یک روز لوبیا به نخود گفت:"زن من می شی؟!"
نخود از خجالت قرمز شد و گفت:" خدا مرگم بده! این چه جور خواستگاری کردنه؟!"
لوبیا گفت:"ای بابا! مگه چه کار باید بکنم؟!"
نخود گفت:" نه سلامی ، نه علیکی!"
لوبیا به خود امد و گفت:"ببخشید.سلام علیکم! زن من می شی؟!"
نخود گفت:" دِ بیا! این چه جور خواستگاری کردنه؟!"
لوبیا گفت:" ای دفعه اشکالش چی بود؟"
نخود تکانی به سرو گردنش داد و گفت:" ننه ای، بابایی، کس و کاری نداری که بیاری
خواستگاری؟"
چشم های لوبیا از اشک خیس شد و گفت:" تمام افراد خانواده ام در یک جنگ نابرابر به
دست ادم های شکم گنده کشته و خورده شدند."
نخود گفت:" حالا گریه نکن! چون این بلا هم بر سر پدرو مادر من اومده."
لوبیا گفت:" تسلیت عرض می کنم.حالا بعد از همه این حرفا زن من می شی؟"
نخود در حالی که به اسمان نگاه می کرد، گفت:"یک نخود تنها به هیچ دردی
نمی خوره،جز اینکه زن یک لوبیای تنها بشه."
لوبیا گفت:" واسه من شعر نگو! زن من می شی یا نه؟"
نخود لبخندی زد و گفت:" با اجازه نویسنده و خواننده های این قصه :
بله!"خیال باطلنیشخند
... ادامه
ای دادا
1393/03/9 - 20:36تو همیشه توافکار منی ، همیشه تو خواستنی هام هستی که میخوام روی ماهتو از نزدیک ببینم امید مردبزرگیه
زلال هم مارو نمیدونم چی گیر اورده
متین ازت پرسید اسمت چیه؟
1393/03/9 - 20:36تو گفتی زلال
الان متوجه شدی باهوش؟
دادا متین لطف داری
1393/03/9 - 20:37به نام خدا دادا بامداد کالاس تحویل شما
1393/03/9 - 20:44زبون یادبده به خانم زالال
موفق باشین
خخخخخخخخخخخخخخ
1393/03/9 - 20:48زلال این زبونه:
یاد گرفتی؟
دستت درد نکنه مرسی متین عجب داداشی هستی
1393/03/9 - 20:48خب چی بگم هرکاری میکنم بیارمت تو جمعمون باهم بگیم بخندیم برا خودت خطو نشون میکشی
1393/03/9 - 20:49ببخشید شما خیلی وقته با همین من تازه وارد
1393/03/9 - 20:51من صد بار بهت گفتم من هستم غربت معنی نداره
1393/03/9 - 20:54اونم هم همشهری منی و هم هم زبان من جای خاصی تو دلم داری
دیونه داداش
مرسی اقا داداش
1393/03/9 - 20:56