یافتن پست: #روشنی

Mohammad
Mohammad
مهر را روشنی از روی تو افروختن است

ماه را حسن ز رخسار تو آموختن است

گُل به پیش گُل رخسار تو ای رشک بِهشت

همچو خاری است که شایسته آن سوختن است

نگار
نگار
جبل النور

شبِ بعثت نبی شبِ ثنای احمده

روشنی بخشِ دلا نبوته محمده

جبل النور ببین به دل داره جلا می‌ده

از دلِ غارِ حرا نوایی آشنا می‌ده

صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)

چی شده غار حرا سرودِ مستی می‌خونه

نغمه‌ی محمد و تموم هستی می‌خونه

کار هر چی عرشیه زمزمه و ثنا شده

به مسلمونا بگید حاجتشون روا شده

صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)

دور هر چی کافره شرم و خجالت پیچیده

چونکه تو چشم نبی برقِ رسالت پیچیده

دلِ کل عالمین افتاده تو تاب و تبش

بسم ربک الذی خلق شده نقشِ لبش

صل الله علیک یا محمد یا محمد یا محمد (3)
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/16 - 23:45 ·
7
صوفياجون
صوفياجون

دختر مشرقیم دختر آفتاب
پوستم از رنگ بزک کردهء مهتاب
زلفم از رنگ سیاه شب یلدا
چشام از روشنی روزن شبها
همه حرفام مهربونی
با نجابت یار جونی
سر سپردهء محبت
با نگاهی آسمونی
دختر مشرقیم من
دختر مشرقیم من
خونم از رنگ زلال سرخ عشق
گریه هام چشمهء پاک و بی ریا
منم اون تنهاترین دختر شهر
که داره میشکنه اما بی صدا
دختر مشرقیم من
دختر مشرقیم من
صدام از شرشر آب چشمه ها
تشنه ام تشنه ترین تشنه ها
تشنهء مرد سوار که بیاد
قصهء هزار و یک شب رو بخواد
تا براش از دیو قصه ها بگم
زخم تن وحشت سایه ها بگم
تا براش از دیو قصه ها بگم
زخم تن وحشت سایه ها بگم
«««««شهره صولتی»»»»»»»»»»»»»{-41-}{-41-}{-35-}{-35-}
Mohammad
Mohammad
دیگه نکن گریه ما مال هم هستیم
ما رشته ی عمرو محکم به بستیم
دیگه نکن گریه چون روشنی پیداست
تا مال هم باشیم
آینده مال ماست آینده مال ماست

_
[فایل]
Mostafa
Mostafa
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا ای همگناه ِ من درین برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من

که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی گناهی‌ها

و من می‌مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک

شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست

که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها

بیا امشب که بس تاریک و تن‌هایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می‌ترسم ترا خورشید پندارند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی

نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تنها و تاریکم

و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند

پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!

بیا ای یاد مهتابی!
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/13 - 13:41 ·
1
نگار
نگار
باد با چراغ خاموش کاری ندارد
اگر در سختی هستی ، بدان که روشنی …
دیدگاه · 1392/02/2 - 15:14 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
یک نفر با اسب می آید
دلم می گیرد از دلگیری مردان تنهایی
که شب هنگام
سر به زیر افکنده
شرم خالی دستان خود را،در کویر مهربانی
چاره می جویند
دلم می گیرد از این سفره های کوچک بی نان
ودستان نحیف کودکی یخ کرده ، بی فرجام
نگاه سرد و رد این هزاران سیلی بر گونه
و از احساس آن مردی که با تردید ، با اندوه
بر روی قامت شب می نویسد:
تا طلوع صبح راهی نیست!!
خدا را ای عزیزان مقوا فرش و آسمان شولای هم کیشم
با چه کس گویم
که این خلیفه ، اشرف مخلوق عالم
سرد و یخ کرده
کنون در جوی می خوابد!!
خجالت می کشم از سجده های رفته بر آدم
خلف فرزند آدم ، شرمگین سفره خالی
برای رهن خانه کلیه های خودش را می فروشد
دخترش ، آری عزیز دامن حوا
برای لقمه ای نان ....
خدای من چه گویم؟؟
دلم می گیرد از این استخوان در گلو
این خار در چشمی
که می میراند این شادی خوشبختی در جمع فقیران را
چه سخت است آن زمانی را که می فهمم گمان کردم مسلمانم
شنیدم آن صدایی را که می خواند من را
و دیدم خالی دستان بابا را،که آب و نان نمی آرد
و لیکن آبرو دارد
که فقیر مردمان تقدیر آن هانیست آیا هست؟
...
... ادامه
...
...
دلم شکست؟! فدای سرت... قضاوبلاازتودور..
1 دیدگاه · 1392/01/7 - 03:12 توسط Mobile ·
4
Mohammad
fardin2.jpg Mohammad
خاطره ای از فردین
رضا
رضا
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت/گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت

دلها همه در چاه زنخدان انداخت/وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت




رباعی شماره ۸
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
(1).jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تو کجا,,,
و من کجا,,,
ای عشق بی پایان من ,,,
تو در آن سو هستی,,,
و من در گوشه ای تاریک ,,,
به تو مینگرم ای سرچشمه روشنیها ,,,
و حسرت عشقی را میخورم که هست اما نیست,,,
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/29 - 00:03 ·
2
♥هـــُدا♥
1234 (36).jpg ♥هـــُدا♥
هرکس روشنی دهدعاقبتش"دار"است!!سقف خانه را ببین. اعدام دسته جمعی چراغهاست
رضا
رضا
دل روشنی دارم ای عشق / صدایم کن از هر کجا میتوانی
MONA
MONA
تو می عشق نازنینی...
اولی و آخرینی...
من بجر تو کسی نَرَم...
تو می زندگی امینی...
من تی عشق ر فقیرم...
راستی راستی تی اسیرم...
تو باسی زنده بمانی...
من دوباره جان بیگیرم...
تو می دریا من تی رودم...
توئی آتش من تی دودم...
چی بگم می نور چشمی...
توئی می بود و نبودم...
تو ایتا کوه بلندی...
می دیلا ایروز بکندی...
تو می تلخ زندگی ر...
شکری شیرینُ قندی...
می نوید تی حکایت...
نرمَ از تو شکایت...
من ایتا نقطه جی خطم...
توئی خط بینهایت...
من زمینم تو زمانی...
ابرمَ تو آسمانی....
من چیم ئی مشت خاکم...
تو کرَ رنگین کمانی...
تو می رفیق و همدمی...
تو می شریک هر غمی...
می آ دیل فقیر ر...
می زخم ر تو مرحمی...
تو می شریک زندگی...
تمام می دوندگی...
می جان ترا فدا ببه...
تو می چراغ محفلی...
تی عشق من به دیل دَرَم...
بجز تو هیچکیَ نَرَم...
می اول و می آخری تو...
می درد ر دوا توئی...
می دستن صدا توئی...
می یار با وفا تویی تو...
بی تو نیه هرگز می دیل شاد...
مرا تو نعمتی خودا جان...
ئیسی تو برکت می خانه...
تو می صفای آشیانه...
به غیر تو نَرَم امیدی...
چراغ روشنی شبانه..

[لینک]
4 دیدگاه · 1391/11/20 - 00:24 در گیلک ·
11
رضا
رضا
قرار بود یکی از میان شما
برای کودکان بی خواب این خیابان
فانوس روشنی از رویای نان و ترانه بیاورد
قرار بود یکی از میان شما
برای آخرین کارتون خواب این جهان
گوشه لحافی لبریز از تنفس و بوسه بیاورد
قرار بود یکی از میان شما
بالای گنبد خضرا برود
برود برای ستارگان این شب خسته دعا کند..

پس چه شد چراغ آن همه قرار و
عطر آن همه نان و
خواب آن همه لحاف؟
من به مردم خواهم گفت
زورم به این همه تزویر مکرر نمی رسد.

حالا سالهاست که شناسنامه‌های ما را موش خورده است
فرهاد مرده است
و جمعه
نام مستعار همه‌ی هفته‌های ماست...!

سید علی صالحی
... ادامه
♥ یلدا♥
o9375_2asd_www.jpg ♥ یلدا♥
" آنه "تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟
وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود؟
بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی در هجوم درد ها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
”آنه" اکنون آمده ام تا دست هایت را
به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری
در آبی بیکران مهربانیها به پرواز درآوری
و اینک" آنه"
شکفتن و سبز شدن در انتظار توست
در انتظار تو...
... ادامه
♥ یلدا♥
005abandoned_train.jpg ♥ یلدا♥
چون واگنی فرسوده در راه آهنی خالی

از من چه باقی مانده جز پیراهنی خالی؟

دارد فرو می ریزد اجزای تنم در من

آن طور که دیواره های معدنی خالی

چون آخرین سربازِ شهری سوخته یک عمر

جنگیده ام در مرزهای میهنی خالی

حالا که سر چرخانده ام در باد می بینم

پشت سرم شهری است از هر روشنی خالی

گنجایش این جام ها اندازه ی هم نیست

من استکانم شد به لب تر کردنی خالی

آن باغبانم که پس از یک عمر جان کندن

از باغ بیرون آمدم با دامنی خالی



پانته آ صفایی بروجنی
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 18:01 ·
4
...
...
توت فرنگی

توت فرنگی نیز به دلیل دارا بودن آنتی اکسیدان ها بسیار مفید می باشد. هم چنین می تواند خرد شده و به عنوان ماسک برای مدت سی دقیقه روی صورت قرار گیرد. این میوه دارای ویتامین سی نیز می باشد. موجب روشنی پوست می شود.
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/2 - 19:46 ·
4
Majid
Majid
امروز برایت اینگونه دعا کردم! خدایا !
بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او!
پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش !
اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش !
و روزى پر برکت در زندگیش
آمین
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/18 - 01:35 ·
4
MAZYAR
MAZYAR
پله های کجا را آب بریزم؟

کدام شمعدانی را بر لبه ی کجا...!؟

چطور باید بفهمی چه قدر قدم هایت اتفاق ِ روشنی ست؟

چطور باید دوستت داشته باشم

منی که مردان زیادی را دیده ام تویی را که زنان بسیاری را...!؟

حرمتِ انتظار برای همیشه از دستِ عشق رفت
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/13 - 04:24 در Lawless ·
8
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ