جااااااااااااااااااااااااان نازتون کجا تشریف داااااااااااااااااااارن نمیبینمشون
نه من از شما میپرسم کجای اسم مائده توش ناز داره .....
اره تو اسمم نهفته عزیزمدقت کن
1392/05/13 - 00:24تو خودت نازی جیگرم
1392/05/13 - 00:48چرا اعتراف کردیداشتیم کل کل میکردیم مهناز ناز ناز جونم
1392/05/13 - 01:48دوس ندارم ادامه دار بشه آخه همش این شوخی شوخیه که جدی میشه
باید یاد بگیریم بحثارو حتی اگه شوخیه سریع جمش کنیم
من که میدونم جفتمون ناز داریم دیگه چرا بحث کنیم چیزی که اعیان است چ حاجت ب بیان است
عزیزم من اصن ناز ندارمدیگه کنار اومدم با این قضیه
همه ی حرفا هم شوخی بود
اختیار داری عزیزکم دیگه اینجا خودم و خودت چرا تو رودربایسی قرار بگیریم منو تو هر جفتمون ناز داریم دیگه بحثی....
هدا جونم فردا میاد تایید میکنه.....
بابا زنداداش من میگه تو ناز نداری دیگه ندارم...ادم رو حرف زنداداش حرف میاره مهناز جووووون؟
رودر وایسی چیه...
زنداداشو بیخیال، مهم دوستاتن که باید نظر بدن پس از نظرمن، ما جفتمون ناز داریم گزینه های دیگرم بیخیال شو...
1392/05/13 - 06:51باشه گلی
1392/05/13 - 16:33«آرنولد شوارتزینگر»
این ستاره اکشن در دنیای واقعی هم یک قهرمان است . در سال ۲۰۰۴ او مردی را که به دلیل گرفتگی عضله در حال غرق شدن بود ، از مرگ نجات داد.
«برد پیت»
او در پشت صحنه فیلم جنگ جهانی زی زنی (سیاهی لشگر) را که زیر دست و پای جمعیت در حال مردن بود نجات داد.
«شارلیز ترون»
«شارلیز ترون» در مراسم اسکار ۲۰۱۳ ، یکی از نیروهای حفاظتی را که دچار حمله قلبی شده بود کمک کرد و به سرعت پزشک را خبر کرد.
«داستین هافمن»
سال گذشته «داستین» حین قدم زدن در هاید پارک لندن یک دونده را از ایست قلبی نجات داد.
«گوئینث پالترو»
«پالترو» در سال ۲۰۰۱ زنی را با اتومبیل زیر گرفت و زخمی کرد. زن در حال مراجعت به محل کارش در برجهای دوقلوی نیویورک در روز حادثه ۱۱ سپتامبر بود.
«هریسون فورد»
«فورد» زن صخره نوردی را که از دریافت کمک گروه امداد مأیوس شده بود ، با هلی کوپتر شخصی اش نجات داده است.
«جنیفر لارنس»
کمکهای اولیه «لارنس» زنی را که از پنجره آپارتمانش بیرون پرتاب شده بود و همچنان زنده بود ، از مرگ نجات داد.
«کیت وینسلت»
ستاره فیلم تایتانیک همزمان با واقعه آتش سوزی در خانه «ریچارد برانسون» ، مادر برانسون را از میان شعله های آتش نجات داد.
«لیو شرایبر»
در ماه مارس ، شرایبر با حمله به زنی که قصد خودکشی داشت ، او را از مرگ حتمی نجات داد.
«وین دیزل»
«وین» ماجراهای «سریع و خشن» را در سال ۲۰۰۲ در واقعیت تجربه کرد او سه سرنشین خودرویی که در اتوبان واژگون شد را خارج کرد و آنها را از مرگ نجات داد.
تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره. ولی دو تا شرط داره.
یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.
شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟
او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا ...
همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم. ازت تمنا می کنم.
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا
که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال
طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک
کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه
محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده
کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق
بودند. بعد از یک بحث طولانی،....
جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه
انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر
چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی
نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در
سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .
او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون
پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک
بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!
منظور خاصی ندارم چون معنی خاصی نداره
1392/04/30 - 14:10عـــوضی
داغــونی
نابود(فحشم شده کسی ناراحتم کنه بهش میگن نابودی اصن)
1392/05/5 - 16:16pas ba hame dava dari fek konam..ke tike kalamete
1392/05/5 - 16:18نه بابا من دختر خوب ریلکس ارام محترمی هستم ولی تاوقتی ک کسی زور نگه بهم
کسیم ک نمیگه در نتیجه دعوا نمیکنم در نتیجه فحش نمیدم در نتجیه اصن دروغ گفتم تکیه کلامم نیس
pas dar natije gir ovordi maro
1392/05/5 - 16:21نه بابا مثلا تی وی میبینم میگم چه فیلم نابودی
فش بدی نیس ک میگم دیگه باشه؟
توو اون پست که نظر داده بودی{ لب تاپ } زده بودی اینا چقدر پولدارن.. حالا من به تو میگم: خوش به حالتون شما چقدر پول دارین tv دارین
1392/05/5 - 16:28رضا نه بابا میرم خونه همسایمون نگا تی وی میکنیم نداریم
1392/05/5 - 17:51خوش بحالتون همسایه هاتونم پول دارن.100% شما هم دارین فقط نمیخای ریا بشه..میدونم
1392/05/6 - 01:56از مورفی کلمات قصار دیگری نیز به جا مانده از جمله «همه چیز ذاتاً دچار خطا و دردسر میشد مگر اینکه برای درستی آن تلاشی شده باشد». قانون مورفی (گاهی با استنباط فیناگل یا قانون سُد در فرهنگ غرب اشتباه میشود.) یک مثل معروف در فرهنگ غرب است که در زمان آزمایش واگن موشکی در اواخر دههٔ ۴۰ به وجود آمد. اصلیترین پیامی که این قانون بیان میکند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطا رفتن باشد بیشک روزی این اتفاق میافتد. «اگر راههای متفاوتی برای انجام کاری باشد که یکی از آنها به خرابی یا فاجعه بیانجامد، حتماً یک نفر کار را به همان صورت انجام خواهد داد.» که معمولاً به این صورت بیان میشود: «هر چیز که میتواند خطا برود، خطا میرود.» از نیکلاس اسپارک محقق و نویسندهٔ کتاب «تاریخی از قانون مورفی». [۱]
این نامگذاری طعنهآمیز در پی سرگرد ادوارد مورفی است که در مرکز نیروی هوایی ادوارد همراه گروه استَپ روی پروژهٔ MX۹۸۱ کار میکرد. او مدت کوتاهی به عنوان مهندس توسعه در فنون اندازهگیری با دکتر و سرهنگ جان پاول استَپ دوست و همسایهٔ سابقش روی پروژه واگن موشکی (rocket sled) مشارکت میکرد.
نیک اسپارک در پایان کتاب «تاریخی از قانون مورفی» بیان میکند که تفاوت خاطرات بعد از گذشت سالها، اجازه مشخص کردن دقیق شخصی که در طول چندین ماه آزمایش دستگاه جدید اندازهگیری، این عبارت را به شکل مصطلح امروزی آن ابداع کرده نمیدهد، ولی این عبارت در انعکاس جملهای که مورفی پس از شکست دستگاه اندازهگیریش گفته ابداع شده و به تدریج از حالت اولیه آن که در اولین کنفرانس سرهنگ استپ-سریعترین مرد روی زمین-به کار رفت به حالت امروزی در آمده.
پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.
پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.
وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.
فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟
شوهر فقط گفت: "عزیزم دوستت دارم!"
عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.
گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.
اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.
حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.
آخه حجاب اسلامی رعایت نیست توش
1392/04/26 - 01:15تا ته قضیه رو خوندم عکس میخوای بذاری با شورت ورزشی
1392/04/26 - 01:20نه بابا اینقدرم تابلو نیستم اما بالا تنه هیچی ندارم
1392/04/26 - 01:34ما چشامونو میبندیم
1392/04/26 - 01:35سعید مارو سرکار گذاشتی؟ توو چت رووم الاف شماییماااااااااااااا
1392/04/26 - 01:40تکذیب میکنم داره با من چت میکنه
1392/04/26 - 01:48همش تقصیره مصطفی ست
1392/04/26 - 02:05ای تابلو سریع فروختی؟!
خوبه ادم باهات بره دزدی
گفته باشم با اولین چک همه چیرو لو میدم
1392/04/26 - 13:40خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به چندین متر آنطرف تر در درون بیشه زار کنار زمین شد.
خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. با کمال تعجب دبد که آن قورباغه حرف می زند!
قورباغه ی سخن گو رو به خانم کرد و گفت: اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد.
قورباغه به او گفت: نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای
همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت: خب. مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت: من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
قورباغه جواب داد: اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش
بیافتد و تو او را از دست دهی.
خانم گفت: مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.
بعد از آن گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم.
قورباغه جواب داد: ولی در اینصورت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.
خانم گفت: نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.
آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون هیچ چون و چرایی برآورده کرد.
خانم در طلب سومین آرزو گفت: می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!!!
چرا اخه؟
1392/04/25 - 15:01چون میدونست اگه شوهرش زیباتر و پولدارتر بشه حتما ترکش میکنه واس همین گفت سکته کنه رو دسم بمونه بهتره تا منو عذاب بده
1392/04/25 - 17:36چرا ترکش کنه؟؟؟؟؟اون که از همه زیباتر و پولدارتر بود؟
1392/04/25 - 18:07نه دیگه داستان اینطور بود که اگه زنه زیبا بشه شوهرش 10 برابر زیباتر میشه و اگه زنه چیه؟ خانومه پولدار بشه شوهرش 10برابر پولدارتر میشه، خانومه هم میدونه که مردا شلوارشون 2تا میشه گفت من سکته خفیف کنم که شوهرش 10برابر بیشتر صدمه میبینه حداقل اینطوری پیشش میمونه
1392/04/25 - 18:19اهان قضیه از این قراره چون اول کاره و هنوز برا شوهره تازگی داره سکته کنه که اونم اسیب ببینه
1392/04/25 - 22:09خودش که سکتش خفیفه با اون پولی هم که بدست میاره ی هفته ای روبراه میشه اما شوهرش ممکنه زمین گیر بشه
1392/04/26 - 00:15خوبه خوشم اومد ازش یادت باشه یه دوره پیشش کلاس بریم
1392/04/26 - 00:18نه خیر شما بگو نامحدود کلاس خودمه و خودم میگم چجور باید تبلیغ کنی
1392/04/26 - 01:13من مسئول تبلیغاتم من تصمیم میگیرم وگرنه استعفا
1392/04/26 - 01:17دستتو بنداز نگهبان خودم راهو بلدم
من خودم میرم من بی کار نمیمونم همچین مسئولی رو هوا میزنن من اون روز رو می بینم که پشیمون شدین از این کار تون
عمـــــــــــــرا بسلامت برو بزا بازیمو بکنم
1392/04/26 - 02:25بازی چی ؟
1392/04/26 - 02:30شما که اخراج شدی دلیلی نمیبینم بدونی
1392/04/26 - 02:32من الان نادم و پشیمانم
1392/04/26 - 02:33هههههههههههه من سریع استخدام کردم خودت که میدونی لیسانس که چ عرض کنم ای خدا فوق لیسانس بیکار ریخته . برو وقتمو نگیر ارباب رجوع زیاد دارم
1392/04/26 - 02:39من دکترا داشتم
1392/04/26 - 02:45روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گرانقیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : "اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم."
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت. برادر پسرک را روی صندلیاش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
میگویند حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی میساختند.
روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند.
پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه!
کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید ! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. فششششششااااررر...!!!
و مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟!!
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت...
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسیدند ؟!
معمار گفت : اگر این پیرزن، راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم...
این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم
جالب بود
1392/04/22 - 00:06؟!
1392/04/21 - 00:16آره ظهرم فکر کنم رویت شد میاد توک میزنه میره سریع
1392/04/21 - 00:21مصطفی اومد تو نمیدونم درو کلید کنین نتونه بره
1392/04/21 - 00:22سلام از دیشب رویت شده، چرا من چت خصوصی ندارم
1392/04/21 - 00:26مهناز خانم باید فلش پلیر نصب کنین نوار چت کامل لود بشه . نشد با کروم تست کنین .
1392/04/21 - 00:27چطو تا امروز عصر بود؟ باشه بعدا امتحان میکنم
1392/04/21 - 00:32امروز عصر یه تغییری تو سایت دادم تا سرعت زیادتر بشه شاید بخاطر اونه خودش درست میشه
1392/04/21 - 00:33مرسی الان حله
1392/04/21 - 01:32در سال های دور زبان به زبان یا به قول معروف سینه به سینه به گوش ما رسیده؛ جوانی ساکن یکی از آبادی های ساکن شهرکرد چهارمحال و بختیاری به قول همشهری هایش از شانس خوبی برخوردار نبوده و به آدمی جنجالی معروف بوده که به هر جا پا می گذاشته، اگر اتفاق یا حادثه ای ناگوار روی می داده، بلافاصله نظرها روی او جلب می شده و اگر هم در آن درگیری تقصیری نداشته از اقبال بدش او را گناهکار دانسته که به طور مثال اگر در فلان دعوا میانجی نمی شد یا شرکت نمی کرد، چنین و چنان نمی شد. جوان بیچاره به خودش هم امر مشتبه شده بود که از شانس خوبی برخوردار نیست.
از قضای روزگار و دست حوادث، جوان بداقبال چنان دلباخته دختری از اهالی آبادی می شود که دست مجنون را از شدت عشق از پشت می بندد. آوازه عاشق شدن جوان در آبادی می پیچد، در حالی که خود دختر هم بی میل نبوده به همسری او درآید، اما سابقه ناخوشایند جوان عاشق موجب می شود خانواده دختر موافق به آن ازدواج نباشند، بلکه عده ای آن وصلت را شوم می دانند.
جوان ناامید می شود، خواستگاری دیگر گوی سبقت از او می رباید. بعد از خواستگاری و موافقت پدر و مادر دختر، بساط جشن برپا می شود. جوان عاشق هم برای دختر آرزوی خوشبختی می کند و چون قادر نبوده از نزدیک تماشاگر جشن عروسی کسی باشد که از جان بیشتر دوستش داشته، ایام حنابندان و جشن و پایکوبی از آبادی خودش دور می شود و به کوه های اطراف پناه می برد.
کوه هایی که آب های برف های زمستان به هم پیوسته تشکیل رودخانه ای بزرگ می دهد. جوان عاشق که دستش از همه چیز کوتاه شده برای تسکین دل عاشقش از دشت و دمن و کوه صحرا دسته گل زیبایی می چیند. از آنجا که می داند رودخانه از روبه روی خانه عروس عبور می کند. دسته گل را به آب می اندازد که شاید نگاه عروس به آن بیفتد.
روبه روی خانه دختربچه ها و پسران خردسال مشغول بازی هستند. تا نگاهشان به دسته گل می افتد هر یک برای گرفتن گل از دیگری سبقت می گیرند. دختر،خواهر عروس برای گرفتن دسته گل خودش را به رودخانه می زند. گرداب او را در خودش غرق می کند. دخترک از دنیا می رود و عروسی به عزا تبدیل می شود.
جوان عاشق بعد از یکی دو روز به آبادی برمی گردد. روبه روی قهوه خانه ای ماتم زده می نشیند. ماجرا را برایش شرح می دهند که جشن عروسی تبدیل به عزا شد. چرا؟ علت را توضیح می دهند.
جوان عاشق دست پشت دست می زند. آه از نهادش بلند می شود و ماجرا را شرح می دهد که دسته گل را او برای عروس فرستاده بوده و مردم به او می گویند: «پس اون دسته گل را تو به آب داده بودی» .
مصطفی کی خوندی که سریع لایک کردی؟
1392/04/19 - 14:31اولـــــــــــ شــــــــدم
1392/04/19 - 14:33من نمیدونستم ادامه داره اخه من فکر کردم میگه ریشه همه ضرب المثل ها دست گل به اب دادنه
1392/04/19 - 14:37مهن عاشق اول شدنم
خهلی حال میده
عزیزم تو اول شدی اصن کلا خانوما همهجا اولن
1392/04/19 - 14:45اوهوم
1392/04/19 - 15:08قضیه مصطفی چیه؟
1392/04/19 - 21:09هیچی دادا مهم نیست
1392/04/19 - 21:19ای شیطون.اوکی دادا
1392/04/19 - 21:21خب من فک میکردم برق خانوم نداشته باشه .... البته بعیدم نیس شما فقط برق خالی هستی پسوندی با خوش نداره مثل برق قدرت
1392/04/20 - 00:23چرا داره..بنده مهندسی تکنولوژی برق قدرت هستم
1392/04/20 - 00:25خب حالاااااااااااااا چ مهندس مهندس راه انداخته
1392/04/20 - 00:27آفرین مهندس
1392/04/20 - 00:30هه ببخشید خانم دکتر
1392/04/20 - 00:34زبان انگلیسی
1392/04/20 - 12:01جاستین کارتر را آزاد کنید»؛این نام کمپینی است که این روزها در آمریکا برای آزادی جوان ۱۹ سالهای که از ماه مارس به خاطر یک کامنت در فیسبوک بازداشت شده به راه افتاده است.
قضیه از این قرار است که جاستین کارتر حدود ۵ ماه قبل در یک کشمکش لفظی با یک کاربر دیگر درباره یک بازی آنلاین وقتی دیوانه خوانده شد در کامنتی نوشت: آره،من واقعاً دیوانه شدم. میخواهم به یک کودکستان بروم و همه بچهها را به گلوله ببندم.
این کامنت چند ماه پس از حادثه تیراندازی در مدرسه سندیهوک بود و گزارش آن از سوی زنی به سوی پلیس باعث بازداشت سریع جاستین شد. پدر و مادر او با اعلام اینکه این کامنت تنها یک شوخی بین چند جوان بوده خواستار آزادی پسرشان شدهاند. آنها میگویند پسر آنها در زندان تحت مراقبت برای جلوگیری از خودکشی قرار گرفته است چون جاستین تصور میکند هیچ وقت نمیتواند از زندان آزاد شود. دادگاهی در آمریکا جاستین کارتر را به اتهام «تهدید تروریستی» به تحمل ۸ سال حبس محکوم کرده است. به گفته پدر و مادر کارتر او پس از کامنت خود عبارت اختصاری LOL( laughing out loud) قرار داده که در میان کاربران شبکههای اجتماعی برای اعلام شوخی و خنده به کار میرود. مقامهای قضایی آمریکا اما این مسئله را نپذیرفتهاند و جاستین کارتر فعلاً باید در زندان بماند.
خانواده کارتر میگویند که حتی در صورت مجرم شناختن کارتر مجازاتی که برای او در نظر گرفته شد در حد جرمش نیست. دادگاه برای آزادی جاستین وثیقهای ۵۰۰ هزار دلاری را در نظر گرفته که به گفته خانواده او چند برابر وثیقه معمول برای متهمان به قتل است.
جک کارتر،پدر این پسر حالا کمپینی برای کمک به آزادی او راه انداخته و میگوید میخواهد به نوجوانها درباره خطراتی که تهدیدشان میکند اطلاع دهد.
برای اولین بار نیست که کسی به خاطر کامنت در آمریکا دستگیر میشود اما تاکنون سابقه نداشته که به خاطر این مسئله حکمی به سنگینی ۸ سال زندان صادر شود. در فصل بهار هم نوجوانی در ماساچوست از سوی نیروهای امنیتی آمریکا به خاطر کامنت و به اتهام تهدید به بمبگذاری بازداشت شد اما قاضی دادگاه تشخیص داد که کامنت این پسر تنها بخشی از شعر یک ترانه بوده است. روزنامه کریستین ساینس مانیتور با رسانهای شدن ماجرای جاستین کارتر گزارش ویژهای در این رابطه منتشر کرده که تعدادی کارشناسان حقوقی در آن از حکم صادر شده انتقاد کردهاند.
به گفته آنها موج حملات اخیر به مدارس و تیراندازی و قتل دانش آموزان در آمریکا باعث صدور چنین حکمی شده که بیسابقه بوده است. جاستین کارتر به گفته پدر و مادرش به خاطر افسردگی شدید از سوی مسئولان زندان مدتی است در سلول انفرادی قرار گرفته تا برای جلوگیری از خودکشی تحت مراقبت ۲۴ ساعته باشد. روز ۱۶ جولای قرار است دادگاه بار دیگر پرونده او را بستگی کند. حالا زندگی جاستین فقط به یک چیز بستگی دارد: قاضی کامنت او را شوخی یا جدی تشخیص دهد!
چ ناراحت کننده به خاطر ی کامنت 8 سال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1392/04/18 - 14:38جدی دیوانن بخاطر یه کامنت اونم به شوخی 8 سال یارو رو انداختن زندان بعد برای حکم هایی که تو ایران صادر میشه ایراد میگیرن من مشکل داشتن حکم های ایران رو رد نمیکنم ولی کسی که ایراد میگیره خودش نباید مشکل داشته باشه
1392/04/18 - 14:45ممنون , خوبی لیلا جوووووووووونی ؟؟؟؟
1392/04/14 - 19:06یلدا قربان شما عزیزکم فدای تو عاااااالی عالیم
امید یه وخ تعارف نکنی بده
امید باز چی داری میخوری قلیونت هم تموم میشه هی بخور چاقالو
1392/04/14 - 19:12گرسنمه ولی تو رژیمم تازه یک ساعت دیگه هم باید برم پیاده روی
1392/04/14 - 19:13چی میخوری حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1392/04/14 - 19:19اسم نداره #پاستیل؟؟
1392/04/14 - 19:26پس چی میخوری شنگول؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
1392/04/14 - 19:33عجب
1392/04/14 - 19:43خودتو ب من نزن نامحرمی
1392/04/14 - 19:46هه نخند پسره ی نامحرم سریع پسر خاله میشه خخخخخخ
1392/04/14 - 19:53