یافتن پست: #خوشبختي

ebrahim
ebrahim
راز خوشبختي
تاجري پسرش را براي آموختن راز خوشبختي نزد خردمندي فرستاد . پسر
جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اينكه سرانجام به قصري زيبا بر
فراز قله كوهي رسيد. مرد خردمندي كه او در جستجويش بود آنجا زندگي
مي كرد.
به جاي اينكه با يك مرد مقدس روب ه رو شود وارد تالاري شد كه جنب و
جوش بسياري در آن به چشم مي خورد، فروشندگان وارد و خارج
مي شدند، مرد م در گوشه اي گفتگو مي كردند، اركستر كوچكي موسيقي
لطيفي مي نواخت و روي يك ميز انواع و اقسام خوراكي ها لذيذ چيده شده
بود. خردمند با اين و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر
كند تا نوبتش فرا رسد.
... ادامه
نگار
نگار
ليلة الرغائب آرزوميكنم هيچ راه نجاتي نداشته باشي وقتي غرق خوشبختي هستي
دیدگاه · 1392/02/26 - 13:38 ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
fgfgvgg (3).jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
كسي كه با رفتنش
خوشبختي رو ازت ميگيره...
چه طوري ميتونه بهت بگه
روزي هزار بار برات آرزوزي خوشبختي ميكنم؟
دیدگاه · 1392/02/14 - 20:13 ·
2
♥هـــُدا♥
93072181237078332007.jpg ♥هـــُدا♥
{-57-}
ebrahim
ebrahim
ادامه 4+
حاجي بابا:
تو بايد كمك كني نردبان را از انباري بيرون بياورم
ديگر دستم به بالاي ديوار نمي رسد
آيسودا سكوت كرد، پيرمرد فهميده بود، نبايد خاطرات آيسودا آلوده م يشد.
لنگان لنگان به طرف آستانه در رفت و در روشنايي غليظ درگاه مثل ساي هاي دور شد، ديگر حالش خراب شده
بود و نيرويي كه بتواند ديوار را سفيد كند در پيرمرد به تحليل رفته بود.
كاش نمي آمد، كاش نم يآمد، ولي …
ولي نبودش نيز براي غصه بود، حالا كه آمده است، دردي بزرگ با خود آورده ولي بعد از اين همه اتفاق، چرا
بايد مصيب تها تكرار مي شد. با غم و غصه شكوفه برنم يگردد.
پيرمرد احساس م يكرد كه به پايان نزديك شده و با اين احساس غمگين به
خوشبختي آيسوداي عزادار فكر كرد.
... ادامه
ebrahim
ebrahim
خوشبختي، يعني توانايي شناختِ خود، بدون ترسيدن. (والتر بنيامين)
دیدگاه · 1392/01/31 - 23:19 توسط Mobile ·
3
ebrahim
ebrahim
اگر مي خواهي خوشبخت باشي براي خوشبختي ديگران بكوش زيرا آن شادي كه ما به ديگران مي دهيم به دل ما بر مي گردد . "تهوون"
دیدگاه · 1392/01/29 - 22:16 توسط Mobile ·
1
مرسا
62.jpg مرسا
هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم
دیدگاه · 1391/12/16 - 19:54 ·
2
Choha
Choha
دختر: دوست دختر جديدت خوشگله؟ (در ذهنش ميگويد: آيا واقعا از من خوشگلتره؟)
پسر: آره خوشگله!! ( در ذهنش: اما تو هنوز زيباترين دختري كه ميشناسم هستي)
دختر: شنيدم دختر شوخ طبع و جالبيه ! (درست همون چيزي كه من نبودم)
پسر: آره همينطوره! ( اما در ...مقايسه با تو اون دختر چيزي نيست)
دختر: خوب پس اميدوارم شما دوتا با هم بمونيد... (اتفاقي كه براي ما رخ نداد)
پسر: منم برات آرزوي خوشبختي دارم.. (چرا اين پايان رابطه ي ما شد؟)
دختر: خوب من ديگه بايد برم... (قبل از اين كه گريه بگيره)
پسر: آره منم همينطور... (اميدوارم گريه نكني...)
دختر: خداحافظ...(هنوز ­م دوستت دارم و دلم برات تنگ ميشه)
پسر: باشه... خداحافظ(هيچ وقت عشقت از قلبم بيرون نميره... هرگز)
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
در اتاقي که به اندازهء يک تنهاييست

دل من

که به اندازهء يک عشقست

به بهانه هاي سادهء خوشبختي خود مينگرد آه...

سهم من اينست

سهم من اينست

سهم من ،

آسمانيست که آويختن پرده اي آنرا از من ميگيرد

فروغ فرخزاد‬
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/4 - 13:37 ·
6
MONA
487434_479624225391500_286813210_n.jpg MONA
من عاشـــق ِ هله هوله های ترشــم دیگه..{-197-}
Majid
Majid
من در آيينه رخ خود ديدم

وبه تو حق دادم.

آه مي بينم، مي بينم

تو به اندازه تنهايي من خوشبختي

من به اندازه زيبايي تو غمگينم
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:07 ·
2
ramtin
ramtin
زندگی
زندگي ، سبزترين آيه ، در انديشه برگ
زندگي ، خاطر دريايي يک قطره ، در آرامش رود
زندگي ، حس شکوفايي يک مزرعه ، در باور بذر
زندگي ، باور درياست در انديشه ماهي ، در تنگ
زندگي ، ترجمه روشن خاک است ، در آيينه عشق
زندگي ، فهم نفهميدن هاست
زندگي ، پنجره اي باز، به دنياي وجود
تا که اين پنجره باز است ، جهاني با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازي اين پنجره را دريابيم
در نبنديم به نور ، در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم
پرده از ساحت دل برگيريم
رو به اين پنجره، با شوق، سلامي بکنيم
زندگي ، رسم پذيرايي از تقدير است
وزن خوشبختي من ، وزن رضايتمندي ست
زندگي ، شايد شعر پدرم بود که خواند
چاي مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهي ها داد
زندگي شايد آن لبخندي ست ، که دريغش کرديم
زندگي زمزمه پاک حيات ست ، ميان دو سکوت
زندگي ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهايي ست
من دلم مي خواهد
قدر اين خاطره را دريابيم.

همه اینا را کنار تویاد گرفتم گل نازم.

دوستت دارم ی نهایت.

ممنونم بخاطر همه چیز.

تو تمام گرفتارها و ناراحتی ها.هرجا مشکلی برام پیش میاد.هرجا گیر میفتم و نه
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/25 - 23:26 ·
9
شهرزاد
شهرزاد
ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺑﺎﺷﻴﺪ ...
ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﺪ ...
اﮔﺮ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺁﻧﺮا ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪاﺭﻧﺪ, ﺑﮕﺬاﺭﻳﺪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ...
" ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻚ اﻧﺘﺨﺎﺏ اﺳﺖ " ...
ﺯﻧﺪﮔﻲ, ﺭاﺿﻲ ﻧﮕﻪ ﺩاﺷﺘﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﻴﺴﺖ ..
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/16 - 14:53 ·
9
MONA
3471_304421939662345_372000917_n.jpg MONA
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﯼ ﺑﺎ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯿﺸﯽ..چه حسی بهت دست میده؟؟؟ :)
وااااااای فوق العادسـتـــــــــ ــ ـ ـ...{-23-}
شهريار
شهريار
هيچ چيز بهتر از کار کردن بجاي غصه خوردن آدمي را به خوشبختي نزديک نمي سازد.
شهريار
شهريار
خوشبختي به سراغ کسي مي‌رود که فرصت انديشه درباره بدبختي را ندارد . . .{-35-}
دیدگاه · 1391/08/7 - 23:41 ·
8
شهريار
شهريار
خوشبختي از آن کسي است که در پي خوشبختي ديگران باشد. (زرتشت)
دیدگاه · 1391/08/5 - 23:57 ·
8
شهريار
شهريار
اين قانون طبيعت است که هيچ کس به تنهايي نمي تواند خوشبخت باشد،
بلکه خوشبختي و سعادت را بايد در سعادت و خوشبختي ديگران جستجو کرد.
( شكسپير )
... ادامه
شهريار
شهريار
براستي که ابلهان انسانهاي خوشبختي هستند
زيرا که هرگز پي به تنهايي خود نمي برند.
دیدگاه · 1391/06/31 - 00:23 ·
7
شهريار
شهريار
{-23-} اين قانون طبيعت است که هيچ کس به تنهايي نمي تواند خوشبخت باشد،
بلکه خوشبختي و سعادت را بايد در سعادت و خوشبختي ديگران جستجو کرد. {-35-}
... ادامه
abbasali
abbasali
من از خدا خواستم که پليدي هاي مرا بزدايد <br>خدا گفت : نه آنها براي اين در تو نيستند که من آنها را بزدايم .بلکه آنها براي اين در تو هستند که تو در برابرشان پايداري کني<br> من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد <br>خدا گفت : نه روح تو کامل است . بدن تو موقتي است<br> من از خدا خواستم به من شکيبائي دهد <br>خدا گفت : نه شکيبائي بر اثر سختي ها به دست مي آيد. شکيبائي دادني نيست بلکه به دست آوردني است<br> من از خدا خواستم تا به من خوشبختي دهد <br>خدا گفت : نه من به تو برکت مي دهم خوشبختي به خودت بستگي دارد <br>من از خدا خواستم تا از درد ها آزادم سازد <br>خدا گفت : نه درد و رنج تو را از اين جهان دور کرده و به من نزديک تر مي سازد <br>من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد<br> خدا گفت : نه تو خودت بايد رشد کني ولي من تو را مي پيرايم تا ميوه دهي من از خدا خواستم به من چيزهائي دهد تا از زندگي خوشم بيايد خدا گفت : نه من به تو زندگي مي بخشم تا تو از همۀ آن چيزها لذت ببري من از خدا خواستم تا به من کمک کند تا ديگران را همان طور که او دوست دارد ، دوست داشته باشم خدا گفت : ... سرانجام مطلب را گرفتي.منبع:
... ادامه
[لینک]
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ