شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

bamdad

قطاری سوی خدا میرفت، همه مردم سوارشدن...
به بهشت که رسید همه پیاده شدن و فراموش کردن که مقصد خدا بود نه بهشت!!!!

2 دیدگاه · 1392/10/15 - 19:03 ·

6

♥هـــُدا♥

"بهشت" هم خشکسالیست،

این را دیشب از کف پای" مادرم" که "ترک" خورده بود فهمیدم...!

1 دیدگاه · 1392/10/15 - 11:46 ·

12

رضا

2 هفته واسه پیدا کردن راه حل یه کاری وقت گذاشتم دیشب هم چند ساعت وقت گذاشتم با کمک چند تا از دوستان باز موفق نشدم امشب بالاخره راه حلش رو پیدا کردم . جوینده یابنده است .

... ادامه

4 دیدگاه · 1392/10/14 - 23:38 ·

9

...

دیشب سوارپورشه ام شده بودم
وتوخیابون دورمیزدم باهاش
یهویکی پریدجلوی ماشین
تاخواستم ترمزکنم
پام گرفت به لحاف وپاره شد!
{-18-}

دیدگاه · 1392/10/13 - 22:23 ·

5

ReyHaNE (دختر همسایه)

دیشب که با او کنار ساحل نشسته بودم از من پرسید برای چه زنده ای ؟ ؟ ؟

گفتم برای هیچ در حالی که دلم فریاد میزد برای او . . .

پرسیدم تو برای چه زنده ای ؟ ؟

گفت:برای کسی که برا ی هیچ زنده است . . .

... ادامه

9 دیدگاه · 1392/10/11 - 19:36 ·

10

ParNiyA

دیشب خدا آهسته در گوشم گفت :
دیگه بسه ، بارانم از اشکهایت خجالت میکشد …

دیدگاه · 1392/10/11 - 02:22 ·

8

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

دیشب با خدا دعوایم شد ......
با هم قهر کردیم .....

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم ....
چند قطره اشک ریختم.....
و خوابم برد .....

صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت ...نمیدانی از دیشب تا صبح
چه " بارانی " می آمد ... {-38-}

دیدگاه · 1392/10/9 - 18:26 ·

7

رضا

سلام به همه . ببینین کیه بر گشته ندا خانم عزیز . خوشحالم ندا جان که حالت بهتر شده .

8 دیدگاه · 1392/10/8 - 23:39 ·

9

دیدگاه

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

سسلام رضا

1392/10/8 - 23:42

Mostafa

سلام
ندا خوش اومدی
Noosha

1392/10/8 - 23:44

Mostafa

بهتری؟

1392/10/8 - 23:44

Noosha

سلام رضا جونم.شبت بخیر.قربونت برم رضا جان.ممنونم از اون همه لطفت و تماسات که خوشحالم میکرد و پیامات که باعث دلگرمیم بود.واقعا ممنونم ازت به خاطر مهربونیت.به خاطر بزرگیت.به خاطر دلسوزیت.به خاطر دلداری دادنات.به خاطر همه چی....هر چقدر بگم بازم کمه.تو یکی از بهترنهایی برای من. {-35-} {-41-}

1392/10/8 - 23:44

Mostafa

رضا دیشب حال تو هم خوب نبود خوب شدی؟

1392/10/8 - 23:46

Noosha

سلام مصطفی عزیز ودوست داشتنی و مهربون.شبت بخیر.ممنونم دوست خوبم.خدارو شکر بهترم وامروز بلاخره بعد 9 روز مرخص شدم.دلم خیلی برات تنگ شده بود.برای تو و همه دوستای گلم {-41-} {-35-}

1392/10/8 - 23:46

✔♥Дℓɨ♥✔

سلام

1392/10/8 - 23:46

رضا

سلام شقایق / سلام مصطفی / سلام ندا خواهش من کاری نکردم / علی جان سلام .

1392/10/8 - 23:54

arezoo

دیشب گرسنه بود کودکی که مرد...

چه آسان به خاک پس دادیمش.

و چه دردناکت ازمرگ او داستان مادرش که برای خریدن قرص نانی

تن به هرزگی داد آنهم نه ازروی هوس ازروی اجبار.

همسایه اش زیارتش قبول...

مکه رفته بود.

... ادامه

دیدگاه · 1392/10/8 - 14:35 ·

8

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟

دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz

پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟

دختر‌ : تهران/نازنین/۲۲

پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.

دختر: مرسی!شما مجردین؟

پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟

دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟

پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟

دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.

پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.

دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟

پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟

دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟

پسر : خیابون دربند. شما چی؟

دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟

پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟

دختر : اسم فامیلی شما چیه؟

پسر : من؟ حسینی! چطور؟

دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..

دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!

پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!

دختر :‌ او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای

پسر : باشه عمه ملوک! بای…… {-18-}

2 دیدگاه · 1392/10/6 - 13:08 ·

11

nafas

شهرام شبپره با همین شعر «این شبی که می گم شب نیست/ اگه شبه مث اون شب نیست/ امشب مث دیشب نیست/ هیچ شبی مث امشب نیست» معافیش رو گرفت!

2 دیدگاه · 1392/10/6 - 11:02 ·

8

shaghayegh(پارتی_السلطنه)

دیشب داداشم تو خواب هذیان می گفت و جیغ می کشید … رفتم اتاق می بینم بابام بالا سرشه ! میگم خوب بیدارش کن ! میگه بذار کابوسشو ببینه اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک می گیره بزار سه بعدیشم ببینه {-15-}