Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #سفر

ebrahim
ebrahim
یک خانم خوشگل و یك آقاهه كه سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در این كوپه درجه یك كه تختخواب دار هم میباشد، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد كوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود. شب كه وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقاهه تخت طبقه پایین را اشغال كردند.
اما مدتی نگذشته بود كه خانم از طبقه بـالا، دولا شد و آقاهه را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
مـرد: خواهش میكنم!
زن: من خیـلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یك پتوی اضافی بگیرید؟
مرد جواب داد: من یه پیشنهاد بهتر دارم!
زن: چه پیشنهادی؟
مرد: فقط برای همین امشب، تصور كنیم كه زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی كرد و با شیطنت گفت: چه اشكال داره، موافقم!
مرد: قبـول؟
زن: قبـول!
مرد گفت، خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو، برو از مهموندار پتو بگیر. یه لیوان چائی هم برای من بیـار{-18-}
دیدگاه · 1392/02/11 - 22:29 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
احمدی‌نژاد: می‌خواهم بیت‌المال به طور مساوی تقسیم شود؛ نمی‌گذارند{-18-}
Mostafa
b6dyR.jpg Mostafa
اینگرید برگمن (بازیگر مشهور هالیوود) و آلن دلون هنگام سفر به ایران
Mostafa
h4I.jpg Mostafa
سفر کمدین معروف "نرمن ویزدم" به ایران
{اوایل دهه ۵۰}
ebrahim
ebrahim
2
مشتري اين رستوران ها هم ، همان هايي هستند ك ه حدس مي زنيد: يك عده مسافر كه همه اش در حال سفرند، مشتري هاي
كنه كه همان كارگرهاي پايين دست مجرد هستند، حتا پير دخترها ي تايپيست ، و چند تاي ي دانشجو و سرباز . بعد از مدتي ، اين
مشتري ها با ه م آشنا مي شوند و ميز ب ه ميز با هم گپ مي زنند، بعد ه م سر ميز ديگر م ي نشينند : گروهي كه اول يك ديگر را
نمي شناختند، سر آخر ب ه غذا خوردن با ه م، معتاد م يشوند.
همه شان با پيشخدمت هاي توسكاني ، آشكارا شوخي هاي مهربانانه مي كردند؛ از دوست پسرهاشان مي پرسيدند، با همديگر
مزاح مي كردند و وقت ي هم كه ديگر حرف هاشان ته مي كشيد، بند مي كردند ب ه تلويزيون ، مي گفتند كه در آخرين برنامه هايي كه
ديده اند، چ ه كسي خوشگل بود و چ ه كسي غايب بود.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
انسان پدیده ای غریب است : به فتح هیمالیا می رود

به کشف اقیانوس آرام دست میابد ، به ماه و مریخ سفر می کند

تنها یک سرزمین است که هرگز تلاش نمی کند آن را کشف کند

و آن دنیای درونی وجود خود است . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/8 - 00:25 ·
5
ABOLFAZL
ABOLFAZL
از اونجایی که میگن آدمارو باید تو سفر شناخت پس چرا ماه عسلو یه وقتی گذاشتن که کار از کار گذشته ؟
خب قبلش بزارین ملت نادم از سفر برنگردن !
دیدگاه · 1392/02/7 - 23:42 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
dfdff.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
تا تو رفتی همه گفتند: " از دل برود هر آنکه از دیده برفت " و به ناباوری و غصه ی من خندیدند . . آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم آلوده جدایی هایی ست و بدانی که . . .از دل نرود هر آنکه از دیده برفت . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/6 - 16:06 ·
Noosha
668081_orig.jpg Noosha
خانه_حاج_داداش
... ادامه
♥هـــُدا♥
IMAGE634718838644132578.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
Mostafa
Mostafa
این زلزله هم امسال بازیش گرفته، سفر استانی میکنه کثافت
دیدگاه · 1392/02/2 - 14:09 ·
4
ebrahim
ebrahim
ادامه4+++
پيرمرد ديگر مطمئن بود كه سفرش به آن دنيا آغاز شده و اين دس تهاي ب يبي گل است كه چنين
نوازش گرانه به تن سرد و ي خزده او گرما مي بخشد. غرق در شادي هاي گذشته اش شده بود. لبخندي را كه
تمام هستي اش مي طلبيد به لبانش جاري شد، دست چپش را بلند كرد و روي شانه راستش گذاشت.
واقعيت داشت دستي گرم و لطيف پيرمرد را نوازش مي داد. این هم از این امیدوارم مورد پسندتان باشد.
... ادامه
ebrahim
ebrahim
3.
وقت كودكي آيسودا آواز سبز تبسم بود،
مادري بود، ه مچون آبي دريا، صبح را با ريسه ها و مهرباني او س رمي كشيديم،
و آيسودا چه قدر حسود لحظه ها مي شد و دست هاي من ب يهيچ تكلفي مثل چرخ ساده نخ ريسي برايش مثل
گذشته مي شدم
من بودم و آيسودا !
و تبسم هاي ساده ي شكوفه، چه ديدني بود ديروز !
شكوفه آبي تر از دريا مي شد و پستان هايش سبزتر از رويش و
آيسودا چه قدر دلش مي خواست تمام عروسك هاي دنيا را ه مچون مادرش زير پستان مي گرفت و تا مرز خيس
علف با رويا هم سفر مي شد، ولي
گرهي در جان شكوفه بود.
... ادامه
♥هـــُدا♥
75933046998577133822.jpg ♥هـــُدا♥
دربست تا ته قصه!!!!


همسفر!!!

هستی؟؟
دیدگاه · 1392/01/29 - 20:46 ·
3
شهرزاد
شهرزاد
یک نفر با اسب می آید
دلم می گیرد از دلگیری مردان تنهایی
که شب هنگام
سر به زیر افکنده
شرم خالی دستان خود را،در کویر مهربانی
چاره می جویند
دلم می گیرد از این سفره های کوچک بی نان
ودستان نحیف کودکی یخ کرده ، بی فرجام
نگاه سرد و رد این هزاران سیلی بر گونه
و از احساس آن مردی که با تردید ، با اندوه
بر روی قامت شب می نویسد:
تا طلوع صبح راهی نیست!!
خدا را ای عزیزان مقوا فرش و آسمان شولای هم کیشم
با چه کس گویم
که این خلیفه ، اشرف مخلوق عالم
سرد و یخ کرده
کنون در جوی می خوابد!!
خجالت می کشم از سجده های رفته بر آدم
خلف فرزند آدم ، شرمگین سفره خالی
برای رهن خانه کلیه های خودش را می فروشد
دخترش ، آری عزیز دامن حوا
برای لقمه ای نان ....
خدای من چه گویم؟؟
دلم می گیرد از این استخوان در گلو
این خار در چشمی
که می میراند این شادی خوشبختی در جمع فقیران را
چه سخت است آن زمانی را که می فهمم گمان کردم مسلمانم
شنیدم آن صدایی را که می خواند من را
و دیدم خالی دستان بابا را،که آب و نان نمی آرد
و لیکن آبرو دارد
که فقیر مردمان تقدیر آن هانیست آیا هست؟
...
... ادامه
شهرزاد
soa7iq3ljj7p0p0ysrtq.jpg شهرزاد
دیگر از این شهر میخواهم سفر کنم
چمدانم را بسته ام
اگر خدا بخواهد امروز میروم
نشسته ام منتظر قطار
اما نه در ایستگاه
روی ریل قطار
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/28 - 13:59 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا , هوس سفر نداری؟
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما.... چه کنم که بسته پایم....
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم

سفرت به خیر اما تو و دوستی خدا را
چو از این وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به
برسان سلام ما را


دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
دیدگاه · 1392/01/26 - 23:38 ·
7
iman
iman
سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره

@@@@@@

به سلامتی اون رفتگری که تو این هوا داره به عشق زن بچش

کوچه و خیابون رو جارو میزنه که یه لقمه نون حلال در بیاره . . .

@@@@@@

به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه . . .

@@@@@@

به سلامتی همه باباهایی که

رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه !

@@@@@@

سلامتی مادر

که وقتی غذا سر سفره کم بیاد

اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .

@@@@@@

به سلامتی همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!

@@@@@@

.به سلامتي اون بچه اي که بعد از شيمي درماني از پدرش ميپرسه شبيه رونالدو شدم يا

روبرتو کارلوس...؟

و به سلامتي اون پدري که بهش گفت از هردوشون خوشتيپ تر شدي...

@@@@@@

به سلامتی باغچه ای که خاکش منم گلش تویی و خارش هرچی نامرده

@@@@@@

به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که

بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . . .

@@@@@@

.به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه

میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،


اما بچه اش خجالت میکشه

به دوستاش
... ادامه
نگار
نگار
آیا میدانستی که افزایش میزان فسفر در خون میتواند باعث جدا شدن کلسیم از استخوان ها شود که در نهایت باعث ضعیف شدن استخوانها و شکسته شدن آنها میشود
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/23 - 00:39 ·
7
رضا
06-2(4).jpg رضا

Warning: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 677
دیدگاه · 1392/01/21 - 15:09 ·
2
Noosha
52619_358.jpg Noosha
یادداشت عسل بدیعی (که در روز اول فروردین نوشته بود) توسط غزل بدیعی خواهرش...

به نام خدا
سال 92 شد و این گذر عمر چیزی است که قسمت همه ما می شود 36 سالمه و 30 دهه گذشت با گذری بسیار 6 سال در رکود بودم، و من فسفر اما سرخوشم همانگونه که بودم حال می توانم مسلط باشم و ضعف درونی ام رنگ گرفته. پسری دارم گنجینه عشق و خانواده ای مثل گوهرناب و دنیایی که هر روزش واقعه است حال انرژی خفته ای دارم برای ورود به مرحله دیگر که تمام توانم را امسال برای شگفتی آفرینی خواهم گذاشت و کاری می کنم که پسرم دانیال، خانواده و دوستانم به من افتخار کنند می دانم که امسال سال من است و پروژه های بسیاری به من پیشنهاد خواهد شد.
... ادامه
مهرداد
مهرداد
سلام مهرداد به #شبکه_اجتماعی #نمیدونم خوش آمدی
Mohammad
Kf6BpQQOmg.jpg Mohammad
.
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ای کاش سفره دلمونم مثل سفره هفت سین عید همیشه میموند
دیدگاه · 1392/01/11 - 02:46 ·
4
صفحات: 26 27 28 29 30

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ