یافتن پست: #رفتی

ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
نبووووووود ؟؟ {-139-} رفتیمااااااا {-163-}
4 دیدگاه · 1393/05/13 - 12:37 توسط Mobile ·
11
رضا
00990211.jpg رضا
10 دیدگاه · 1393/05/10 - 14:29 در ورزش ·
7
صوفياجون
صوفياجون
شب خوووش ما رفتیم لالا {-82-}{-22-}{-22-}
رضا
رضا
تو این تعطیلات همه سمت یعنی یا سرازیر شدن جاده ها هنوز ترافیک هست خیابون شهر ها هم شلوغ .
Majid
+4.jpg Majid
توکه رفتی ولی ای کاش بودی
یبارم عاشقی رو میچشیدی!
دیدگاه · 1393/05/8 - 00:50 ·
5
bamdad
bamdad
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید،همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید.
دیدگاه · 1393/05/6 - 21:27 ·
7
رضا
رضا
حامد@ پسر تنها جان دوست خوب و گرامی تولدت مبارک امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی و زندگی خوبی داشته باشی {-35-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
خدایا دستت درد نکنه که مثل ربیع الاول و ربیع الثانی و جمادی الاول و جمادی الثانی رمضان الاول و رمضان الثانی نذاشتی{-7-}
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلام خوبین همگی ؟
11 دیدگاه · 1393/05/3 - 16:59 توسط Mobile ·
8
Majid
10416592_542506692542378_4461031256001231804_n.jpg Majid
خداوند از عزراییل پرسید : تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟

جواب داد:یک بارخندیدم یک بار گریه کردم و یک بار ترسیدم

"خنده ام" زمانی بود که به من فرمان دادی جان مردی را بگیرم ٰٰ، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد ! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم .

"گریه ام " زمانی بود که به من دستور دادی جان زنی را بگیرم ، او را در بیابان گرم و بی آب و درختی یافتم که در حال زایمان بود .منتظرم ماندم تا نوزادش را به دنیا امد سپس جانش را گزفتم . دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در ان بیابان گرم سوخت و گریه کردم .

"ترسم" زمانی بود که به من امر کردی جان فقیهی را بگیرم ، نوری از اتاقش می آمد هر چه نزدیک تر میشدم نور بیشتر میشد و زمانی که جانش را گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم ...

در این هنگام خدا به عزراییل گفت : میدانی آن عالم نورانی کیست؟ ... او همان نوزادیست که در بیابان به حالش گریستی ، من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم .

هر گز گمان مکن که با وجود من ،موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/3 - 03:40 ·
8
✔♥Дℓɨ♥✔
1406209940769179_orig.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
داشت از دیدار برمیگشت که ،
" مستی به ره دیدو گرفت " ...
Majid
59753537513152551970.jpg Majid
زندگی گل پسرای ایرانی
چندسال پیش یه روز جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم،
فوتبال نگاه می کردم و تخمه می خوردم.
ناگهان پدرو مادر و آبجی بزرگ و خان داداش سرم هوار شدن و فریاد زدن که:
« ای عزب! ناقص! بدبخت! بی عرضه! بی مسئولیت! پاشو برو زن بگیر ». رفتم خواستگاری؛
دختر پرسید: « مدرک تحصیلیت چیه »؟ گفتم:
« دیپلم تمام »! گفت: « بی سواد! اُمل! بی کلاس! ناقص العقل! بی شعور! پاشوبرو دانشگاه ».
رفتم چهار سال دانشگاه لیسانس گرفتم ...... برگشتم؛
رفتم خواستگاری؛ پدر دختر پرسید: « خدمت رفتی »؟ گفتم: « هنوز نه »؛ گفت:
« مردنشده نامرد! بزدل! ترسو! سوسول! بچه ننه! پاشو برو سربازی ». رفتم دو سال خدمت سربازیُ انجام دادم برگشتم؛
رفتم خواستگاری؛ مادر دختر پرسید: « شغلت چیه »؟ گفتم: « فعلا کار گیر نیاوردم »؛ گفت: « بی کار! بی عار! انگل اجتماع! تن لش! علاف! پاشو برو سر کار ». رفتم کار پیدا کنم؛ گفتند: « سابقه کار می خوایم »؛ رفتم سابقه کار جور کنم؛ گفتن: « باید کار کرده باشی تا سابقه کار بدیم ». دوباره رفتم کار کنم؛ گفتن: « باید سابقه کار داشته باشی تا کار بدیم». برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم کار کنم گفتن سابقه کار، رفتم سابقه کار جور کنم گفتن باید کار کرده باشی ». گفتن: « برو جایی که سابقه کار نخواهد ». رفتم جایی که سابقه کار نخواستند. گفتن: « باید متاهل باشی ». برگشتم؛ رفتم خواستگاری؛ گفتم: « رفتم جایی که سابقه کار نخواستن گفتن باید متاهل باشی ». گفتن: « باید کار داشته باشی تا بذاریم متاهل شوی ». برگشتم؛ رفتم نیم کیلو تخمه خریدم دوباره دراز کشیدم جلوی تلویزیون و فوتبال نگاه کردم!
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 04:10 ·
6
soheil
soheil
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !

چندشم می شود از لک انگشت دروغ

آن که میگفت که احساس مرا میفهمد

کو کجا رفت ؟ که احساس مرا خوب فروخت . . . !
... ادامه
bamdad
bamdad
تو خواب رفتی
آنگاه زمین ایستاد
خورشید خاموش شد
ماه لباسهایش را آویزان کرد
کائنات از هم پاشید
عزرائیل به تعطیلات دائمی رفت
جبرئیل پیامهایش تمام شد
و خدا ایستاد و پایان جهان را اعلام کرد
این حکایت خواب تو بود...

{-61-}
دیدگاه · 1393/04/29 - 23:33 ·
7
soheil
soheil
چه خوش گفت مولانا ..
شرح حال امروز ما ..

ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید

معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید

گــر صـــورت بی‌صـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید

ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید

آن خانــــه لطیفست نشان‌هـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد

یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید

با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
مولانا

چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است ..
از زيادى مال خود به هموطنان خود انفاق كنيد نيكو تر است ..
قبله اى ما در كنار ما واطراف ما است نه در بت كده اى دشت هاى حجاز ..
چشم بصيرت ميخواهد كمى چشمانمان را باز تر كنيم ..
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/28 - 11:10 ·
4
bamdad
bamdad
تا وقتــــی زنده ای با توکلامــــــی ندارنـــد...

امـــــــــــان از روزی که رفتی . . .

هرپـــنجشنبه یا جمعـــــــه ساعت ها با سنـــــــگ قبرت صحبــــت میکننــــد.

گویــــــــا این مردمان با مرده ها راحت تــــرند تا زنـــــده ها !

گوبــــــــا کلامشان را برای سنــــگ قبرت نگــــه می دارند ...

آهــــــــــای مردم !! خوش باشید با سنگ ها و مرده هایتان!

:(
دیدگاه · 1393/04/27 - 22:46 ·
9
Morteza
Morteza
جواب سلام واجب بود که ندادید
لایکم که نمیکنید
همه با ما قهرید
مارفتیم خذانگهدار
دیدگاه · 1393/04/26 - 22:43 ·
6
رضا
رضا
نامردا بذارین کاربر جدید نفس بکشه اذیتش نکنین {-7-}
ıllı YAŁĐA ıllı
_1405357479984080_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
الهی همچین دختری نصیبت بشه {-26-}

رضا
iman
iman
با دختر عمم رفتیم عطاری به فروشنده میگه 1000 تومن زردچوبه بده 1000 تومن فلفل سیاه بده، بعد فروشنده کشیده داده،بعد دختر عمم میگه خب عاقا چقدر میشه؟
من :|
فروشنده :|
1000 تومن زرچوبههِ :|
1000 تومن فلفل سیاهِ :|

ینی جا داره همینجا به عمه گرامیم یه خسته نباشید بگم با این دختر بزرگ کردنش :)))))
دیدگاه · 1393/04/21 - 16:25 ·
4
iman
iman
خدايا شکرت ، دختر نيستم.....
.
.
.
.
.......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صورتمو که ميشورم خوشگليام نميره
... ادامه
iman
iman
خیلی بده دوس دخترای آدم باهم نمیسازن......
وگرنه دسته جمعی یه شمال میرفتیم
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ