یافتن پست: #شراب

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دختر ِ چادر سفید ِ سینی ِ چایی به دست !
ای که هرگز در خیالم هم نمی آیی به دست!

معذرت میخاهم از اینکه به خابت آمدم
خسته ام از بی تو بودن، درد ِ تنهایی بد است

می نشستی روبرویم کاش، دلتنگ ِ توام
می روی با ناز و هی با عشوه می آیی بد است

من غریبه نیستم کافی ست یک فنجان ِ چای
بیش از این من را اگر شرمنده بنمایی بد است

می کشم حالا که قلیان ِ بلور آورده ای
گرچه دکتر گفته تنباکوی ِ نعنایی بد است

از حسودان ترس دارم با شکوفه دادنت
ای هلوی ِ چار فصل ِ من! شکوفایی بد است

آی دریا چشم ِ جنگل پلک ِ ابرو ابر و مه!
رحم کن بالا بلا! این قدر زیبایی بد است

اینهمه بر شانه موهای ِ شرابی را نریز
باد هم آشفته این اندازه گیرایی بد است

شور ِ شیرین! حق بده فرهاد ِ بی تابت شوم
با وجود ِ اینهمه خسرو، شکیبایی بد است

با خود آوردم غزل، قابل ندارد مال ِ تو
پس زدن آنهم برای ِ قلب ِ اهدایی بد است

چون که سهم ِ عشق ِ ما دنیای ِ بیداری نشد
قرنها هم بعد ِ خابت پلک بگشایی بد است


شهراد میدرى
... ادامه
دیدگاه · 1395/05/18 - 15:40 ·
4
مرجان بانو :)
811718506_26225.jpg مرجان بانو :)
ﺩﻓﺘﺮ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ...

ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﺟﺎﻡ ﻗﻠﺒﻢ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺳﺮﺷﺎﺭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ

ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﺑﺸﮑﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﯼ ﻋﺸﻘﻢ ﮐﻨﯽ ، ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺗﻮ !!!

ﺑﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﻣﺎﻩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ... ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﻭﺳﺖ

ﺍﻭ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﺧﻮﺍﻩ ﻟﯿﻠﯽ ، ﺧﻮﺍﻩ ﺷﯿﺮﯾﻦ ، ﯾﺎ ﺯﻟﯿﺨﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ

ﺩﻓﺘﺮِ ﻋﺸﻖِ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



ﻣﻦ ﻧﻪ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ ، ﻧﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩﻡ ، ﻧﻪ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ !

ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩِ ﺑﺪﻣﺴﺘﻢ ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ



محمد علی بهمنی
... ادامه
bamdad
bamdad
شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

نگاهت سخت دنبال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟


برایت اتفاق افتاده در یک کافه ی ِ ابری

ته ِ فنجان ِ تو فال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟


خوش و بش کرده ای با سایه ی ِ دیوار وقتی که

دلت جویایِ احوالِ کسی باشد که دیگر نیست؟



چه خواهی کرد اگر هربار گوشــــی را که برداری

نصیبت بوقِ اشغالِ کسی باشد که دیگر نیست؟



حواس ِ آسمانت پرت روی ِ شیشه های ِ مه

سکوتت جار و جنجالِ کسی باشد که دیگر نیست



شب ِ سرد ِ زمستانی تو هم لرزیده ای هرچند

به دور ِ گردنت شال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟



تصور کن برای ِ عیدهـای ِ رفته دلتنگی

به دستت کارت پستال ِ کسی باشد که دیگر نیست



شبیـه ِ ماهی ِ قرمز به روی ِ آب می مانی

که سین ات هفتمین سال ِ کسی باشد که دیگر نیست



شود هر خوشه اش روزی شرابی هفتصد ساله

اگر بغضت لگدمال ِ کسی باشد که دیگر نیست



چه مشکل می شود عشقی که حافظ در هوای ِ آن

الا یا ایها الحال ِ کسی باشد که دیگر نیست



رسیدن سهم ِ سیب ِ آرزوهایت نخواهد شد

اگر خوشبختی ات کال ِ کسی باشد که دیگر نیست



... شهراد میدری ...

:(
bamdad
bamdad
گرتن بدهى ... دل ندهى،کارخراب است
چون خوردن نوشابه که درجام شراب است
گردل بدهى ...تن ندهى،بازخراب است
اين بارنه جام است ونه نوشابه ...سراب است
دريابشوى،چون به دلت شورعبور است
نوشيدن يک جرعه زجام تو عذاب است
باران بشوى چون که تنت برهمه جاريست
کى تشنه شود سير ... فقط نام توآب است
اينجا به توازعشق و وفا هيچ نگويند
چون دغدغه مردم اين شهر،حجاب است
تن را بدهى ... دل ندهى فرق ندارد
يک آيه بخوانند ... گناه توثواب است
مرغان هوايى چو بيفتند دراين دام
فرقى نکندکبک وياجوجه عقاب است
صياددراين دشت مصيبت زده کور است
هرمرغ به دامش برسد ... نام ,کباب است
هر مشتى غضنفر که رسد ازده بالا
برمسندقدرت،چو زندتکيه ... جناب است
اصلاسخن ازتجربه وعلم وتوان نيست
شايسته کسى است که باحکم وخطاب است
دردولت منصورکه يک سکه حساب است
تنهاسندساخت يک صومعه خواب است
اينجا کسى از مرگ بشر ترس ندارد
ترس ازشب قبراست وسوال است وجواب است
اى کاش که دلقک شده بودم و نه شاعر
در کشور من ارزش انسان به نقاب است.

... فریدون فرخزاد ...

{-35-}{-35-}
Mostafa
Mostafa
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای

بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن

روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو

خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن

دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی

بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن

من همگی تراستم مست می وفاستم

با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن

ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام

او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن

ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو

گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن

نفخ نفخت کرده‌ای در همه دردمیده‌ای

چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن

کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد

ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو

گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن

هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو

کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن

شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا

گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن

باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو

باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن

باده عام از برون باده عارف از درون

بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو

چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/14 - 14:45 ·
6
zahra
zahra
من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو ، راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من
فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/10 - 09:53 ·
3
zahra
zahra
من به مردي وفا نمودم و او

پشت پا زد به عشق و اميدم

هر چه دادم به او حلالش باد


غير از آن دل كه مفت بخشيدم



دل من كودكي سبك سر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه مي گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد؟



اگر از شهد آتشين لب من

جرعه اي نوش كرد و شد سرمست

حسرتم نيست زآنكه اين لب را

بوسه هاي نداده بسيار است



باز هم در نگاه خاموشم

قصه هاي نگفته اي دارم

باز هم چون به تن كنم جامه

فتنه هاي نهفته اي دارم



باز هم مي توان به گيسويم

چنگي از روي عشق ومستي زد

باز هم مي توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستي زد



باز هم مي دود به دنبالم

ديدگاني پر از اميد و نياز

باز هم با هزار خواهش گنگ

مي دهندم بسوي خويش آواز



باز هم دارم آنچه را كه شبي

ريختم چون شراب در كامش

دارم آن سينه را كه او مي گفت

تكيه گاهيست بهر آلامش



زانچه دادم به او مرا غم نيست

حسرت و اضطراب و ماتم نيست

غير از آن دل كه پر نشد جايش

به خدا چيز ديگرم كم نيست



كو دلم كو دلي كه برد و نداد

غارتم كرده، داد مي خواهم

دل خونين مرا چكار آيد

دلي آزاد و شاد مي خواهم



دگرم آرزوي عشقي نيست

بي دلان را چه آرزو باشد

دل اگر بود باز مي ناليد

كه هنوزم نظر به او باشد



او كه از من بريد و تركم كرد

پس چرا پس نداد آن دل را

واي بر من كه مفت بخشيدم

دل آشفته حال غافل را
فروغ فرخزاد
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:55 ·
1
zahra
zahra
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
شاعر: فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:12 ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
با اين توصيفاتى كه من از بهشت شنيدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
شراب - باغ - حورى - دور همى ...
من خودمم بخوام بيام خونوادم نميزارن :|
شما بريد خوش باشيد !
bamdad
bamdad
هوا سرد است...

تو مرا تنگ در آغوش می گیری.

تنت را بو میکشم

دستانت را می فشارم

هوا سرد است ... دلم می لرزد

اما

گرمای قلبت را حس میکنم

مست می شوم در ثانیه هایی که با عطر تنت نفس میکشم.

همه عمر شراب شیراز خواهی ماند

آنجا در آن دور دست ها

خواهم نشست و بالاپوش بنفش را بخود می پیچم.

همراه لای لای صندلی، زمان را ورق خواهم زد

لبخند میزنم... لبخند می زنی برای همه‌ی گذشته ها

سهم من... همه‌ی خاطرات تو شد برای همه عمر

{-128-}
دیدگاه · 1393/08/12 - 22:31 ·
3
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-10-23-07-15-02-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
حمید
525401_0VJg0KIT.jpg حمید
مَحرم تن بودن، با مَحرم دل شدن تفاوت دارد …



بادی که بوی پیرهنت را میاورد

ده درصدش هواست ، نود درصدش شراب !
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
Morteza
10351905_717138311678273_8363778384431348197_n.jpg Morteza
یه نخ سیگار به عشق تو دود میکنم .
به یاد عمری که تو دود کردی و رفت .
یه استکان شراب مینوشم واسه .
اون لحظه هایی که خراب کردی و رفت .
یه دست رو سازم میکشم که سرشکسته از غمه .
یه آسمون آرامشم برای قلب من کمه .
یه کوله بار شرمنده ی جوونی و دلم شدم .
گله ندارم چون که نیست تقصیر هیچکی جز خودم...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/26 - 22:01 ·
5
مائده
2270484018180278545.jpg مائده
مرا سفر به کجا می بـرد ؟
کجا نشان قـدم نا تـمـام خواهــد مانـد
و بند کفش به انگشتـــــ های نـرم فراغتــــــ
گشـوده خواهـد شــد ؟
کجاست جـای رسیـدن ، و پــهــن کردن یکــــــ فـرش
و نشستن و گوش دادن
به صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور ؟
و در کدام بـهـار درنگ خواهد کرد
و سطح پر از برگ ســبـــز خواهد شد؟
شرابــــــ باید خورد
و در یک سایـه راه باید رفتـــــــ ،
هـــمــیــن ....
دیدگاه · 1393/04/25 - 02:16 ·
5
✔♥Дℓɨ♥✔
10461630_811299148904029_8363928816340389094_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
به باز کنم روزه‌ی خود بار دگر
باز مهمان لبت در چه کنم...
...
...
bamdad
فقط باسایه خودم
خوب میتوانم حرف بزنم

اوست
که مرا
واداربه حرف زدن میکند!
فقط
او
میتواند
مرابشناسد!
"اوحتمامرامیفهمد"
میخواهم

عصاره
نه
شراب تلخ زندگی خودم را
چکه چکه

درگلوی
خشک سایه ام چکانیده؛

به
او
بگویم:
""این زندگی من است""
ص.هدایت
دیدگاه · 1393/04/10 - 05:42 ·
4
صوفياجون
صوفياجون

{-41-}{-41-}
نگاه عاشقانمون
حرفای شاعرانمون
قرار بی قراری و گرفتن بهانمون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

قرار دل بردنامون
دوست دارم گفتنامون
برای هم به خاطر عشق قسم خوردنامون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

گفتن قصه های خوب قصه خورشید و غروب
قصه نخلای جنوب
لب دریا لب دریا
صحبت ساحل امید دیدن قوهای سپید
دادن وعده و نوید
لب دریا لب دریا

قرار دل بردنامون دوست دارم گفتنامون
برای هم به خاطر
عشق قسم خوردنامون
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

دیدن پنهون شدن مثل یه خورشید توی آب
دیدن اون لحظه ای که آبها میشه رنگ شراب
لب دریا لب دریا
لب دریا لب دریا

وقتی به دریا می زنیم دست منو رها نکن
اون کسی که دوست داره تو از خودت جدا نکن
لب دریا لب دریا لب دریا لب دریا
صوفياجون
images.jpg صوفياجون

ناآشنا


باز هم قلبی به پایم افتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیر و دار یک نبرد

عشق من بر قلب سردی چیره شد


باز هم از چشمه ی لبهای من

تشنه ای سیراب شد ، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من

رهروی در خواب شد ، در خواب شد


بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو


او شراب بوسه می خواهد ز من

من چه گویم قلب پر امید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن لذت جاوید را


من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را


او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن ، که من دیوانه ام

من به او می گویم ای ناآشنا

بگذر از من ، من ترا بیگانه ام . . .وبی
... ادامه
biitabH
biitabH
من با نفسهای تو مست میشوم

مرا با شراب چه کار است

من در آغوش تو آرامم

مرا با بهشت چه کار است
دیدگاه · 1393/03/14 - 14:54 ·
5
bamdad
C2946037-1397377168404229large.jpg bamdad
با یک غریبه می‌‌نشیند
صبحانه می‌‌خورد
از پشت فنجان قهوه
زل می‌‌زند به دور
احتمالا دنبالِ یک تک نگاهِ عاشقانه
در چشم‌های غریبه
با غریبه شراب میخورد
سیگار می‌‌کشد
می‌ خوابد
عشق می‌‌ورزد
احتمالا شبی را با کمی‌ مهتاب
عاشقانه می‌‌سازد
غریبه را به جای سلام
به جای خداحافظی می‌‌بوسد
در آرزو هایش
غریبه را تا ابد می‌‌بوسد
احتمالا تا ابد
یک غریبه را می‌‌بوسد
.....
غمناک است
بسیار غمناک
ولی‌
آن غریبه
منم

{-51-}
دیدگاه · 1393/02/19 - 13:42 ·
6
رضا
رضا
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت/و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز/کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد/اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری/پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت/تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی/پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار/تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل/باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی/یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد/صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت




غزل شماره ۱۵
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلامممممممممممممم
مخلص همه خوبین؟
...
...
این من واین جام زهروکام من
مرگ به ازاین روزگاربی توچون ناکام من
ای اجل ای ساقی میخانه روزالست
پرکن ازنوشین شراب تلخ مرگ درجام من
اندرآن غسالخانه گوکه غسالم بشوید
آنچنان که پاک گرددزجهان اندام من
برمزارمن بیفروزیدشمعی عاشقان
چون غریبانه به بزم سوگ عشق چون شام من
حک کنیدبرسنگ قبرم مردم ازدردفراق
ذیل آن آید؛گمنام ،عاشق بینام من
شعرازنیماراد
{-38-}
دیدگاه · 1393/02/16 - 18:36 ·
4
bamdad
bamdad
من آن نی ام که حلال از حرام نشناسم

شراب باتو حلال است وآب بی تو حرام
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ