بی توهرشب غمتو
به خلوت خودم میبردم
خبری ازتونبودو
لحظه هارومیشمردم
وقتی شب سحرمیشدبه بیقراری
خودموبه دست گریه میسپردم
گله وشکایتی ازتو
به لب نمی آوردم
توبیادمن نبودی
امامن واست میمردم...
آره ...
واست میمردم...
بی وجدان...
...
.

خرابه تار تاره تاریک بی ستاره

یکی بره برا من سر تو رو بیاره

دیگه نگم که دست کی گرفت سوی چشمامو

دیگه ازم نپرس کی دزدیده گوشواره هاتو

چشاتو بسته نبینم سر تو شکسته نبینم

لباتو پاره نبینم غمتو روباره نبینم

منم و درد دوری کشته منو صبوری

به خودم هی می گفتم نکنه تو تنوری

دیگه نگم سرت رو شمر چطور بریده بابا

دیگه ازم نپرس موهامو کی کشیده بابا

موهاتو خونی نبینم توی پریشونی نبینم

سرت رو بی تن نبینم

تنتو بی کفن نبینم

یه شام و این همه غم رو صورتم پر از چنگ

زده زن یهودی به سر عمه ام سنگ

عمه رو خسته نبینم عزیزم سرشو شکسته نبینم عزیزم

توی چشماش غم نبینم عزیزم وسط نامحرم نبینم عزیزم

چشاتو بسته نبینم سر تو شکسته نبینم

به زندان غمت دربندم ای یار
گرفتارم..گرفتارگرفتار
بودکاپتان بلک توتون پیپم
الا میمونی ام ..ای نازنین یار
میمون دربند
میمی
برای میمونی

اى که دل ها همه از داغ غمت غمگين است
وى که از خون تو صحراى بلا رنگين است
نرود ياد لب تشنه ات از خاطره ها
هر که را مى نگرم از غم تو غمگين است

مردی نزد روانپزشک رفت واز غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر گفت .دکتر گفت به فلان سیرک برو انجا دلقکی هست انقدر میخندانتت تا غمت یادت رود مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم