Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #رسیدم

رضا
رضا
بارون و رعد و برق همزمان .
bamdad
bamdad
اینقدر مرا با غم دوریت نیازار

با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار

این قصه سرانجام خوشی داشته باشد

شاید که به آخر برسد این غم بسیار

این فاصله تاب از من دیوانه گرفته

در حیرتم از اینهمه دلسنگی دیوار

هر روز منم بی تو و ... من بی تو و لاغیر

تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...

من زنده به چشمان مسیحای تو هستم

من را به فراموشی این خاطره نسپار

کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد

با خلق نکرده است ، نه چنگیز نه تاتار ...

ای شعر ! چه میفهمی از این حال خرابم

دست از سر این شاعر کم حوصله بردار

حق است اگر مرگِ من و عالم و آدم

بگذار که یکبار بمیریم نه صد بار !

تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم

یک دایره آنقدر بزرگ است که پرگار

اوج غم این قصه در این شعر همین جاست

من بی تو پریشان و ... تو انگار نه انگار !!!

:(
Noosha
0bbf9cc0506cacddf7c7119e326e6a19-425 Noosha
بر خاکی نشسته بودم ؛
که خدا آمد و کنارم نشست !
گفت : مگر کودک شده ای !؟
که با خاک بازی میکنی !
گفتم : نه ! ولی . . .
از بازی آدمهایت خسته شده ام ! . . .
همان هایی که حس می کنند هنوز خاکم ! . . .
و روح تو در من دَمیده نشده ! . . .
من با این خاک بازی میکنم ،
تا آدمهایت را بازی ندهم !

خدا خندید ! . . .
پرسیدم خدایا ؛
چرا از آتش نیستم !؟
تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم !

خدا امّـا ساکت بود !
گویا از من دلخور شده بود ! گفت :

تو را از خاک آفریدم
تا بسازی ! . . . نه بسوزانی ! . . .

تو را از خاک ازعنصری برتر ساختم . . .

از خاک ساختم
که با آب گـِل شوی و زندگی ببخشی . . .

از خاک که اگر آتشت بزنن ! . . .
بازهم زندگی میکنی و پخته تر میشوی . . .

باخاک ساختمت تا همراه باد برقصی . . .

تو را ازخاک ساختم
تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تو را بازی داد ! . . .
تو برخیزی ! . . .
سر برآوری ! . . .
در قلبت دانهٔ عشق بکاری ! . . .
و رشد دهی و از میوهٔ شیرینش لذت ببری ! . . .

تو از خاکی ! . . .
پس به خاکی بودنت ببال . . .
و من هیچ نداشتم !
برای گفتن به خدا ! . . .{-60-}
bamdad
index.jpeg bamdad
Noosha

هرسال وقتی19اسفند هزاران شهاب به سمت زمین هجوم میاوردن از خودم می پرسیدم چه اتفاقی افتاده که آسمونیا میخوان خودشونو به زمین برسونن؟…. و امسال فهمیدم اونا به پیشواز حضور مسافری میان که زمینو با گامهای مهربونش نوازش کرد تا سفرشو از خودش به خدا شروع کنه ….

تولدت مبارک دوست خوب و قدیمی...

{-35-}{-35-}{-35-}
Mohammad
Mohammad
،
.............................................
** روال کار **
در اين پست هركسی بايد اول به سوال نفر قبلش جواب بده
و بعد يه سوال از نفر بعديش كه معلوم نيست كيه بپرسه !!!

** نكته مهم: **
در صورتی كه دو نفر همزمان دیدگاه دادند٬ پست نفر اول قبوله و از اون دیدگاه بايد ادامه داد !
نفر بعدی هم بايد دیدگاه خودش رو حذف كنه !

** قوانين: **
1- بی احترامی نکنید.
2- سوالها باید عمومی باشند.
3- سوالات تكراری، توچی ...، تو بگو... و اينچنين نپرسيد.
4- دیدگاه پشت سر هم اکیداً ممنوع است.
5- دیدگاه شما مطابق با قوانین کلی سایت نمیدونم باشد.
... ادامه
iman
iman
یه دختره توو پمپ بنزین ازم پرسید تنظیم بادمجانی یعنی چی ؟
با تعجب پرسیدم تنظیم بادمجانی ؟!
.
.
.
.
رفیقم تابلو روبرو رو نشونم داد که نوشته بود :
"تنظیم باد مجانی "
.
.
.
.
وزارت آموزش و پرورش خسته نباشی واقعاااا...
... ادامه
iman
iman
ﺩﺧﺘﺮﯼﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ: ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻬﻢﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯽﮐﻨﻪ!
ﺩﻭﺳﺘﺶ:ﺍﺯﮐﺠﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ؟ ﺩﺧﺘﺮ:ﺁﺧﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢﺍﻣﯿﺮ ﺑﻮﺩﻡ .....
ﺩﻭﺳﺘﺶ:ﺧﻮﺏﺍﻻﻥ ﻣﺸﮑﻞ ﭼﯿﻪ؟ ﺩﺧﺘﺮ:ﺧﻮﺏﻻﻣﺼّﺐ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ،ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺍﻣﯿﺮ تمام مدت بامن بود
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/4 - 14:29 ·
4
bamdad
bamdad
هرگز به دستش ساعت نمی‌بست

روزی از او پرسیدم

پس چگونه است سر ساعت به وعده می‌آیی ؟

گفت:

ساعت را از خورشید می‌پرسم

پرسیدم:

روزهای بارانی چه‌طور ؟

گفت:

روزهای بارانی

همه ساعت‌ها ساعت عشق است !

-راست می‌گفت

یادم آمد که روزهای بارانی

او همیشه خیس بود.

:)
دیدگاه · 1393/10/21 - 19:41 ·
2
مرجان بانو :)
screenshot_2015-01-10_1002.png مرجان بانو :)
رونوشت مستقیم به:
bamdad
Mohammad
رضا
{-15-}خدایا منو ببخش{-15-}{-15-}

موقت
صوفياجون
صوفياجون
امروز از یه پیر زنه پرسیدم :
اونوقتا که شما جوون بودین کسی میپوشید؟
گفت نه اون وقتا ما از این قرتی بازیا بلد نبودیم یه
دامن کوتاه تا رو باسن میپوشیدیم خیلی ساده
بیرون میرفتیم
اصن این سادگی اون قدیما منقلبم کرد.{-7-}{-15-}
bamdad
bamdad
بارالهـــــــــــــــــا!



در پیشگاه تو ایستاده ام،



و دست هایم را به سوی تو بلند کرده ام،



آگاهم که در بندگی ات کوتاهی نموده و در فرمانبری ات سستی کرده ام،



اگر راه حیا را می پیمودم از خواستن و دعا کردن می ترسیدم...



ولــــــــــــــــــــی...



ای مهربانترین آرامش را دوباره به زندگیم عطا کن


{-47-}
bamdad
bamdad
هر گاه رد پای کسی که آرامشم را گرفته بود. دنبال کردم؛

به خودم رسیدم ...!

{-15-}
دیدگاه · 1393/10/9 - 22:30 ·
6
Mohammad
73158_829.jpg Mohammad
پیکرش رو با دو شهید دیگه تحویل بنیاد شهید دادند
شهدا رو گذاشتند توی سردخانه
نگهبان سردخانه تعریف می کرد:
یکی از شهدا آمد به خوابم و گفت: جنازه ی من رو فعلا به خانواده ام تحویل ندید
از خواب بیدار شدم
هر چه فکر کردم که کدام یک از این شهدا بود ، نفهمیدم
گفتم ولش کن ، خواب بود دیگه
فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل خانواده ها بدیم
اما شب باز خواب اون شهید رو دیدم
باز هم تاکید کرد که جنازه اش رو فعلاً تحویل ندیم
اینبار فوراً اسمش رو پرسیدم
گفت: امیر ناصر سلیمانی
از خواب پریدم
رفتم سراغ پیکر پاک شهدا
دیدم روی پیکر یکی شان نوشته : شهید امیر ناصر سلیمانی
بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ که می خواستیم جنازه ش رو تحویل بدیم ، خانواده اش در تدارک مراسم
ازدواج پسرشون بودند
شهید نخواسته با اومدنش مراسم برادرش به هم بخوره!
(شهدا چقدرمهربون بودن خدایشان رحمت کند)
... ادامه
Majid
از یه همچین روزی خیلی میترسیدم.jpg Majid
آخرين بار با تو گفتمو خنديدم




از یه همچین روزی خیلی میترسیدم
دیدگاه · 1393/09/6 - 15:27 ·
8
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
یه روز ازخدا پرسیدم خدایا چرا بعضی از بنده ها تو اینقدر زشت افریدی گناه دارن خب!
ندا اومد:
.
.
.
به تو ربطی نداره تو که خوشگلی تو کار بقیه فضولی نکن!
دیدم راس میگه دیگه چیزی نپرسیدم !{-7-}
√√★nima★√√
√√★nima★√√
اﻻن از ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪم رﻓﺘﯽ ﺗﺎﯾﻠﻨﺪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺖ رو ﻫﻤﺮات ﺑﺮدی؟

ﮔﻔﺖ ﻣﮕﻪ آدم وﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﻩ رﺳﺘﻮران ﺑﺎ ﺧﻮدش ﺳﺎﻧﺪوﯾﭻ ﻣﯿﺒﺮﻩ؟

.ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﮐﺖ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ اﯾﻨﺠﻮری ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮدم
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/20 - 15:43 ·
1
bamdad
bamdad
مارکوپولو در سفرنامه اش مینویسد: در راه چین به سرزمینی رسیدم که مردمانش هم از دزد میترسیدن، هم از پلیس!!!!!!
دیدگاه · 1393/08/14 - 21:21 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-11-01-13-42-27-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
مرجان بانو :)
download (14).jpg مرجان بانو :)
قطبی
Mohammad
43900.jpg Mohammad
محرم چند سال پیش بود؛ داشتیم از مسجد برمی گشتیم که از گیله مرد پرسیدم : گیله مرد؛ چطور میشه فهمید که عزاداری هامون مورد قبول بوده یا اینکه نبوده ؟

گفت : خیلی ساده ست، اگر مورد قبول واقع شده باشه دور خیلی از محرمات رو خط میکشیم و میشیم یک آدم دیگه و اگر این اتفاق افتاد و رعایت خیلی از مسایل رو کردیم میشه گفت که اون اتفاق خوب افتاده ...

راست میگفت .

ای عاشقان ... ؛ عشق حسین علیه السلام کیمیاست ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/3 - 13:47 در حسینیه ·
3
setareh 22
setareh 22
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺑﻪ ﯾﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻧﺎ ﺷﻨﺎﺱ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﺟﺴﺪﻭ ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﭘﻮﻟﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ .
ﻫﯿﭽﯽ ﻃﺮﻑ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻗﺮﺍﺭﻣﻮﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﺪ
ﺩﻓﻨﺶ ﮐﻦ . ﻓﻘﻂ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻗﻄﻊ ﮐﻦ ﺑﯿﺎﺭ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﺎﻣﻄﻤﻌﻦ
ﺑﺸﻢ ﮐﺸﺘﯿﺶ |:
ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ
ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺷﺪﻧﺎ
ﯾﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ مریض تر ﺑﻮﺩ!!!
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-10-08-05-46-14-1-1.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
✔♥Дℓɨ♥✔
✔♥Дℓɨ♥✔
از قلبم پرسیدم چه کنم
وقتی دلم تنگ است و دستم کوتاه
وجفای یار بسیار؟
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت :ببین کار من خون رسانی به بدنه
از من چرتو پرت نپرس !{-172-}
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ