انواع دانشجویان در
#کشورها
ژاپن: به شدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد!
مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!
هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!
عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!
چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!
اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید!
گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!
کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند
پیر مردی تعریف میکرد که به توصیه یکی از سناتورها که از اقوام او بود پس از هماهنگی های لازم، جهت مذاکره در موضوعی اقتصادی و احتمالا عقد قرارداد پیمانکاری به دیدن رییس یک سازمان دولتی رفت.
1392/04/16 - 00:42میگفت من و شریکم ، کروات و اودکلن زده به دفتر وارد شدیم.آقای رییس هم خیلی تحویل گرفت وصحبت شروع شد. پس از زمان کوتاهی ، یک پیش خدمت وارد شد وسلام کرد و جلوی هرکداممان یک لیوان آب جوش گذاشت . یک قندان و یک ظرف شیشه ای هم بر روی میز قرار داد و رفت. در ظرف شیشه ای چندین بسته کوچک کاغذی بود.
دقت کردم دیدم که به هر بسته کوچکِ کاغذی، یک اتکت تبلیغی زرد رنگ با کلمات انگلیس ، وصل است. که تا آن موقع از این خوراکی ها ندیده بودم.
رییس گفت بفرمایید، سرد میشود.
ما که نمیدانستیم چه باید بکنیم منتظر بودیم که اول کارهای او را ببینیم و بعد تکرار کنیم.
بالاخره آقای رییس یکی از بسته ها را در آب جوش گذاشت و اتکت را در دست گرفت و شروع به بالا پایین کردن و تکان دادن نخ کرد. ما هم همین کار را تکرار کردیم.
من احساس کردم که او متوجه این موضوع شده است که داریم کارهای او را تکرار میکنیم و از این بابت نگران بودم که یکدفعه تصمیم گرفتم به او بفهمانم که بار اوّلمان نیست که از این خوراکیها میخوریم و با حرکتی ابتکاری وقتی مطمئن شدم که خوراکی فرنگی به اندازه کافی خیس خورده و آماده خوردن است، به آرامی با نخ، آن را بالا گرفتم و به لبه لیوان چسباندم که چکه اش گرفته شود بعد در یک چشم به هم زدن سرم را بالا گرفته ، دهانم را باز کردم و بسته را به دهان صاحب مرده خود گذاشتم.
شریک بدبخت من هم خواست کم نیاورد و بلا فاصله همین کار را تکرار کرد.
از طرفی دهانم داشت میسوخت و از طرف دیگر نمیدانستم که باید این خوراکی لعنتی را بِمَکم یا گاز بزنم که آقای رییس نتوانست جلو خنده اش را بگیرد و با عجله از اتاق خارج شد.
اما صدایش از اتاق مجاور به گوش میرسید و بعد از سالها ، هنوز صدای قهقهه های او را فراموش نکرده ام.