Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #خودت

setareh 22
setareh 22
یه ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﻧﻘﺪ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭ ﺑﻮﺩ
ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺍﻟﮑﯽ ﺣﻠﻘﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻪ!
ﺍﻻﻥ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺁﺭﻧﺞ ﻣﯿﺪﻥ ﺑﺎﻻ
ﻫﻤﻪ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ولی ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ{-31-}
setareh 22
1.jpgنننننن.jpg setareh 22
عشقت ﺑﺎس ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺖ ﺑﺎﺷﻪ و تو ﻣﺤﮑﻢ ﺗﻮ ﺳﯿﻨﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﺑﺪﯼ

ﺗﺎ ﻧﻔﺴﺶ ﺑﻨﺪ ﺑﯿﺎﺩ ، ﺟﯿﻎ ﺑﮑﺸﻪ …
ﺩﻭﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﭽﺮﺧﯽ ﻭ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯿﺶ و ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ بچرﺧﯽ و

ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ بچرﺧﻮﻧﯽ … ﺑﭽﺮﺧﯽ …
ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯽ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻫﺮﺩﻭﺗﺎﻧﻮ ﮔﯿﺞ ﺑﺮﻩ و

ﭘﻬﻦ بشید ﺭﻭی ﺯﻣﯿﻦ
ﺑﻌﺪ ﭼﺸﻤﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﺒﻨﺪﯾﺪ و ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺮﺗﻮﻥ
بچرخه...
ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ باشید ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻭﺭﺗﻮﻥ ﺯﯾﺎﺩﻩ

ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﻭ ﺑﭽﺮﺧﻮﻧﯿﻦ ؛

اونم دوﻧﻔﺮﯼ !!!
... ادامه
setareh 22
setareh 22
فرق زمین خوردن دختر و پسر:
دوفففففففسک (زمین خوردن یه دختر به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک
پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

حالا واسه پسرا ...

زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلقققققق "صدای پس گردنی";<img src=" title=";;)" />
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ...
...
...
Noosha
نداجان میدونی دردچیه؟
درداینه که:خودت دردداشته باشی..
امابخوای همدردی کنی باکس دیگه...
میدونم
میخواستی پدرت راتسلای خاطرباشی
ورفتی درکنارش نشسته
و
بااوحرفهازدی
ولیکن
بازبان بیزبانی
باچشمانی مملوازدرد
بانگاهی که پرده برمیداشتندازسربه مهراسرار
مگو!
پدرنیزباچشمانی مملوازغم تورانگریسته و
همچنان
هردویتان مملوازحس سکوت
فریادمیزدیدناگفته هایتان را...
آری!
جایی که
لبها به سکوت محکومند
این چشمهاهستند
که آزادانه سخن میگویند
بازبان بی زبانی!
نداجان
میدانی
دردکجاست؟
دردآنجاییست که
پدر
زل بزند به صفحه موبایلش وآلبوم عکس عزیز ازدست رفته اش رامرورکند

وهمچنان
مملوازحس سکوت
بغضش رافروداده
وقامت بودنش خم وخم وخمترگردد!
تابه ناگه
سکوت راجمله ای بس حزن آلودشکسته و
پدرگوید:"کاش بعدازشروین من بروم"
و
هردویتان
دربزمی غریبانه
مویه کنید
این داغ را...
آری !
نداجان
آخردردهمین است
که داغ عزیزی قامت یک مردراخم کند
و
دم برنیاورد..
متن ازنیما
تقدیم به شمعی که روزبروزدرحال آب شدن است..ندای بهترازجانم.

....هعی...
دیدگاه · 1393/04/10 - 04:30 ·
3
setareh 22
1373055610336614_thumb.jpg setareh 22
تقصیر از من است ، آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی !
یادم رفت بپرسم “کنار خودت یا خاطراتت ؟؟؟”
دیدگاه · 1393/04/9 - 13:07 ·
5
رضا
220px-Caro.png رضا

Warning: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 677
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خدا بعضی از اشنا ها که نفهمند خودت ببخششا قابل توجه بعضی ها
6 دیدگاه · 1393/04/8 - 20:04 توسط Mobile ·
8
zoolal
zoolal
از شاملوی عزیز،
بعد از یک فنجان قهوه
به هوایی سرد برمی گردم
در پی رویاهایم …
در پی تو …
احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …
یک استکان چای از میان دستانت و یک جرعه غزل از میان چشمانت
دلم آرام ، نگاهت را می خواهد و شهد شیرین کلامت
خسته ام
دوباره باورم میکنی؟
عصرانه ای به طعم همین واژه های تلخ
من تو ، غروب ، و لبخندهای تلخ
تف می کنی تو شعر مرا روی میز و بعد
می ریزد از دهان تو این قطره های تلخ
- —– – —– – —— – —– – —– -

گارسون کمی شکر و تو لبخند می زنی
حالم به هم می خورد از طنزهای تلخ
گفتم هوا چه گرم و سر حرف باز شد
گفتی هزار لعنت بر این هوای تلخ
عادت کرده ام به طعم قهوه
به آد مهای پشت پنجره کافه
دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند
به تو
که روبرویم نشسته ای
قهوه ات را به هم می زنی
می نوشی
می روی
یکی به آدم های پشت پنجره ی کافه اضافه می شود…
حالا فهمیده ام که چرا قهوه و کیک را با هم می خورم
قهوه می نوشم برای زندگی تلخم و همراهش کیک برای شیرینی لحظاتی که با تو بودم
اما باز تلخی قهوه بر شیرینی کیک پیروز می شود
لحظات با تو بودن کوتاه بود… خیلی کوتاه…
ولی زندگی تلخم خیلی بلند است … خیلی…
لعنت بر قهوه تلخ سرد شده ام
تو
پاییز
قهوه
اکنون کنارم هست
پاییز
قهوه
اما تو…
روی صندلی همیشگی می نشینم و سفارش میدم : دو فنجون قهوه
هنوز هم با این که نیستی ولی برات سفارش میدم…
خودت نیستی خیالت که هست…
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش … تا از دهان نیفتاده … بنوش …
آب در هاون کوبیدن است اینکه من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی و ته همه فنجان های تو من می روم …
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این جا
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:19 ·
6
zoolal
zoolal
دنیای عجیبی ست ...
آدمها مثل رود جاریند ...
زلال که باشی ...
سنگهایت را می بینند ...
برمی دارند و نشانه می روند ...
درست به سمت خودت ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 19:09 ·
4
setareh 22
setareh 22
دیدن عكست تمام سهم من است از " تـــو " ان را هم جیره بندی كرده ام تا مبادا توقعش زیاد شود دِل اســت دیـــگر ... ممكن است فردا خودت را از من بخواهد ....
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/8 - 15:05 ·
2
bamdad
bamdad
دیر که جواب میدهى نگران میشوم...!

مى گویند نگرانى ، عشق نیست!

چند روز که صداى خنده هایت را نمى شنوم دلتنگ مى شوم...!

مى گویند دلتنگى ، عشق نیست!

به بودنت ، به عاشقانه هایت عادت کرده ام...!

مى گویند ، عادت عشق نیست!

و من هنوز حیرانم از آن همه که درگیرم با تو...

که مى گویند عشق نیست!

تو بگو عشق هست!؟

یا عشق نیست؟!؟؟

{-28-}
صوفياجون
صوفياجون
بعضی وقتا دیدید مامانمون ما رو میشوره میذاره کنار…. مثلا تو جمع نشستیم یه بچه داره خیلی اذیت میکنه میگم بچه بشین چه قدر اذیت میکنی ….مامانم یهو میگه تو حرف نزن خودت تا چهار سالگی پستونک میخوردی و تا شش سالگی شلوارتو خیس میکردی و دوازده سالگی تو خواب راه میرفتی و هیجده سالگی نصفه شب بالشتو برداشته بودی عراقیا را میکشتی !!!!دمش گرما..{-60-}{-60-}{-54-}
zahra
zahra
fatemeh
خودتی کر؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینه؟؟؟؟{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}{-7-}
دیدگاه · 1393/04/7 - 13:25 ·
5
bamdad
bamdad
وقتی عشقت تنهات گذاشت …


نگران خودت نباش که بدون اون چی کار کنی،شرمنده ی دلت باش که بهت اعتماد کرد !
دیدگاه · 1393/04/6 - 23:00 ·
6
zoolal
zoolal
خودتان را سفت بچسبید !
قدر خودتان را بدانید ....
ارزان نفروشید خودتان را ؛
به لبخندی ، به حرفی ، به نقلی ، به هدیه ای ، به اندک توجهی ...
بگذارید تلاش کند.
بگذارید برای به دست آوردنتان هزار راه را امتحان کند.
بگذارید قدرتان را بداند. بگذارید بهایتان را بپردازد.
آدمها چیزهای مفت به دست آمده را مفت هم از دست می دهند !
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:56 ·
3
...
...
اگرطاووس برای نازکردن،روباه برای فریب دادن،تمساح برای اشک ریختن وکلاغ برای غارغارکردن داشته باشی؛
دیگرنیازی به زن گرفتن نداری!{-11-}
zoolal
zoolal
می دانی؟
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:51 ·
3
zoolal
zoolal
وقتی کسی اندازه ت نیست

...

دست به اندازه ی خودت نزن!
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:39 ·
3
zoolal
zoolal
خودت میدانی با خیالت
به کجا ها که نرفته ام
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:37 ·
3
zoolal
zoolal
خودت را از چشم کسی نینداز…
بگذار همیشه در حسرت بودنت بمانند.. !
دیدگاه · 1393/04/6 - 19:23 ·
2
zoolal
zoolal
شده گاهی خودت را ورق بزنی؟
یادت بیاید که یادت نیست؟
شده گاهی هیچ چیز و هیچ کس مداوا نکند دلتنگیت را؟
شده گاهی آنقدر نباشی که فراموش کنی خودت را؟
شده گاهی با کسی در تلفن خدا حافظی کنی و مدتها
گوشی همان گونه که زنگ می خورد به گوشت بماند؟
شده گاهی یک خط کتاب را ده بار بخوانی؟
شده گاهی با گلدان خالی خانه حرف بزنی؟
شده گاهی در این دنیای مجازی دنبال کسی باشی
که مجازی نیست؟
شده گاهی سرت را آنقدر محکم گرفته باشی که گریه کنی
و گریه نکردی و خندیدی؟
شده گاهی با آهنگ شاد گریه کنی؟
شده گاهی یک فنجان چای را ده بار گرم کنی؟
شده گاهی بغض میان حرفهایت بپرد؟
شده گاهی .......
اینها یعنی مرگ بدون جان دادن هم امکان دارد
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 17:06 ·
2
صفحات: 21 22 23 24 25

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ