Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #خودش

saeid
saeid
سلام دوستان شب چهار شنبه سوری همتون پر از خنده و خوشحالی
رضا
رضا
فکر کنم اینترنت دچار بیهوشی موضعی شده این بین داره نفس میکشه
parsa
parsa
میگن خیلی شیرینه وقتی تواس ام اس بازی های عاشقونه شب خوابت میبره ، صبح که بیدار میشی میبینی واست مسیج اومده: قربون عشقم برم که خوابش برده... ما که از این چیزا ندیدیم ولی میگن شیرینه،آره؟!...آیا؟
... ادامه
Mohammad
behrooz-vosooghi (49).jpg Mohammad
نوشته ای به مناسبت تولد بهروز وثوقی

Mohammad
behrooz-vosooghi (101).jpg Mohammad
اسطوره سینمای ایران 75 ساله شد / زادروز قیصر سینمای ایران

... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1419372510.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تقصیر ما آدم ها نیست که بر روی حرف هایمان نمی مانیم. ما بر روی زمینی زندگی می کنیم که روزی یک بار خودش را هم دور می زند...
دیدگاه · 1391/12/21 - 19:55 ·
♥هـــُدا♥
5.jpg ♥هـــُدا♥
کـــــاش میشـــد ادمـــ بـــره تو کتــابــــ زندگیــــــ

خودشــ واســه خودشـ کامنـت بزنهـــ کـه:

خـــــودمونیمــــا ولیــ خیلی خـــر بودیــــ:(
دیدگاه · 1391/12/21 - 13:35 ·
1
hossein
306273_10151289139070264_326565919_n.jpg hossein
آقامون کرک همت {-180-}
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
الان داشتم از دم یه قلیون سرا ر د میشدم خیلی حسودیم شد بهشون همه خوشحال بودن :(
نامردا به فانتزیشون رسیده بودن همه توو دود محو شده بودن لامصب افقی بود واسه خودش :))))
♥هـــُدا♥
Sms_Kojaie_www_atrebaroon_blogfa_com_.jpg ♥هـــُدا♥
چقــــבر بـבه ازشـــــ خبـــر نداشتهــــ باشیـــــ

sMs بـבیــــ جوابتـــو نـــבه

ســآعتهـــا نگرانشـــــ باشیــــ بعد

بآ یه خطــ בیگهـــ بهشــــ زنگـــــ بزنیــــــ با בومینــــــ بوق گوشیـــــ رو برבآرهـــــ

اونــــ وقتـــهـ کهـــ میفهمـیــــ تنهاییـــــــ

اونــــ وقتـــهـ کهـــ میفهمـیــــ בیگهـــ בوستتـــــ نـבآرهـــ

آבمــآ از همینـــ جـآ تنــهاییــــ رو وآســهـ خودشونــــ انتخابـــ میکننـــــ .
... ادامه
♥هـــُدا♥
0.334283001337177131_jazzaab_ir-300x199.jpg ♥هـــُدا♥
یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمیگشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست.وقتی که اولاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید:” من چقدر باید بپردازم؟”و او به زن چنین گفت: “شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی باید این کار رو بکنی. نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!”چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود. او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلارش رو بیاره، زن از در بیرون رفته بود، در حالی که(نظرات)
... ادامه
♥هـــُدا♥
Fishing-245x300.gif ♥هـــُدا♥
داستان ماهیگیری{-35-}
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:”عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم”
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن.
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار.
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد…
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟
مرد گفت :”بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟”
جواب زن خیلی جالب بود…
زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم
دیدگاه · 1391/12/19 - 19:08 ·
1
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
اگه يه خودکار داشتي که فقط اندازه ي نوشتن يک جمله جوهر داشت

باهاش چي مينوشتي؟؟؟{-287-}
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
کدام مستحق‌تریم؟ ادامـــــــه(نظرات){-35-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دانشجوی عزیز،
وقتی که شما سر کلاس اس ام اس میفرستی من کاملا متوجه میشم، چون هیچ احمقی به خشتک خودش زل نمیزنه در حالی که لبخند روی لباشه !
دوستدار تو،
استاد{-18-}{-18-}
دیدگاه · 1391/12/18 - 16:32 ·
1
Mostafa
Mostafa
آمارمطالعه در ایران:
کتاب خونها:۲۰ %
کتاب نخونها: ۵%
اونایی که ادا کتاب خونارو در میارن : ۷۵%
اونایی که اینو خوندن خودشونو تو۲۰% میبینن: ۱۰۰%
... ادامه
Mostafa
Mostafa
این خواننده های جدید رو دیدین ؟چه سبکی دارن؟
سه دقیقه آهنگه، سی ثانیه اولش خودش و دوستاش رو معرفی میکنه
دو دقیقه وسطش با صدای گوسفندی دو تا کلمه رو هی تکرار میکنه
سی ثانیه آخر هم باز دوباره خودش رو معرفی میکنه
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/18 - 01:46 ·
2
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
دقت کردین کافیه سیم {-122-} رو جمع کنی!

اون موقعست ک اشغالا یکی یکی خودشونو بت نشون میدن
دیدگاه · 1391/12/17 - 17:45 ·
2
Mostafa
Mostafa
واقعا شانس آوردیم همه بیماریها رو خارجی ها کشف میکنن

و اسم خودشونو میذارن روش وگرنه مثلا بجای پارکینسون

باید میگفتیم مرض کامبیز یا درد حاج مرتضی وبرادران به غیر مجتبی
... ادامه
Mostafa
Mostafa
من نمیگم به خانمها گواهینامه ندینا

فقط بی زحمت واسشون جاده جدا هم درست کنین!!
Mostafa
Mostafa
روس ها به سیب زمینی میگن سیب زمینی

البته به زبونه خودشون ولی مطمئنم ترجمه ش همین میشه!
شهريار
شهريار
تو کوچه ترقه زدن ، پیرزنه دم در وایستاده بود هفت جد و اباد طرف رو نفرین کرد، دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی! پیرزنه گفت: قربون قد و بالات مادر مواظب باش !!!
... ادامه
صفحات: 102 103 104 105 106

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ