یافتن پست: #شمع

♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
هر لحظه لبم ترانه غم آموخت … هر لحظه دلم درس شکستن آموخت … پروانه ترین عاشق تاریخ منم … اما شده ام اسیر شمعی که نسوخت !
دیدگاه · 1391/11/4 - 08:44 ·
3
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
عاشقی چیزی برای هدیه نیست / طرح دریا و غروب و گریه نیست عاشقی یک کلبه ی ویرانه نیست / صحبت از شمع و گل و پروانه نیست عاشقی تنهای تنها یک تب است / بی تو مردن در سکوت یک شب است . . .
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/4 - 08:16 ·
2
شهريار
شهريار
براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش {-35-}
دیدگاه · 1391/11/3 - 14:41 ·
7
saeid
saeid
حرفهاي زن ومرد در مواقع مختلف زندگي
سفره عقد
زن :عزيزم اميد وارم هميشه عاشق بمانيم وشمع زندگيمان نوراني باشد.
مرد: عزيزم کي نوبت کيک مي شه؟

روز زن
زن : عزيزم مهم نيست هيچ هديه اي برام نخريدي يک بوس کافيه
مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم اشپزي تو عاليه عزيزم (شام چي داريم؟)

روز مرد
زن :واي عزيزم اصلا قابلتو نداره کاش مي تونستم هديه بهتري بگيرم.
مرد:حالا اشکال نداره عزيزم سال ديگه جبران مي کني (چه بوي غذايي مي ياد)

روز بعد از تولد بچه
زن:واي ماماني بازم گرسنه هستي , (عزيزم شير خشک بچه رو نديدي)
مرد: با دهان پر(نه عزيزم نديدم , راستي عزيزم شير خشک چرا اينقدر خوشمزه است)

چهل سال بعد
زن :عزيزم شمع زندگيمون داره بي فروغ ميشه ما پير شديم
مرد :يعني ديگه کيک نخوريم

دو ثانيه قبل از مرگ
زن :عزيزم هميشه دوستت داشتم
مرد: گشنمه

وصيت نامه
زن: کاش مجال بيشتري بود تا درميان عزيزانم مي بودم ونثارشان مي کردم تمام زندگي ام را!!
مرد:شب هفتم قرمه سبزي بديد

اون دنيا
زن : خطاب به فرشته ي مسئول :خواهش مي کنم ما را از هم جدانکنيد , نه نه عزيزم , خدايا به خاطر من(وسر انجام موافقت مي شه مرد از جهنم بره بهشت)
... ادامه
نگار
نگار
امید هرگز خاموش نمی شود ...
چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »
شمع دوم گفت: ...
« من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.
وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد . کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟» چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. » چشمان کودک درخشید، شمع امید
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/28 - 13:19 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
خیلی بده احساس کنی مثل شمعی !
فقط وقتی برق رفت می آیند سراغت و بعد با یک فوت خاموشت میکنند …
صوفياجون
صوفياجون

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. »شمع دوم گفت: « من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین من دیگر رعبتی ندارم که بیشتر از این روشن بمانم . » حرف شمع ایمان که تمام شد ،نسیم ملایمی وزیدو آن را خاموش کرد.وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه کفت: « من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آها حتی فراموش کرده اند که به نزدیکترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند. » پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد .کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت: « شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟» چهارمین شمع گفت: « نگران نباشد، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم. » چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت{-35-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
318124_239445972831072_100002970132248_388015_1914836820_n.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
صوفياجون
تولد تولد تولدت مبارک هورا مبارک مبارک تولدت مبارک هورا

بیا بندازیم امشب یه عکس یادگاری همین شب که شکفتی مثل گل بهاری

اشک شادی شمع و نگاه کن که واست میچکه چیکه چیکه

کام همه رو بیا شیرین کن بیا کیک و ببر تیکه تیکه

همه جمع شده اند دور تو امشب گل بوسه میدن که بچینی

در جشن تولدت عزیزم همه انگشترن، تو نگینی ماچ

نگاه کن هدیه ها رو نگاه بادکنکها رو

همه رقصه و رنگی عجب شب قشنگی

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک
{-96-} {-96-} {-96-} {-96-}
{-132-} {-132-} {-132-}
دیدگاه · 1391/10/24 - 14:04 ·
7
صوفياجون
634618755694510000.jpg صوفياجون
{-41-}{-41-}{-35-}
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم
به خاطر و جودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی
ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس
تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس
تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن
همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس
واسه تولد تو باید دنیا رو اورد
ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون برد
اینا یه یادگاری توی خاطره هاته
ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد{-35-}{-35-}{-41-}
تولدت عزیزم پراز ستاره بارون
پر از باد کنک و شوق ،پر از اینه و شمعدون
الهی که همیشه واسه تبریک امروز
بیان یه عالم عاشق ،بیاد هزار تا مهمون
شهريار
شهريار
دل من یاد دریا می کند گاهی... به فکر ساحل فردا می کند گاهی... برای دور افتادن ز غم ها... گریه در‎ ‎روزها‎ ‎و شبها می کند‎ ‎گاهی.
رضا
رضا
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم/رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را/کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است/چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود/که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه/که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور/که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر/که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ/که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند




غزل شماره ۱۷۹
Majid
Majid
امروز فهمیدم که زندگی خراب است
آرزو سراب است
امروز فهمیدم که گل ها هم می توانند سنگدل باشند
و شمع ها هم می توانند بال و پر پروانه ها را در خود بسوزانند
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/17 - 21:19 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد. دختر پرسيد: شام چه داري؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد.

صبح که دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع ندادي و ....

محمد باقر گفت: شاهزاده تهديد کرد که اگر به کسي خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطايي کرده يا نه؟ و بعد از تحقيق از محمد باقر پرسيد چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمايي؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسيد. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي‌نمود. هر بار که نفسم وسوسه مي‌کرد يکي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدين وسيله با نفس ...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
داستـان کـوتاه آموزنده
گل رز و شمعدانی!

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه میکردم. 83;ر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.

زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت. شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.

... زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام.
من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت.
گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند
ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.
... ادامه
Majid
Avareh.png Majid
گل خشکی لای دفتر اشک گوشه ی چشام عکستو گوشه ی تاغچه این همه خاطره هام
یه دل پر از گلایه با یه شمع نیمه سوخته دو تا چشم پر حسرت دیده به گوشه ای دوخته
یه اتاق سرد وتاریک یه گل خشک ویه نامه تو دلم آواره اندوه اشک هنوز توی چشامه
... ادامه
MAZYAR
MAZYAR
پله های کجا را آب بریزم؟

کدام شمعدانی را بر لبه ی کجا...!؟

چطور باید بفهمی چه قدر قدم هایت اتفاق ِ روشنی ست؟

چطور باید دوستت داشته باشم

منی که مردان زیادی را دیده ام تویی را که زنان بسیاری را...!؟

حرمتِ انتظار برای همیشه از دستِ عشق رفت
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/13 - 04:24 در Lawless ·
8
رضا
رضا
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت/جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع/دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است/چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد/خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست/همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم/خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی/که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت




غزل شماره ۱۷
شهرزاد
شهرزاد
انسان موفق کسی است که درتاریکی دنبال شمع بگرددنه ایننکه منتظربشیندتاصبح شود..
دیدگاه · 1391/10/12 - 19:50 ·
8
saeid
fu2196.jpg saeid
عروس خانم دوشیزه سوسک سیاه آیا وکیلم شما را به مهر:
-گوگل عدد سکه بهار آزادی
- یک وب کم
- سند یک سایت اینترنت اختصاصی دات کام
- یک مودم ADSL
- اینترنت پرسرعت به اندازه طول عمر نوح!
- LCD و شمعدان
- یک هدست بی سیم
- چهارده روم اختصاصی به نیت چهارده…
- پنج گیگا بایت میل باکس اختصاصی به نیت پنج…

به عقد دائم آقای فری فر فری در بیاورم؟
- جمعیت حاضر: عروس رفته آف هاش رو چک کنه!!!
- حاج آقا: برای بار دوم آیا وکیلم ؟
- جمعیت حاضر: عروس رفته ویروس کش آپدیت کنه!!
- حاج آقا!!!BUZZ
- برای بار سوم خفم کردی آیا وکیلم ؟
- عروس : با اجازه بزرگترهای ROOM بله
{-21-}{-37-}{-35-}{-21-}{-37-}
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ