-}{-22-}{-22-}{-22-}
mohamad reza
mohamad reza
امروز رفتم كافي شاپ دیدم همه با دوست دختراشون اومدن ولی خودم تنها هستم
..
.
.
.
.
.

هیچی دیگه گوشیم رو برداشتم و کنار گوشم گرفتم و با صدای بلند گفتم

هي بدبخت بیا که خواهرت با يه پسره تو کافي شاپ نشسته !

جاتون خالی همه دخترا فرار کردند ... :)))))))))))))))))
دیدگاه · 1392/10/22 - 10:27 ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من رفتم خوه بابا بزرگم...همتون بمونین تا من بیاما{-195-} زود بر میگردم{-142-}
Hosein
Hosein
پسر تلفن همراهش برداشت،یک پیغام از عشقش بود...با ذوق پیام را باز کرد اما از چیزی که میدید مطمئن نبود... 'ما نمیتونیم باهم باشیم.همه چیز تموم شد.حداقل برای من.خدا نگهدار' پسر بارها و بارها متن را خواند...با خود گفت شاید شوخی باشد...اما فکر کرد که این کار شوخی هم باشد قشنگ نیست...چندبار با دختر تماس گرفت اما دختر رد کرد و یا جواب نداد...پسر با وجود عشقی که به دختر داشت فکر کرد که چقدر غرورش خورد شده و فقط برای در آوردن حرص دختر به او پیام داد 'چه خوب که این رابطه تموم شد.خیلی خوشحالم.از اولم تو برام مهم نبودی.برو به درک'پیام را فرستاد و زیر گریه زد. دختر آرام کنار خیابان قدم میزد و اشک میریخت باران میبارید و اشکهای او را میپوشاند...گوشی لرزید...دختر پیام را باز کرد و خواند...لحظه به لحظه اشکهایش بیشتر شدند...برگه ی آزمایش را در دستش مچاله کرد و حرف های دکتر را به خاطر آورد... 'دیر اقدام کردی دخترم خیلی دیر ...ولی داروهاتو مصرف کن امیدوارم که . ..' سرش گیج رفت و افتاد. عابران به دختری که روی زمین افتاده بود و خون بینیش تمام صورتش را پوشانده بود نگاه کردند...او را به سرعت به بیمارستان رساندند ولی...تمام. پسر با اینکه حال روحی خوبی نداشت همراه مادرش به بهشت زهرا رفتند...چند روز از چهلم پدر بزرگ پسر میگذشت...پسر و مادرش سر قبر بودند و فاتحه میخواندند...صدای شیون و زاری از چند متر آنطرف تر می آمد.مادر پسر روبه او کرد و گفت:پسرم فکر کنم جوون بوده مادر برو ببین درسته؟ پسر به آن سمت رفت -ببخشید آقا جوون بودن؟ -خیلی...22سالش بود -پسر بودن؟ مرد عکسی از جیبش درآورد...نه دختر بود...دختر خواهرم ...نگاه کن...چقدر نازه پسر عکس را گرفت و نگاه کرد همان لحظه احساس کرد جانی ندارد روی زانو نشست و فقط زار زد...گریه کرد و حسرت خورد که چرا لااقل دلیل نماندنش را نپرسید دختر رفت و پسر ماند با سالها حسرت... همیشه دلیل رفتن بد بودن نیست...گاهی آنقدر خوبند که میروند..
... ادامه
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ