در وجودم کسی هست !
به وسعت تو ....
که
هر شب موهایش را شانه میزند
و هر شب یاد آخرین نگاه تو...
آوار میشود...
بر تنهاییم!
بر بی کسی این اتاقم...
و من با خودم فکر میکنم
حریمِ کدامین خیال را شکسته ام
که اینگونه حقیقت میشوی در باورم؟
باور کنی یا نه
باشی یا نباشی
دوستت دارم
فرقی نمیکند خیال باشی
آرزو باشی
یا عکسی در قابِ این مانیتور
در این دنیای مجازیِ پر از مجازات
فرقی نمی کند که شعرِ کدام شاعر را میخوانی
فرقی نمیکند که میشناسیم
یا اینکه من تو را میشناسم
فرقی نمیکند که روی نیمکتی دو نفره نشسته باشیم
فرقی نمیکند که لبخندت سهم من بود یا دیگری
فرقی نمیکند که خوشحال بودیم یا ناراحت
همین را میدانم که دوستت دارم
و تو میشوی شروعِ حرف زدن
خودخواهیم را ببخش
ببخش که تو را به خواب میبینم
ببخش که واژه به واژه ی شعرم از تو داد میزند
ببخش که من
"عاشقت" هستم...
اجی صوفیا من چی شده گلم من اومدم
1392/11/27 - 12:36امشب بیا حال این بامداد رو بگیرم هی میگه میرم از رضا جایزه بگیرم منم میگم الا بلا باید به ماهم جایزه بدن من حالیم نیس من اجازه نمیدم رضا به بامداد جایزه بده
1392/11/27 - 12:51جایزه چی؟
1392/11/27 - 12:55واسه پستهایی که قرار ارسالی کنیم دیگه از اول این پست رو بخون آجی
1392/11/27 - 12:58خوندم اجی...
1392/11/27 - 13:03امشب میام با بامداد و رضا صحبت کنم
رضا بیچاره میگفت جایزه نمیدم این بامداد گیر سه پیچ بود منم دست تنها نداجونم منو تنها گذاشته بود رفته بود سی بامداد
1392/11/27 - 13:16اجی امشب بامداد و اینجوریش میکنم
1392/11/27 - 13:21صوفی جونم من کی تنهات گذاشتم عزیزم...
1392/11/28 - 00:16من گفتم با جفتتونم.اول تو که آجیمی بعدم بامداد که دوست گلمه