بی صدا آفتابی شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشید!
آری سکوت!
سکوتی که مشحونِ تحمل هاست..
سکوتی که از دنیا بریده است!
کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شدیدتر می کند.
آی..! ای سکوتی که بی رحمانه مرا غرقِ محبت می کنی!
نمی خواهم.. محبت نمی خواهم!
آی صدای آشنا!... بد آمدی..چند روزی جرقه زدی رفتی.
تماشای تو وقت می خواست
گوشِ من پاسخی ندید
دلم می خواهد صدایت را بشنوم..
همین!
باز یک بغضی گلومو گرفته
بازهمون حس دردجدایی
من امروز کجامو تو امروز کجایی؟
حال تو بدتر از حال من نیست
پشت این گریه خالی شدن نیست
همه درد دنیا یه شب درد من نیست
تو از قبله من گرفتی خدارو
کجایی ببینی یه شب حال مارو
فقط حال من نیست که غرق عذابه
ببین حال مردم مثل من خرابه
کجایی؟
باز یک بغضی گلومو گرفته
باز همون حس درد جدایی
من امروز کجامو تو امروز کجایی؟
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
ز نده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه
ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟!
آتشی که نمی سوزاند " ابراهیم" را
و چاقویی که سر نمیبرد " اسماعیل " را
و دریایی که غرق نمی کند" موسی " را
کودکی که مادرش او را
به دست موجهای " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
و دیگری را برادرانش به چاه می اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد...
آیـا هـنـوز هـم نـیـامـوخـتـی؟!
کـه اگـر هـمـه ی عـالـم
قـصـد ضـرر رسـانـدن بـه تـو را داشـتـه بـاشـنـد،
و خـــدا نخـواهد، " نــمــی تــوانــنــد "
پـس...
به "تـدبـیـرش" اعتماد کن
به "حـکـمـتـش" دل بسپار
به او "تـوکـل "کن
و به سمت او " قــدمــی بـردار"
تا آمدنش به سوی خود را به تماشا بنشینی...
بامبو نیاز به خاک ندارد! بامبو را میتوان در آب یا «ژلخاکها» نگهداری کرد. اما برای رشد بهتر آن از تقویتکنندههای مایعی استفاده میشود که به آب آنها اضافه میکنند، گلفروشیها آن را با نام «غذای بامبو» مینامند.
استقبال از بامبوها بازار فروش پررونقتری را برای فروش غذای بامبو ایجاد کرد! اگرچه برای داشتن این نوع گیاه باید یکبار هزینه کرد، اما برای نگهداری و رشد آن باید هر چند ماه یک بار غذای بامبو را با قیمت 1500 تا 2500 تومان تهیه کرد!
اگر بامبو را در دمای 15 تا 40 درجه سانتیگراد و دور از نور مستقیم خورشید و باد مستقیم کولر نگهدارید و رطوبت لازم را برای آن فراهم کنید پس از مدت 5 تا 7 ماه شاهد قد کشیدن عجیب این گیاه پیچ خورده خواهید بود.