یافتن پست: #سعدی

رضا
images رضا
به مناسبت 1 اردی بهشت روز بزرگداشت

اول دفتر به نام ایزد دانا/صانع پروردگار حی توانا

اکبر و اعظم خدای عالم و آدم/صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از در بخشندگی و بنده نوازی/مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

قسمت خود می‌خورند منعم و درویش/روزی خود می‌برند پشه و عنقا

حاجت موری به علم غیب بداند/در بن چاهی به زیر صخره صما

جانور از نطفه می‌کند شکر از نی/برگ‌تر از چوب خشک و چشمه ز خارا

شربت نوش آفرید از مگس نحل/نخل تناور کند ز دانه خرما

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق/از همه عالم نهان و بر همه پیدا

پرتو نور سرادقات جلالش/از عظمت ماورای فکرت دانا

خود نه زبان در دهان عارف مدهوش/حمد و ثنا می‌کند که موی بر اعضا

هر که نداند سپاس نعمت امروز/حیف خورد بر نصیب رحمت فردا

بارخدایا مهیمنی و مدبر/وز همه عیبی مقدسی و مبرا

ما نتوانیم حق حمد تو گفتن/با همه کروبیان عالم بالا

سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت/ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا


غزل ۱
شهرزاد
303207_470637626290641_24348195_n.jpg شهرزاد
تمام ریشه ها خشکیده اینجا
همه اندیشه ها بر باد رفته ست
به این نسلی که در راه است سوگند
که نسل آدمی بر باد رفته ست!

در اینجا حرف بی رنگی قدیمی است
نگاه نغمه ها درگیر رنگ است
به قول شعر مولانا : دراینجا
وجود عشق آلوده است.ننگ است

به جز دیوانه هایی در خیابان
نمانده ردی از دنیای مجنون
"نظامی" نیست اینجا تا ببیند
چه آمد بر سر فردای مجنون

در این دیری که شیرین غرق رنگ است
و عشق پاک بازاری ندارد
به جز هنگام قطع ریشه ی دل
کسی با تیشه ها کاری ندارد

چه آمد بر سر اندیشه ی ما
که "دانستن" خریداری ندارد؟
"نفهمیدن" چه دشوار است اما
برای نسل ما کاری ندارد

اگر می گفت سعدی:"آدمیت
نشانش بر لباس آدمی نیست"
نمی دانست نسلی خواهد آمد
که حتی در لباس آدمی نیست...!

دیدگاه · 1392/01/4 - 01:40 ·
4
Mohammad
poori-banaei1.jpg Mohammad
کوتاه درباره زندگی هنری پوری بنایی
رضا
رضا
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را/یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را

اول پدر پیر خورد رطل دمادم/تا مدعیان هیچ نگویند جوان را

تا مست نباشی نبری بار غم یار/آری شتر مست کشد بار گران را

ای روی تو آرام دل خلق جهانی/بی روی تو شاید که نبینند جهان را

در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت/حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل/شهد لب شیرین تو زنبورمیان را

زین دست که دیدار تو دل می‌برد از دست/ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را

یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح/یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را

وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده/تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را

سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست/کز شادی وصل تو فرامش کند آن را

ور نیز جراحت به دوا باز هم آید/از جای جراحت نتوان برد نشان را




غزل ۱۸
MONA
Rasht8.gif MONA
... ادامه
Majid
Majid
دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟
کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم
دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست چه کند کژدم هجران تو چندین نیشم
همچو دف می‌خورم از دست جفای تو قفا چنگ‌وار از غم هجران تو سر در پیشم
آبرویم چه بری آتش عشقم بنشان کمتر از خاکم و بر باد مده زین بیشم
گر به جان ناز کنی گر نکنم در رویت تا بدانی که توانگر دلم ار درویشم
دم به دم در دلم آید که دم کفر زنم تا به جان فتنه‌ی آن طره‌ی کافر کیشم
عقل دیوانه شد از سعدی دیوانه مزاج با پریشانی از آن بر سر حال خویشم
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/25 - 16:28 ·
1
SAJEDEH
SAJEDEH
پیغام گیر سعدی:

از آوای دل انگیز تو مستم

نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ

فلک را گر فرصتی دادی به دستم
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/23 - 17:19 ·
5
رضا
رضا
ای نفس خرم باد صبا/از بر یار آمده‌ای مرحبا

قافله شب چه شنیدی ز صبح/مرغ سلیمان چه خبر از سبا

بر سر خشمست هنوز آن حریف/یا سخنی می‌رود اندر رضا

از در صلح آمده‌ای یا خلاف/با قدم خوف روم یا رجا

بار دگر گر به سر کوی دوست/بگذری ای پیک نسیم صبا

گو رمقی بیش نماند از ضعیف/چند کند صورت بی‌جان بقا

آن همه دلداری و پیمان و عهد/نیک نکردی که نکردی وفا

لیکن اگر دور وصالی بود/صلح فراموش کند ماجرا

تا به گریبان نرسد دست مرگ/دست ز دامن نکنیمت رها

دوست نباشد به حقیقت که او/دوست فراموش کند در بلا

خستگی اندر طلبت راحتست/درد کشیدن به امید دوا

سر نتوانم که برآرم چو چنگ/ور چو دفم پوست بدرد قفا

هر سحر از عشق دمی می‌زنم/روز دگر می‌شنوم برملا

قصه دردم همه عالم گرفت/در که نگیرد نفس آشنا

گر برسد ناله سعدی به کوه/کوه بنالد به زبان صدا


دیوان اشعار
غزل ۲
Mohammad
1360276768300032.png Mohammad
تو را سری است که با ما فرو نمی آید

مرا دلی که صبوری از او نمی آید ...


دیدگاه · 1391/11/20 - 03:00 ·
4
Mohammad
5.jpg Mohammad
قبول دختر نیزارها عروس قناتی
و مینیاتوری از سبک و از سیاق هراتی
قبول حس قشنگی نهفته پشت دو پلکت
همینکه می خندی کپه ای انار و نباتی
به باد داده ای از نو سیاه مشق کشیده
که میرعماد غزلهای بی کتاب و دواتی
همین تویی که مرا حک کنی به خاطر مردم
بس است مزد غزلها سلامی و صلواتی
زنخلهای کویری بپرس حال دلم را
((تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی ))
تمام ترس من اینکه نباشی و بگذارد
نبودنت به غزلهای ساده ام اثراتی
خدا بیاورد آن روز را که شهر ببیند
بروی سنگ مزارم رد لبی شکلاتی



دیدگاه · 1391/11/19 - 13:30 ·
5
نگار
نگار
حساب کنید قیافه دخترای دوران حافظ و سعدی چه جوری بوده که خال کنج لب یار آپشن محسوب می شده!

- این یکی رو هیچ وقت نفهمیدم واسه چی یاد گرفتم. می خوام بدونم کسی هست «ب.م.م» و «ک.م.م» (ریاضی) در طول زندگیش به
دردش خورده باشه؟

- اتاقمو تمیز کردم هر چی بشقاب و دستمال کف اتاق بود بردم. حالا نیم ساعته دوتا هسته میوه تو دهنمه جایی ندارم بندازم

- پیر شدم آخرش نفهمیدم کاربرد مداد سفید تو جعبه مداد رنگی چی بود

- به یک کبری جهت پاره ای از تصمیمات نیازمندیم
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/10 - 03:10 ·
7
نگار
نگار
شعر سعدی ۲۰۱۰ !

سعدیا مرد نفوذ دار نمیرد هرگز ! مُرده آن است که حرفش به ریالی نخرند !
دیدگاه · 1391/11/8 - 00:34 ·
7
...
th.jpg ...
زندگینامه

تاج اصفهانی در سال ۱۲۸۲در اصفهان‏ متولد شد. پدرش شیخ اسماعیل معروف به تاج‌الواعظین بود که تا حدی با دستگاه‌های‏ موسیقی سنتی ایرانی‏ آشنایی داشت. تاج در ده سالگی نزد پدر و استادانی چون سید عبدالرحیم اصفهانی، نایب اسدالله، میرزا حسین ساعت ساز(خضوعی)، میرزا حسین عندلیب، حبیب شاطرحاجیبه دانش اندوزی پرداخت.[۱]وی به اشعار سعدی علاقه زیادی داشت و گزیده‌هایی از اشعار سعدی و دیگر شاعران را حفظ بود و در هنگام اجرای آواز به مناسبت زمان و محیط از آن اشعار استفاده می‌کرد.
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/27 - 21:57 ·
9
MONA
نظری 2.JPG MONA
واای من چقدر کارای رو دوس داشتم..

خیلی وقت ِ که کارِ جدید ازش ندیدم..{-60-}
شهرزاد
شهرزاد
کجایی؟ بیا و این شعرت را پس بگیر.... در شهرما بنی آدم ابزر یکدیگرند
شهريار
آرامگاه سعدی شیراز.jpg شهريار
آرامگاه سعدی » شیراز
مریم
575727_336103856459752_2067302067_n.jpg مریم
نگاه می‌کنم از غم به‌غم که بیش‌تر است
‎‫به خیسی‌ی چمدانی که عازم سفر است
‎‫من از نگاه کلاغی که رفت، فهمیدم
‎‫که سرنوشت درختان باغ‌مان تبر است
‎‫به کودکانه‌ترین خواب‌های توی تن‌ات
‎‫به عشق‌بازی من با ادامه‌ی بدن‌ات
‎‫به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون
‎‫به بچّه‌ای که توام! در میان جاری خون
‎‫به آخرین فریادی که توی حنجره است
‎‫صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
‎‫به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره
‎‫به خوردن ِ دم‌پایی بر آخرین حشره
‎‫به «هرگز»ات که سؤالی شد و نوشت: «کدام؟»
‎‫به دست‌های تو در آخرین تشنّج‌هام
‎‫به گریه کردن یک مرد آن‌ور ِ گوشی
‎‫به شعر خواندن ِ تا صبح بی هم‌آغوشی
‎‫به بوسه‌های تو در خواب احتمالی من
‎‫به فیلم‌های ندیده، به مبل خالی من
‎‫به لذّت رؤیایت که بر تن ِ کفی‌ام…
‎‫به خستگی تو از حرف‌های فلسفی‌ام
‎‫به گریه در وسط ِ شعرهایی از «سعدی»
‎‫به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
‎‫قسم به این‌همه که در سَرم مُدام شده
‎‫قسم به من! به همین شاعر تمام شده
‎‫قسم به این شب و این شعرهای خط خطی‌ام
‎‫دوباره برمی‌گردم به شهر لعنتی‌ام
‎‫به بحث علمی بی مزّه‌ام در ِ گوش‌ات
‎‫دوباره برمی‌گردم به امن ِ آ
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/18 - 00:54 ·
6
محمد
95014115916934279340.jpg محمد
خیابان سعدی رشت سال 1314
دیدگاه · 1391/08/17 - 01:34 ·
8
Majid
Majid
دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟
کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم
دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست چه کند کژدم هجران تو چندین نیشم
همچو دف می‌خورم از دست جفای تو قفا چنگ‌وار از غم هجران تو سر در پیشم
آبرویم چه بری آتش عشقم بنشان کمتر از خاکم و بر باد مده زین بیشم
گر به جان ناز کنی گر نکنم در رویت تا بدانی که توانگر دلم ار درویشم
دم به دم در دلم آید که دم کفر زنم تا به جان فتنه‌ی آن طره‌ی کافر کیشم
عقل دیوانه شد از سعدی دیوانه مزاج با پریشانی از آن بر سر حال خویشم
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/24 - 13:30 ·
3
MONA
MONA
درون خلوت ما غیر در نمی گنجد

برو که هرکه نه یار من است بار من است!


سعدی
دیدگاه · 1391/06/29 - 00:49 ·
8
Mostafa
134713348914.jpg Mostafa
دیدگاه · 1391/06/19 - 12:15 ·
2
Mostafa
13471334834.jpg Mostafa
دیدگاه · 1391/06/19 - 12:10 ·
2
Mostafa
13471334822.jpg Mostafa
دیدگاه · 1391/06/19 - 12:07 ·
2
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ