#عبرت-آموز
پس از ۲۱ سال زندگی مشترک ، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد. آن زن مادرم بود که ۱۹ سال پیش از این بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم…
آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم ولی مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده ؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد می دانست. به او گفتم : بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم ؛ او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد .
آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش می رفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود ، کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود ، مو هایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد.
... ادامه
قربون شوما کیجای مازندران فک کنم دِتَر هم بگن
1392/04/27 - 00:42اره میگن هر دورو ...املی ها میگن دتر بیشتر...ولی ساری میگیم کیجا بیشتر
1392/04/27 - 00:45آخه ما ی رگمون به مازندران میخوره
1392/04/27 - 00:49احتمالا هم مادری اره؟...خوشوقتم عزیزم
1392/04/27 - 01:01نه گلم پدری ... و خیلی هم مازندران البته تا چالوسو برای زندگی دوس دارم
1392/04/27 - 01:10ما بیشتر گلم
ایشاالله شوهر میکنی اینجا خخخخخخخمیای پیش خودمون البته اگه من اینجا بمونم
1392/04/27 - 01:19الان خجالت کشیدم
1392/04/27 - 01:20خجالت کشیدی و بپر بپر میکنی؟؟؟؟
1392/04/27 - 01:23ذوقم توش بود
1392/04/27 - 01:37