یافتن پست: #عدالت

پرهام
4.jpg پرهام
خدایا ! عدالت لابلای کدام ابر پنهان شده؟! که بر ما سیل می بارد و بر دیگران باران؟؟!
دیدگاه · 1391/11/4 - 14:49 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
قاضی زیاد می شود وقتی عدالت نیست !
ما حق به جانب .. همه شاکیان ِ هم هستیم
ما چشم میدوزیم به اعدام ِ یکدیگر
غافل از اینکه روز ِ دیگر متهم هستیم...
از اینهمه صدای بد..... اخبار بد .. انگار
هر گوشه بگریزیم هم سرسام میگیریم
من دارم از خودم
و از تو سخت می ترسم
مایی که از ناکامی هم کام میگیریم !
مانند آیینه ست هرکس رو به روی تو
هر چیز میبینی در او حتما خودت هستی!
عیبی که میگیری بدان عیب خودت بوده
در آینه آن دوست یا دشمن خودت هستی ! ..
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مملکته داریم...؟!!!
خدایا اگه دختر پسر نامحرمی از فرط علاقه و نیاز همدیگه رو بوسیدن نمیگم اون دنیا مجازاتشون نکن .... بکن ولی تو رو به عدالت قسم تو مجازاتت اینارم در نظر بگیر:
تورم 30 درصدی
اجاره خونه های بالا(یه زیر زمین ماهی 500 تومن اجاره)
2 سال سربازی
نرخ بیکاری بالای ده درصد
بهانه های الکی بزرگترا
و هزار تا مصیبت دیگه
قربونت یه طبقه مخصوص تو جهنم با ملاحظات ویژه واسه ما ایرانیا در نظر بگیر که حسابی وضعمون خرابه!
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/2 - 19:31 ·
4
Mostafa
Mostafa
یک روز یه ترکه…

اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان.. ؛

خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم


یه روز یه رشتیه..

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره…

اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛

ساده زیست، نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد


یه روز یه قزوینی یه…

به نام علامه دهخدا ؛

از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بفرد بود و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاد

یه روز ما همه با هم بودیم…، ترک و رشتی و لر و اصفهانی

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند… ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!!

و اینجوری شادیم
... ادامه
Mostafa
Mostafa
ماجرای سه بی گناه
یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی
... ادامه
رضا
رضا
چرا همیشه میگن چنگال عدالت . نمیگن چاقوی عدالت یا ملاقه حتی کفگیر عدالت؟ :)
دیدگاه · 1391/10/13 - 00:37 ·
9
iman
iman
خیانت است یا عدالت؟ نوشت دوستت دارم و برای دو نفر فرستاد
دیدگاه · 1391/10/1 - 20:35 ·
3
Noosha
617.jpg Noosha
دمپایی آفرقایی{-81-}



تولیدات داخلی حماسه آفرینان آفریقایی
Mostafa
Mostafa
قاضی: چرا دوست دخترت رو کشتی؟
پسر: اس ام اس ۲۵۰ کلمه ای واسش فرستادم اون فقط جواب داد ok!
قاضی: شما تبرئه شدی میتونی بری
دیوان عدالت اداری :D
من :|
بان کــی مـــون :|
قـــاضی :D
متهم :)))))))))
دیدگاه · 1391/06/6 - 18:11 ·
3
abbasali
abbasali
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد ! هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!! مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ... بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند !
... ادامه
abbasali
abbasali
رفتم دادگستری یارو میپرسه شکایت داشتید؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ یه خورده برنج آوردم با ترازوی عدالت وزن کنم !{-126-}
تشنه لبان
1(91).jpg تشنه لبان
علی آمد و از حنجر سکوت، آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب، به نماز با معشوق قیام کرد. لحظه‏ای بعد، سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد، رستگار سازد و زمانه را داغدار. فرق عدالت با خنجر کین شکافت.
... ادامه
دیدگاه · 1390/05/30 - 16:54 ·
3
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ