یافتن پست: #سبز

ıllı YAŁĐA ıllı
d34567ff72cd8e56ac1860f24f39e153.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
bamdad
bamdad
دلم برای پاییزی تنگ است که به بودنت گرم بود.

به تو که وجودت پاییزم را بهاری کرد و رفتنت بهارم رو پاییزی!!!

بهار که می رسد،

طبیعت که جان می گیرد،

درختان که بیدار می شوند

سبزه ها که لبخند زنان سر از خاک بر می‌ آورند

عطر بنفشه که فضا راآکنده می کند،

حوض حیاط مادربزرگ که پر از ماهی های قرمز و بازیگوش

می شود

باز دل هوایت را می کند

فرقی نمی کند انگاراولین روز پاییز باشد

یا

اولین روز بهار

دل بهانه ی تو را می گیرداما افسوس ....

افسوس که جوابی جز سکوت دریافت نمی کند!

:(
دیدگاه · 1393/01/26 - 21:03 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
خ.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... {-137-}

خیلی لذت بخشه وقتی
از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت رامیدهد
وقتی مهمونات دستور غذایی رو ازت میپرسن
وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند
از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی
وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده اس
وقتی کسی را میخندانی
وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند
عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماند
مسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است
فوت کردن قاصدک
وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته
نسیم خنک تو تابستون
لحظه بیدار شدن از خوابی بد
پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر
وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد
وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت
وقتی کسی یادش میماند که از چه چیزهایی خوشت میاید
هوای توی گل فروشی
بوی عطر گل نرگس
کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی
وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد
آخر شب که همه خوابند ..آرامش و سکوت

{-41-}{-35-}{-41-}
zoolal
zoolal
سلام من به پیچكی كه صبح دست سبز او به سوی آسمان بی كران دراز می شود
دیدگاه · 1393/01/23 - 10:33 ·
4
zoolal
zoolal
باتو هستم ای غریبه
آشنایم میشوی؟
آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ...
مثل باران آشنای بی صدایم میشوی ؟
روزگار
این روزگار بی خدا تا زنده است
ای غریب آشنا
آشنا با این خدایم میشوی ؟
من که شاعر نیستم
شکل غزل را میکشم
رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی ؟
ای غریبه با شکوه و دلخوشی
همسرای خنده های باصفایم میشوی ؟
بوی غربت میدهد این لحظه های بی کسی
با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/22 - 13:20 ·
2
zoolal
zoolal
عشق پرواز بلندي‌ست مرا پر بدهيد

به من انديشة ای از مرز فراتر بدهيد

من به دنبال دل گمشده‌اي مي‌گردم

... يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد

تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند

برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد

يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد

باغ جولان مرا بي‌در و پيكر بدهيد

آتش از سينة آن سرو جوان برداريد

شعله‌اش را به درختان تناور بدهيد
تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند

به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد

عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد

تن برازندة او نيست، به او سر بدهيد

دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره كنيد

يا به يك شاعر ديوانة ديگر بدهيد

محمد سلمانی
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/21 - 09:47 ·
2
مائده
مائده
حدسم بیش از یک رسوب ساده نبود
ولی، بهانه ام خیال شد
تراویدی...
و تمام قصه به حقیقت پیوست.
و حالا وقتی همه جا تاریک می شود،
تنها چشمهایت است که مانند یک پری سرچشمه ای را بوجود می آورد:
نیمی نور و نیمی حقیقت نگاهت
که سهم سبزی شد در این دنیای سیمانی....
... ادامه
bamdad
bamdad
مانند یک بهار…. مانند یک عبور….از راه میرسی و مرا تازه میکنی.

همراه تو هزار عشق از راه میرسدهمراه تو بهار…


بردشت خشک سینه من سبز میشود.

وقتی تو میرسی….

در کوچه های خلوت و تاریک قلب من … مهتاب میدمد…

وقتی تو میرسی…

ای آرزوی گم شده بغض های من…

من نیز با تو به عشق میرسم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/19 - 20:48 ·
5
محمدطاها
محمدطاها
سلام ترانه خانم عید سال جدید را به شما تبریگ میگم امیدوارم مسافرت دراستان مازندران بهتون خوش گذشته باشه و برات.ن روزهای خوبی را آرزو مندم پیروز باشید.....
... ادامه
رضا
رضا
یلدا و شقایق پیداشون نیست فکر کنم از روز سیزده به در هنوز مشغول گره زدن سبزه های جنگل هستن {-7-}

shaghayegh(پارتی_السلطنه) و ıllı YAŁĐA ıllı
zahra
zahra
دیدگاه · 1393/01/15 - 16:58 ·
5
zahra
zahra
دستم به آرزوهایم نمی رسد آرزوهایم بسیار دورند... ولی درخت سبز صبرم می گوید: امیدی هست...خدایی هست...
دیدگاه · 1393/01/14 - 13:09 ·
9
bamdad
bamdad
رضا
نمیدانم آرزویت چیست؟

امابرای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری و سبزه دلم را به نیت تووآرزوهایت هر چه که هست گره میزنم.

سیزده بدر مبارک....
ıllı YAŁĐA ıllı
4d7a5f47e48dac4d2dc580f5a369b2de.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
رضا
رضا
یک عده از مسافرینی که به شمال میان اصلا چیزی به اسم حفظ محیط زیست به گوششون نخورده . کنار دریا و جنگل و جاده و هر جا دستشون بریزه آشغال می ریزن اصلا فکر نمی کنن که همین محیط سر سبز به راحتی نابود میشه .
... ادامه
soheil
soheil
مانده ام در خلوت تاریک دیواری بلند
بردلم پر می زند یاد سپیداری بلند

می شود یک بار دیگر بشنوی حرف مرا ؟

بنگری آیینه حیران افکاری بلند ؟

روزها پیوسته تکرار سکوت کوچه ام

شب اسیر لحظه های خواب و بیداری بلند

بیکران تا ساحل سبز نگاهت میدوم

تا بخوانم قصه های تلخ تکراری بلند

نبض درد آلود چشمانم گواهی خسته اند

بر نبود لحظه های خوب دیداری بلند

خاطراتم حرمت خورشید در خاکسترند

مانده در د امان سرد باغ اسراری بلند

باز هم گم می شوم در ماجرای سایه ها

تا ببینم سایه ی سبز سپیداری بلند
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 14:10 ·
6
✔♥Дℓɨ♥✔
92472251311718110849.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
یعنی منتظر هیچکس نباشی...!
تنهایی همان نیست...!
در دلتنگیها کسی دارد...!
... ادامه
soheil
soheil
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

باغ جان را تازه و سرسبز دار

قصد این مستان و این بستان مکن

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن

خلق را مسکین و سرگردان مکن

بر درختی کآشیان مرغ توست

شاخ مشکن مرغ را پران مکن

نیست در عالم ز هجران تلختر

هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن
soheil
soheil
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دگر
خانه دوست کجاست؟

فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 21:38 ·
4
soheil
soheil
خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 21:37 ·
4
soheil
soheil
آقا پسرا امسال سال اسبه ها !
با اسباتون راه بیفتین ، پرنسستون جنگل زیر پاش سبز شد …
دیدگاه · 1393/01/3 - 21:07 ·
3
محمدطاها
محمدطاها
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده…
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،هوای عاشقان را داشته باش
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/2 - 11:15 ·
4
bamdad
bamdad
بهار که از راه می‌رسد…
جوانه سر می‌زند، شکوفه می‌شکفد،
باران نم‌نم می‌بارد آسمان نفس می‌کشد،

اما…

بهار که از راه می‌رسد…
زمین سبز می‌شود بلبل نغمه خوان می‌شود،
روز نو می‌شود سال نکو می‌شود،

اما… تو چطور؟!

اگر شکوفه شکوفه بروید
و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟!

اگر زمین زمین سبز شود
و هنوز برگ‌های پاییزی سنگفرش دلت باشد چه؟!

اگر باران باران طراوت ببارد
و هنوز خاکستر غم و یاس بر شیشه دلت باشد چه؟!

اگر روز روز نو شود
ولی چشم‌هایت به عادت و کهنگی گشوده شود چه؟

اگر گرما گرما مهربانی با طلوع خورشید
بتابد و تو همچنان دل به سرما سپرده باشی چه؟

اگر بهار بهار بیاید و تو زمستان باشی؟
بیا و وجودت را به دست مهربان بهار بسپار تا زندگی را در تو جاری کند

تا… بهار شوی…

بیا و چون بهار طراوت و شکفتن و لبخند و مهربانی و زیبایی و سبزی و تازگی را به هر که دل به زمستان سپرده هدیه کن.
که بهار می‌آید و می‌رود اما تو در تابستان و پاییز و زمستان هم که بمانی بهارآفرین خواهی شد

بیا و تو بهار آفرین باش،
تا دشت دشت مهربانی بروید…
هزار هزار خنده بشکفد…
باران باران محبت ببارد…

تـــــــــــو بـــــــــــــهار آفریــــــــــــن بـــــــــــــــاش!
{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/01/1 - 23:47 ·
6
صوفياجون
Saeed-Shayesteh---Shabe-Eid.jpg صوفياجون
{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}

من هنوز به یاد عیدای قدیم
به عشق ماشینکای کاغذیم
وقتی مادر پای هفت سین بهم میگفت
قول بدیم بهم دیگه دروغ نگیم
میرم سوی این بهار زندگی
هنوزم به عشق عیدای قدیم
یاد روزا یاد شب ها یاد ایران قدیم
دست به دست همو عاشق تن به بارون میزدیم
یاد صوت دلنشین لبو داغه مثه قند
یا که آواز شیرین فال گردو سر بند
شب عیدا یادته
شور و غوغا یادته
سبزه ی سیزده بدر کنار دریا یادته
آتیش بازی یادته شب چهارشنبه ی سال
خنده هایی که دیگه شده این روزا محال
فصل پاییز برگای زرد
حتی اون روزا قشنگ بود
مهربونی توی سینه
دل واسه همدیگه تنگ بود
برف شبهای زمستون
آدم برفی های خندون
یاکریما صبای زود
چه بودن شاد و غزل خون
شب عیدا یادته
شور و غوغا یادته
سبزه ی سیزده بدر کنار دریا یادته
آتیش بازی یادته شب چهارشنبه ی سال
خنده هایی که دیگه شده این روزا محال
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ