یافتن پست: #عالم

...
1323662802.jpg ...
Mohammad
11126-39891.jpg Mohammad
zahra
zahra
دقت کردین ؟
فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …
حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 08:50 ·
1
Majid
438892_TFlM9Thn.jpg Majid
با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.


شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.

از زن اصرار و از شوهر انکار.

در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.

تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه آت را می باید ببخشی .

زن با کمال میل می پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم

. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

زن می پذیرد.

چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر


شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم


انداختن را بزنی .



زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

مرد با آرامی گفت :آری .

زن با اعتماد به نفس گفت: 2 ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ


نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ،


تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.



مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید


کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه ای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .



خط همسر سابقش بود.نوشته بود: فکر می کردم احمق باشی ولی نه اینقدر.

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده

کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.


برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شماره همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.

پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

صدا، صدای همسر سابقش بود که می گفت : باور نکردی؟، گفتم فکر




نمی کردم اینقدر احمق باشی . این روزها میتوان با 1 میلیون تومان مردی

ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شر زنان با مهریه های سنگینشان

نجات یابند!{#emotions_dlg.e4}
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:02 ·
zoolal
zoolal
بعضی ها خود را یک رنگ می پندارند
آری به راستی یک رنگند!
اما کافیست با منشور گذر زمان دیدشان
تا فهمید که همه رنگها عالم را بلندد!
دیدگاه · 1393/02/13 - 20:08 ·
7
zoolal
zoolal
مدت هاست نه به آمدن کسی دلخوشم...
نه از رفتن کسی دلگیر...
بی کسی هم عالمی دارد...
دیدگاه · 1393/02/13 - 08:02 ·
5
sam
sam
بازم عشق اول امیرتتلو با اهنگ فوق العادش:
مرسی ، وقتی که نداشتم به خیلیا حسّی ، انرژیا رسید
مرسی ، حتی از گِلِگیا مرسی ، ممنون
مرسی ، وقتی که نداشتم به خیلیا حسّی ، انرژیا رسید
مرسی ، حتی از گِلِگیا مرسی ، هرچی از دلت میاد بده بیاد انرژیات رسید

هه ، باورم نمیشه همه باهام خوبن ، منی که یه سربار واسه بابام بودم
باورم نمیشه باهام عکس میندازن هی ، همه جا آهنگا که من میسازمه
من ، همیشه تنها بودم ، همیشه استرس داشتم همه جا حتی اونور
همیشه ، نگرانِ کارا و حرفامونم ، همیشه ، به دور از همه جمعا موندم
دعوا اونقد داشتیم اونقد بد راه اومد این روزِگار با ما ، ما موندیم سرپا اونوقت
همیشه چشا قرمز دستامون یخ ، اَه ، وقتامون کم میومد درسامون سخت
همیشه حواسم به خرج کردنم بوده امید دارم حتی وقتی فقط چند برگ ازم مونده
همیشه گفتم واسه برگشتنم زوده ما تا تَش هستیم دستِ حق هم بدرقم بوده ، با اینکه مسیرامون بد بدرقم بوده
همیشه آماده ، نگران مضطرب ، حواس جمع ، با همه راه اومدم
اما بازم اونا که دوسَم داشتن ، آخرش واسه گنده شدن تو محل ، منو با چاقو زدن ، آدما چه بد بار اومدن
همیشه آماده بودم ، که هرچی دارم و آنن یه جا باهم بدم ، من یه عالَم گِلَم ، یه عالم حرفم بذا بازم بگم
همیشه تَشو دیدم ، نمونده هیچ چیزی که بخوان یادم بدن ، نمونده حتی واسم دلم ، دیگه نمیشه گفت آدم به من

اما مرسی ، وقتی که نداشتم به خیلیا حسّی ، انرژیا رسید
مرسی ، حتی از گِلِگیا مرسی ، حتی از گِلِگیات مرسی به من انرژیات رسید

یادمه که انقدِ بد بودش همه چی ، مادرم هَمَش عینه یه مَرد کار میکرد
جُفت چشامم تا حدِ مرگ خار دیدن که میشینم اینجوری شعرای درددار میگم
از بچگی میگفتم که حالا چی تو راهته ، میفهمیدم بابام ۲ ساعت واس چی توالته
میدونستم رویاهام بعیدن با این پول ، بچه بودم ، ولی بد حالیم بود
پدرم اما خدایی مَرد بود ، واسه ما بد بود ، ولی تو محل بهترین آدم بود
بینِ همسایه ها محبوب ، یه مَردِ واقعاً خوب
هرچند نذاشته واسم پول و نمونده هیچ چیزِ خاص از اون ، ولی خُب بازم بود
میزد از خوراکِ خودمون از شیکم میکم و راحت ، از خیلی از چیزای دیگَم میکَند
خودمون نون نداشتیم نگرانِ این و اون بود ، اون موقع ما نمیفهمیدیم داشت چی جمع میکرد
خلاصه نه پولِ کسی رو خورد نه ، سَرِ سفره نفرین و نحسی آورد
هرچیَم داشت حال به این و اون میداد ، آخ
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/12 - 18:40 ·
3
bamdad
bamdad
Noosha
راستی ندا یه آهنگ سازی چیزی سراغ نداری چندتا شعر و ترانه از خودم بهش بدم واسم اهنگ بسازه؟
اگه سراغ داری بگو ، ثواب داره ، آخه 15 ساله ترانه و شعر میگم ، یه آهنگساز خوب و بدرد بخور پیدا نکردم!
{-32-}{-32-}

{-27-}{-27-}
hamed
hamed
هی لعنتی...
سلام مرا به غرورت برسان و به او بگو:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یعنی خااااااااااک دوعالم برسرت.....
عجب چیزی رواز دست دادی
احمق جان،دیگه مث این گیرت میاد؟!؟!؟!؟!!!؟؟؟!
حالا هی بدو دنبال این و اون....... {-15-}
دیدگاه · 1393/02/6 - 22:29 ·
8
صوفياجون
صوفياجون


منو کاغذ و قلم یه عالم فکر و خیال

باز نشستیم دور هم ،وقتشه بارونم بیاد

بشینه رو خاک و عطر تن تو جاری کنه

تا نیایشی کنم، شاید خدا کاری کنه

که دیگه جای تو اینجا پیش من خالی نشه

قصه جدایی ما دیگه تکراری نشه

راه برگشتن مون تاریک و سوت و کور نشه

همه حرفای دلم نامه ی راه دور نشه

من اینجا دلتنگ توئم

تو ولی دلگیبری ازم

حالا که کم دارم تورو

عشق تو میگیری ازم

کجا گمت کردم و قلبت چرا دور شده ازم

جوابشو نمیدونیم نه من، نه کاغذ ،نه قلم

از تو با ساز و صدام ترانه می سازم

پشت هر قافیه قلبمو دوباره به تو می بازم

تا که شاید برسه به گوشت آهنگم

از غم توی صدام بفهمی دلتنگم

من، نه کاغذ ،نه قلم

جای تو سازم بغلم
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}
atefe
atefe
من بودم… تو… و یک عالمه حرف…

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان میداد!

کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقدر وزن دارد…
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/5 - 16:35 ·
6
zahra
zahra
دوست داشتم مثل قبلنا ذهنم پر می بود از یک عالمه کلمه
تا می تونستم مثل اون وقتا

تمام احساساتمو

بدون اینکه کسی بفهمه بنویسم.

اما این روزا فقط دوست دارم دوست داشتنتو فریاد بزنم

دوست دارم این راه درازو بدوم و

بهت برسم و

توی چشمات زل بزنم و

فریاد بزنم:

"دوستت دارم"
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 21:42 ·
6
✔♥Дℓɨ♥✔
1538836_768515533182391_7751893439360099242_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
اگر عالم شود ،
بر انگشتر عالم ... {-41-}
bamdad
Madar (4).jpg bamdad
اگر تمام حلزونهای عالم دست به دست هم بدهند تا به چین رنج هایت سفر کنند؛



باز هم کاری از پیش نخواهند برد ، گیرم عصاره شفابخش هم داشته باشند.



چین و چروک رنجهایت را مرهمی نیامده مادر
... ادامه
Mohammad
Madar (4).jpg Mohammad
اگر تمام حلزونهای عالم دست به دست هم بدهند تا به چین رنج هایت سفر کنند؛

باز هم کاری از پیش نخواهند برد ، گیرم عصاره شفابخش هم داشته باشند.

چین و چروک رنجهایت را مرهمی نیامده مادر ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/30 - 11:48 ·
6
bamdad
bamdad
یه عالمه قرص خواب اور میخورم تا خوابم بره وفراموشش کنم
ولی وقتی از خواب بیدارمیشم میبینم دلتنگم ، دلتنگ کسی که برای فراموشیش خوابیده بودم...!
:(
دیدگاه · 1393/01/28 - 21:15 ·
7
رضا
رضا
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست/بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب/سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین/نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر/ندانمت که در این دامگه چه افتادست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر/که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد/که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای/که بر من و تو در اختیار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد/که این عجوز عروس هزاردامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل/بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ/قبول خاطر و لطف سخن خدادادست




غزل شماره ۳۷
zoolal
zoolal
هر کجا هستی باش ... به درک !!!پنجره...فکر...هوا...عشق...زمین...مال خودت ، اصلا خاک عالم تو سرت!!!
(سهراب سـپهری اعصابش خورده،یارانه اشو میخوان قطع کنن..هیچی نگو)
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/24 - 20:37 ·
5
zoolal
zoolal
ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﭘﻠﯿﺲ ﮔﻔﺘﻢ :
ﺍﻟﻮﻭﻭﻭﻭ ﭘﻠﯿﺲ !!!
ﮔﻔﺖ :ﺑﻠﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ !!
ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﻤﮏ ! ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎﺍﺍﺍﺍﺱ !
ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ! ﮐﺠﺎﯾﯿﯿﯽ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ !
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ... ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺳﻨﺪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺁﺯﺍﺩﻡ ﮐﺮﺩن
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/24 - 20:12 ·
7
zoolal
zoolal
من بودم.....تو... و یک عالمه حرف...

و ترازویی که سهم تورا از شعرهایم نشان می داد...

کاش بودی و می فهمیدی،وقت دلتنگی

یک آه.....

چقدر وزن دارد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/24 - 19:37 ·
2
bamdad
bamdad
گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تو را ندارد
کمی با من حرف بزن...
دیدگاه · 1393/01/23 - 21:47 ·
9
zoolal
zoolal
دلم را در چاه انداخته‌ام

و منتظر چهل عاقلی نشسته‌ام

که می‌دانم

هیچ‌وقت نخواهند آمد!

خودمانیم دیوانگی هم عالمی دارد !
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/23 - 20:43 ·
3
zoolal
zoolal
زنی پس از عمری زندگی در ناز و نعمت و خوگرفتن به تجملات زندگی،
رخت از دنیا برمی بندد.
در آن دنیا ، فرشته ای مامور نشان دادن اقامتگاه همیشگی او می شود.
آن دو پس از گذشتن از خیابانهای اصلی و عمارت های بسیار زیبا و مجلل،
عمارت هایی که زن با دیدن هر یک از آنها تصور می کرد به او تعلق دارند،
به حومه ی شهر رسیدند.
خانه های این محل رفته رفته کوچکتر و کوچکتر می شد،
تا اینکه فرشته در حاشیه ای از آن به آلونکی بسیار محقر اشاره می کند
و می گوید:«آن خانه مال شماست.
زن می گوید:
خاک عالم بر سرم من نمی توانم آنجا زندگی کنم.
فرشته می گوید :
متاسفم با مصالحی که به اینجا فرستادید،
ساختن جایی بهتر از آن برایمان مقدور نبود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/20 - 19:06 ·
2
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ