یافتن پست: #غم

zahra
zahra
شازده کوچولو پرسید:
غمگین تر از این که بیایی و کسی از اومدنت خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت:
بری و کسی متوجه رفتنت نشه !
دیدگاه · 1393/10/17 - 12:44 ·
3
bamdad
bamdad
به همین غروب غم انگیز دلخوشم
اگر بدانم
تو هم
یک جایی نشسته ای پشت پنجره
و دلت برای من
تنگ شده...

:(
دیدگاه · 1393/10/12 - 18:14 ·
2
zahra
zahra
"نیلوفر آبی بودن"

دروغ گفته‌ام اگر بگویم
جهان به زیبایی قصه‌های کودکی‌ست،
پینوکیو یک روز آدم می‌شود،
کفشِ بلور همیشه با سایزِ پای سیندرلا جور در می‌آید
و شاه‌زاده‌ای از راه می‌رسد
تا به بوسه‌ای سفیدبرفی را از خوابِ جادو بیدار کند.


دروغ گفته‌ام اگر بگویمت
که در همین‌دم دختری سیزده‌ساله
تنش را چوبِ حراج نمی‌زند در کنار خیابان
و مردی تبخیر نمی‌کند واپسین نفس خود را بر تکه‌ای زرورق.

ما در گردبادی از زخم زنده‌گی می‌کنیم
و وزنه‌های حقیقت به پای رؤیاهامان زنجیر شده‌اند،
اما زنده‌گی آدامسی نیست که با بی‌مزه شدن
بتوانیم بر سنگ‌فرش خیابان تـُفش کنیم!
ما موظف به نیلوفرِ آبی بودنیم
چه در مُردآبِ لجن بسته،
چه در آب‌نمای یک پارک.
باید گل کنیم و عطر بپاشیم
وگرنه عفونت، جهان را ویران خواهد کرد.
به تو دروغ نمی‌گویم،
ما همان‌طور که به قله‌ها می‌اندیشیم
در حال فرو رفتنیم...
اما با دوست داشتن تو
رویشِ جفتی بال را حس می‌کنم
بر شانه‌های خود.

یغما گلرویی
متین (میراثدار مجنون)
bamdad
bamdad
من خدايي دارم که در اين نزديکي است . . .

مهربان ؛
خوب ؛
قشنگ ؛

چهره اش نوراني است ،

گاه گاهي سخني ميگويد با دل کوچک من ،
ساده تر از سخن ساده ي من ؛

او مرا مي فهمد

او مرا مي خواند

نام او ذکر من است

در غم و در شادي

چون به غم مي نگرم . . .
آن زمان رقص کنان ميخندم:

که خدا يار من است ؛

که خدا در همه جا ياد من است ،
او خدايي است که ؛ مرا مي خواهد...

{-35-}{-35-}{-35-}
zahra
zahra
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/10 - 09:57 ·
4
حامد دراگون
حامد دراگون
ﺑﺎﻧﻮ . . .ﺍﮔﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻓﺘﻪ ﺍﯼﺗﺎ ﻣﻌﻨﺎﯼِ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪﮐﻪ ﻏﻢِ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﺎﻥ . . .ﻓﺮﻗﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﭼﻪ ﺳﻨﯽ ﺑﺎﺷﯽﺍﮔﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯِ استﻣﺮﺩِ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻓﺘﻪ ﺍﯼﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﺎﻥ . . !.ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﺣﺮﻑِ ﻣﺮﺩﻡ . !.ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪﮔﺎﻫﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺍﺳﺖ . . .لایق تو کسی نیست جز آنکسی که تو را انتخاب میکند نه امتحان...تو را نگاه کند نه اینکه ببیند...تو را حس کند نه اینکه لمست کند...تو را بسازد نه اینکه بسوزاند...تو را بیاراید نه اینکه بیازارد...تو را بخنداند نه اینکه برنجاند...تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد.ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ... ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ ... ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ...ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻫﺮﮒ ﺣﯿﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺎﻓﺘﯽ !ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ …“ﮔﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ"!!!!!.
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/8 - 17:03 ·
2
bamdad
bamdad
ای کودک…
کفش هایم را نپوش تلاش تو برای بزرگ شدنت غمگینم می کند…
کودک بمان ،کوچـک بمان …
من در بزرگ شدنم دردهایی دیدم که کـــوچک کرد بزرگ شدنم را …

:(
دیدگاه · 1393/10/7 - 21:29 ·
2
Mohammad
Mohammad
خیال انگیز
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر ازین عیبی که میدانی که زیبایی
من از دلبستگی های تو با ایینه دانستم
که بر دیدار طاقت سوز خود عاشق تر از مایی
بشمع و ماه حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس افرو.زی تو ماه مجلس آرایی
منم ابر و تویی گلبن که می خندی چو می گریم
تویی مهر و منم اختر که م یمیرم چو می ایی
مراد ما نجویی ورنه رندان هوس جو را
بهار شادی انگیزی حریف باده پیمایی
مه روشن میان اختران پنهان نمی ماند
میان شاخه های گل مشو پنهان که پیدایی
کسی از داغ و درد من نپرسد تا نپرسی تو
دلی بر حال زار من نبخشد تا نبخشایی
مرا گفتی : که از پیر خرد پرسم علاج خود
خرد منع من از عشق تو فرماید چه فرمایی
من آزرده دل را کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
رهی تا وارهی از رنج هستی ترک هستی کن
که با این ناتوانی ها بترک جان توانایی

دیدگاه · 1393/10/7 - 13:00 ·
6
zahra
zahra
من به مردي وفا نمودم و او

پشت پا زد به عشق و اميدم

هر چه دادم به او حلالش باد


غير از آن دل كه مفت بخشيدم



دل من كودكي سبك سر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه مي گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد؟



اگر از شهد آتشين لب من

جرعه اي نوش كرد و شد سرمست

حسرتم نيست زآنكه اين لب را

بوسه هاي نداده بسيار است



باز هم در نگاه خاموشم

قصه هاي نگفته اي دارم

باز هم چون به تن كنم جامه

فتنه هاي نهفته اي دارم



باز هم مي توان به گيسويم

چنگي از روي عشق ومستي زد

باز هم مي توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستي زد



باز هم مي دود به دنبالم

ديدگاني پر از اميد و نياز

باز هم با هزار خواهش گنگ

مي دهندم بسوي خويش آواز



باز هم دارم آنچه را كه شبي

ريختم چون شراب در كامش

دارم آن سينه را كه او مي گفت

تكيه گاهيست بهر آلامش



زانچه دادم به او مرا غم نيست

حسرت و اضطراب و ماتم نيست

غير از آن دل كه پر نشد جايش

به خدا چيز ديگرم كم نيست



كو دلم كو دلي كه برد و نداد

غارتم كرده، داد مي خواهم

دل خونين مرا چكار آيد

دلي آزاد و شاد مي خواهم



دگرم آرزوي عشقي نيست

بي دلان را چه آرزو باشد

دل اگر بود باز مي ناليد

كه هنوزم نظر به او باشد



او كه از من بريد و تركم كرد

پس چرا پس نداد آن دل را

واي بر من كه مفت بخشيدم

دل آشفته حال غافل را
فروغ فرخزاد
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:55 ·
1
zahra
zahra
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم !


در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید


یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید : تو بمن گفتی :
ازین عشق حذر کن !
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی ، چندی ازین شهر سفر کن !


با تو گفتنم :
حذر از عشق ؟
ندانم
سفر از پیش تو ؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم ، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم … !


اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت !
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم


رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم !
بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:52 ·
zahra
zahra
دلم گرفته پدر...برایم بهار بفرستید ...
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید ...

دلم گرفته پدر ! روزگار با من نیست ...
دعای خیر و صدای دوتار بفرستید ...

اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار ...
برای دخترک خود " قرار " بفرستید ...

غم از ستاره تهی کرد آسمانم را ...
کمی ستاره ی دنباله دار بفرستید ...

به اعتبار گذشته دو خوشه ی لبخند ...
در این زمانه ی بی اعتبار بفرستید ...

تمام روز و شب من پُر از زمستان است ...
دلم گرفته برایم بهار بفرستید ...
متین (میراثدار مجنون)
دیدگاه · 1393/10/7 - 11:45 ·
1
zahra
zahra
میراثدار مجنون بادقت بخون شاید اینها آخرین کلماتی باشه که بین ما رد و بدل میشه. روز اولی که باهات آشنا شدم بهت گفتم اگه قصدت دوستی باشه و چیزی جز ازدواج من نیستم و تو گفتی با این مسافت بین ما چه چیزی جز ازدواج میتونه ما رو به هم نزدیک کنه و من و تو بهم نزدیک شدیم به تو دلبستم و گمانم این بود که تو هم دلبسته ای از عشق میگفتی از میراثی که از مجنون به تو رسیده از روز نخست حرف بین ما خدا بود و امام حسین و حضرت عباس. تو سرسپهدار فداییان من بودی و من ملکه تو. چقدر کودکانه باورت کردم افسوس افسوس. تو از فاطمه گفتی که بالاخره مخش رو زدی و رفت ازدواج کرد و من گفتم مخ منو نمیتونی بزنی من بیخ ریش خودتم از سارا گفتی گه چقدر دور و برته و تو حتی به دستهاشم نگاه نمیکنی حالا من موندم قصه من رو داری برای کدام بینوای دیگه تعریف میکنی. اما من باورت کردم میتن. حالا برای کنار گذاشتن من هزار و یک دلیل پیدا کردی و من مات ومبهوت جز این فضای مجازی حالا که حتی موبایلتم خاموش کردی هیچ جایی نمونده که فقط تولدت رو بهت تبریک بگم@Matin_dada
... ادامه
zahra
zahra
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی غشم

باور مکن که طعنه ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب می گزد چو غنچه ی خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می کشم
استاد شهریار
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:28 ·
3
zahra
zahra
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
شاعر: فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:12 ·
2
nosrat
nosrat
غمگین مشو عزیز دلم
مثل هوا در کنار توام
نه جای کسی را تنگ می‌کنم
نه کسی مرا می‌بیند
نه صدایم را می‌شنود
دوری مکن
تو نخواهی بود
من اگر نباشم
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/2 - 09:06 ·
ıllı YAŁĐA ıllı
Emam-Reza.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
در سوگِ نبی جهان سیه می پــوشد ، در سینه ، دل از داغِ حسن می جوشد ، از ماتم هشتمین امام معصوم هر شیعه زِ درد ، جام غم می نوشد . آقا رو به عموم مسلمین عرض میکنم . {-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/10/1 - 21:02 در حسینیه ·
8
bamdad
bamdad
از تو بگذشتمو بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان با دگران وای به حال دگران

میروم تا که به صاحب نظری بازرسم

محرم ما نبوَد دیده ی کوته نظران

دل چون آینه ی اهل صفا میشکنند

که ز خود بیخبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه ی شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت باغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیدادگران بخت من آموخت تُرا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبتِ کارِ جهانِ گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

“شهریار”

{-35-}
bamdad
bamdad
تنها یک حرف مرا آزار میدهد ، حتی یک کلمه هم نمیشود


تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند …


همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است !

:(
دیدگاه · 1393/09/18 - 21:12 ·
1
bamdad
bamdad
پولدار که باشی ...
بَرف بهانه ای می شود برایِ
لباسِ نو خریدن،
با دوستان به اِسکی رفتن،
تفریح کردن و از زندگی لذّت بردن ...

اما خدا نکُند فقیر باشی و برف ببارد ...
از بیکار شدنِ پدرِ کارگرت بگیر ،
تا غمِ پاره بودن کفشهایت،
و چِکّه کردن سقفِ خانه اَت...

ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﭘﻮﻝ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻛﻨﺪ ،
برف ﻧﻌﻤَﺖ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ ﻋﺬﺍﺏ...!

:(
Majid
10383893_623607751098938_3646255642710254803_n.jpg Majid
الان یه عکسی تو صفحه مجید عزیز دیدم وظیفه دونستم بزارم اینجا
2هفته هست تو کما رفته !
شما هم برای پدر یغما خانم یکی از هوادارای عزیز مجید خراطها دعا کنید
... ادامه
bamdad
bamdad
مردی قصد خودکشی داشت

به بالای صخره بلندی رفت و طنابی به گردنش انداخت و آن را به صخره بست

مقداری سم خورد و خود را آتش زد و خود را پرت کرد

و در همان حال به سمت سر خود شلیک کرد.

تیر به خطا رفت و طناب را قطع کرد

مرد که از حلقاویز شدن نجات یافت

به داخل آب افتاد و آتش خاموش شد

و استفراغ سم را از بدن او دفع کرد.

ماهیگیری او را دید و از آب زنده بیرون آورد.

مرد به بیمارستان میلاد منتقل شد

و در آنجا بعلت نبود امکانات درگذشت!!!

:)
bamdad
bamdad
دستم را بالا میبرم و آسمان را پایین میکشم...

آنقدر از دلتنگی هایم برایش خواهم گفت ....

تا سرخ شود...

تا نم نم بگرید...

آن وقت رهایش میکنم و میدانم کسی هرگز نخواهد دانست غم آن غروب بارانی

همه از دلتنگی های من بود...

:(
دیدگاه · 1393/09/8 - 21:19 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
securedownload (1).jpg متین (میراثدار مجنون)
ترجیحا پرنده داشته باشد برای تنهاییِ سوت و کورمان
خبره باشد در امور مربوط به رفع دلتنگی
آشنا به عصر دلگیر جمعه‌هابه غروب‌های دونفره‌ آبان
به وقت گریه
به حجم درد بیاید و در دفترِ دلِ ما،
بی‌بها و اجاره اسباب بچیند
بیاید و کشتی‌هایمان را از غرق شدن نجات دهد
بیاید و بخندد
عادتمان بدهد به خنده

به یک مورد شادی بی‌منت نیازمندیم
بیاید که بماند حتی اگر گاهی که با اشتیاق
زانوی غم را بغل کرده باشیم !
--
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺍﻫﻨﮓ ﻏﻤﮕﯿﻦﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻪ:
ﭼﺘﻪ ؟
ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟
ﮐﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ؟
ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺗﯽ؟

ﺍﻫﻨﮓ ﺷﺎﺩ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﺶ ﺑﺮﮔﺸﺖ؟
ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻫﺎﺗﻪ ؟
ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﺩﯾﺪﯾﺶ؟


ﺩﯾﮕﻪ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﻓﺎﺯ ﺍﺫﺍﻥ گوش دادن |:
... ادامه
√√★nima★√√
images-195.jpeg √√★nima★√√
@, , , ,aghar daste man bood ...tamame shabhaye sal ra be namat mazadam...na yekshab ra........yadesh bekheyr, , , ,ki bood akhe be in hame khatere gand zad....{-38-}dishab khabeto didam ke kheyli narahat boodi...emshab in posto be eshghe khodet gozashtam...rasti akset basi ziba bood...hamchon perances ha{-41-}koli nagofte tome ke nemitonam begam...faghat toye ye jomle kholasash konam...★kheyli delam barat tang shode★. Taghdim be toee ke nashnakhtamat..{-35-}{-35-}{-35-}
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ