یافتن پست: #شراب

مائده
sharab.jpg مائده
من آن نیم که از ....
با شراب حلال است و آب ....{-35-}
دیدگاه · 1393/01/27 - 11:25 ·
8
bamdad
bamdad
من با نفسهای تو مست میشوم

مرا با شراب چه کار است

من در اغوش تو ارامم

مرا با بهشت چه کار است
دیدگاه · 1393/01/23 - 21:14 ·
4
soheil
soheil
عشق آمد که مرا خانه خرابم بکند

گاه لبخند زند ، گاه جوابم بکند

ترس دارم که از این دست نیاید کاری

پای در بند شوم ، گیر طنابم بکند

به گمانم که مرا تشنه و درمانده کند

به بیابان کشدم ، محو سرابم بکند

عقل را پس بزند تا به جنونم بکشد

و در این حادثه ،دیوانه خطابم بکند

ببرد طاقت و صبرم و بلرزاند دل

دست بر جام برم ، مست شرابم بکند

نه، نباید که از این عشق هراسان بشوم

و نترسم که مرا خانه خرابم بکند

باید آغوش گشایم که مرا خام کند

درهیا هوی همین معرکه خوابم بکند
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 14:06 ·
5
soheil
soheil
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بیخود و بی هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست

تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو

نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشگ ملک

که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان

با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد

که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم

وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت

به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیت

آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم

که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:40 ·
3
bamdad
images.jpeg bamdad
باز هفت سين سرور
ماهي و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادي عيد
آرزوهاي سپيد
باز ليلاي بهار
باز مجنوني بيد
باز هم رنگين کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سوداي ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
يا مقلب القلوب
يا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعيد
باز هم سال جديد
باز هم لاله عشق
خنده و بيم و اميد
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 11:07 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
345lbp5.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
باز هفت سین سرور
ماهی و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادی عید
آرزوهای سپید
باز لیلای بهار
باز مجنونی بید
باز هم رنگین کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سودای ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
یا مقلب القلوب
یا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعید
باز هم سال جدید
باز هم لاله عشق
خنده و بیم و امید

عید شما مبارک{-41-}
@tarane ✔♥Дℓɨ♥✔ soheil ıllı YAŁĐA ıllı @bamy رضا
Mostafa ♥هـــُدا♥ MahnaZ @oneill صوفياجون Noosha
iman @SamanjonjonI Morteza @Ruby LeilA ...
MONA متین (میراثدار مجنون) حامد@ پسر تنها Mohammad شهرزاد
mostafa AZ @goodboy @ElHaM14
......{-26-}
♥هـــُدا♥
297863_THiWgNgP.jpg ♥هـــُدا♥
دل من در هواى روى فرخ بود آشفته همچون موى فرخ
به جز هندوى زلفش هيچ كس نيست كه برخوردار شد از روى فرخ
سياهى نيك بختست آنكه دايم بود همراز و همزانوى فرخ
شود چون بيد لرزان سرو آزاد اگر بيند قد دلجوى فرخ
بده ساقى شراب ارغوانى بياد نرگس جادوى فرخ
دو تا شد قامتم همچون كمانى ز غم پيوسته چون ابروى فرخ
غلام همت آنم كه باشد
چو حافظ بنده و هندوى فرخ
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/21 - 09:53 ·
3
رضا
رضا
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت/به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود/زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک که نرگس به خودفروشی کرد/فریب تو صد فتنه در جهان انداخت

خورده و خوی کرده می‌روی به چمن/که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم/چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد/صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم/سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش/هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم/نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود/که بخشش ازلش در می مغان انداخت

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان/مرا به بندگی خواجه جهان انداخت




غزل شماره ۱۶
Morteza
Morteza
دلتنگم.. قرارمان فصل انگور..
شراب که شدم بیا..
تو جام بیاور..
من جان..!
دیدگاه · 1392/12/8 - 22:31 ·
11
مائده
عکس-هایی-بی-نظیر-و-عاشقانه-از-زیبایی-های-پاییز-1.jpg مائده
حال و احوال این روزهایم
عجیب است و غریب
مینشیم گوشه ای نزدیک
خیره میشوم به قاب پنجره ای
پنجره ای که گرد و خاک ِ روزهایی را هنوز نگه داشته
و در جای جای شیشه اش به یادگار حک کرده
دست ِ دلم نیست ، گرد و خاک است که
دست ِ دلم را میگیرد و رویایی ام میکند
من در رویا غرق میشوم
کفش های خاطراتمان را پا میکنم
و در هوایت قدم میزنم
و بویت را تمنا میکنم
گاهی هم چند جرعه ای
مینوشم از شراب ِ کهنه ی عشقمان
حالم زیر و رو میشود
با مسخ ِ لذت ِ داشتنت
حالم رنجور میشود
با مست ِ واقعیت ِ نداشتنت
باز طاقت از حوصله ی حالم به تاراج میرود
و من ناخواسته کِشان کِشان
کشیده میشوم
سمت ِ مرز مخروب ِ شوریدگی
ترسی نیست از عبور ِ این مرز ...
اما من !!!
فقط نگرانم ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/7 - 11:20 ·
8
صوفياجون
صوفياجون
soheil
024.jpg soheil
کاش می‌دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می‌تابانی

بال مژگان بلندت را
می‌خوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جان‌دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می‌گذرد
روح گل‌رنگ شراب
در تنم می‌گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می‌بینم

بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می‌گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 20:56 ·
4
soheil
soheil
نگه دگر بسوی من چه می کنی؟
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو ... برو ... بسوی او، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان
بر او بتاب زآنکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ستارگان
بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد این گذشت ها
دل تو مال من، تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من؟
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من
اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولت وصال او!
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 15:34 ·
3
soheil
soheil
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب هایم هوس ریخت
زاندوه دل دیوانه رستم
فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
... ادامه
دیدگاه · 1392/11/27 - 15:31 ·
2
ıllı YAŁĐA ıllı
2014-01-27_donbaler_1390848380559168_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دلم را چون کبوتر از کلیسای دلت راندی نمی دانم چرا ؟؟؟{-128-}
گیـلداد
گیـلداد
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست ؟
soheil
soheil
گرچه عشق اهلی ایچر بادنی جان سالیغینا
ایچیرم جام شرابی یارادان سالیغینا
ایچیرم سل ده ساراداغدا چوبان سالیغینا
ایچیرم مین گول ایچینده بیر تیکان سالیغینا
جوانی اخیر ده ایریلیق قوجالدار بیلیرم
ایچیرم بیر قوجا شکلینده
جوان سالیغینا
... ادامه
♥هـــُدا♥
625d8e31dad7.jpg ♥هـــُدا♥
گاهی دردهایم را با لبخند مخلوط می کنم

معجونی می شود گوارا

چیزی شبیه شراب

تلخ اما دوست داشتنی
Gohar
Gohar
ﺍﻟﻔﺎﻅ ﺣﺮﺍﺳﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﺴﺮ ﻫﺎ:
- ﺁﻗﺎ
- ﺧﻮﺷﺘﯿﭗ
- ﻣﻬﻨﺪﺱ
- ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰ
- ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮔﺮﺍﻣﯽ
- ﻧﺎﺑﻐﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺎ:
- ﻣﻮ ﺷﺮﺍﺑی
- ﺭﮊ ﮐﺎﻟﺒﺎﺳﯽ
- ﺳﯿﻨﺪﺭﻻ
- ﭼﻪ ﻻ‌ﮎ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﻪ ﺁﺭﺍﯾﺸﯽ ﺩﺍﺭﯼ
-کلیپس!
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/29 - 03:35 ·
4
bamdad
bamdad
نه پیامم نه کلامم



نه سلامم نه علیکم

نه سپیدم نه سیاهم...


نه چنانم که تو گویی

نه چنینم که تو خوانی

و نه آنگونه که گفتند و شنیدی

نه سمائم نه زمینم

نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم

نه سرابم

نه برای دل تنهایی تو جام شرابم

نه گرفتار و اسیرم

نه حقیرم

نه فرستادۀ پیرم

نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم

نه جهنم نه بهشتم

چُنین است سرشتم

این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم

بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...

گر به این نقطه رسیدی

به تو سر بسته و در پرده بگویــم

تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را

آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی

خودِ تو جان جهانی

گر نهانـی و عیانـی

تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی

تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی

تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی

به تو سوگند

که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی

نه که جُزئی

نه که چون آب در اندام سَبوئی

تو خود اویی بخود آی

تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و

بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی

و گلِ وصل بـچیـنی....

...مولانا...
... ادامه
مائده
shab.jpg مائده
و شب
شعر ِ شیرینی بود
شراب هم
شاعرانه ترش کرد
شیدایی ام
از شب بود؟
یا شعر؟
یا شراب؟
.

شاید هم
شبحی شبیه تو
در شرجی ِ شب شناور بود ...
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ