یافتن پست: #فراموش

Majid
photo.jpg Majid
آدم ها همه فراموشکارند!
همه چیز را زود فراموش میکنند…
گاهی یادشان میرود که چه میکنند!
گاهی ساده دلی را میشکنند و میگذرند..
اما ما در زمینی زندگی میکنیم گرد است..
درست وقتی که در اوجی فقطیک قدم با نابودی فاصله داری..
پس یادمان باشد چه میکنیم
چون همه چیز فراموش شدنی نیست
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/8 - 12:22 ·
6
bamdad
bamdad
پرواز را فراموش کرده اند بالهایم....

من....

پایبند زمینی شده ام که صاحبانش آلزایمر گرفته اند

اصلشان را.................

:(
دیدگاه · 1393/06/4 - 22:16 ·
2
صوفياجون
Alissa1.jpg صوفياجون
bamdad
bamdad
میدانم روز مرگم
غمگین خواهى بود!
نه براى من
من که مدت هاست رفته ام…
براى خودت!
دیگر کسی نیست
که با تمام وجود
تو را دوست بدارد
دیگر کسی نیست
که بی محلى هایت را
طاقت بیاورد.
دیگر کسی نیست
که براى دیدن لبخند زیبایت
دنیا را به رقص بیاورد
دیگر کسى نیست
که خدایش باشى
که پرستش ات کند
غمگین میشوى
نه براى من
براى خودت!
که جز دفتر شعرهایم
در یاد هیچکس ماندگار نخواهى بود
که آرام آرام
فراموش خواهى شد…

:(
دیدگاه · 1393/05/31 - 14:05 ·
2
bamdad
bamdad
زندگی معجزه است ...

انگار حتماً باید آسمان به زمین بیاید، باید اتفاق خاصی بیفتد.


مثلاً معجزه ای رخ دهد که از زندگی لذت ببریم.


گاهی آنقدر در روزمرگی غرق می شویم که فراموش مان می شود


ساده ترین داشته های ما شاید آرزوی فرد دیگری باشد.

{-35-}
دیدگاه · 1393/05/27 - 21:10 ·
3
هـــــستی جـــون
هـــــستی جـــون
تقدیم به کسی که اسمش انتها ندارد ، محبتش پایان ندارد ، فراموشیش امکان ندارد
دیدگاه · 1393/05/21 - 20:12 ·
3
Majid
Majid-Kharatha-8.jpg Majid
مسافر

قسمت نشد ببینمت خدانگهداری کنم
فرصت نشد بمونم و ازتو نگهداری کنم

گفتم اگه ببینمت دل کندنم سخته برام
اگه یه وقت بگی نرو،بی هوا سست میشه پاهام

گفتم صداتو نشنوم ، ندیده از پیشت برم
پشت سرم زاری نکن چیکار کنم مسافرم

من میرم ولی تو بدون همیشه
یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه

گل من خوب می دونی بی تو تک و تنهام عزیزم
اگه تو نباشی می میرم

نامه رو تا تهش بخون ، گریه نکن طاقت بیار
اشکاتو پاک کن عزیزم سر روی شونه هام بذار

باور نکن یه بی وفام ، نامه میزارم و میرم
قسمت زندگیم اینه به کی بگم مسافرم

قسمت نشد ببینمت خدانگهداری کنم
فرصت نشد بمونم و ازتو نگهداری کنم

من میرم ولی تو بدون همیشه
یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه

گل من خوب می دونی بی تو تک و تنهام عزیزم
اگه تو نباشی می میرم
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/19 - 14:43 ·
6
bamdad
bamdad
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو ... الو... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمی ده؟
یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟
خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.
بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...
هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .
صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟
فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟
بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :
اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...
بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود
بلند بلند گریه کرد وگفت:
خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...
چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟
آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه
فراموشت کنم؟
نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟
مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.
مگه ما باهم دوست نیستیم؟
پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟
خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...
خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:
آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...
کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند
تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.
کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...
بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...
کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت
{-61-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سکوت بدترین فوش برا گدا های از خود راضیه شاید گاوهای حضرت یوسف از نیل بیان بیرون شاید
2 دیدگاه · 1393/05/17 - 13:29 توسط Mobile ·
9
raha
raha
خدایا از اونم دلگیرم .... دلگیر تر ازتو ... فقط تو میدونی چه زخمی گذاشت به دلم که نه خوب میشه نه فراموش میشه ...
رضا
رضا
قدیمی به راحتی شما را فراموش میکنن چون سرشان جای دیگر گرم است .
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/12 - 00:39 ·
8
bamdad
bamdad
می خــــــــواهـــــــــم بـــــه یاد مـــن


باشــــــــی اگـــــــــــر تــــو به یاد من باشی


عین خــــیالم نیست که هـــــمه فراموشم کنند
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/10 - 22:36 ·
6
bamdad
bamdad
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﮐﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺷَﻮَﺩ


ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷُﺪَﻧَﺶ


ﺗﻨﻬﺎ


ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪِ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ


ﺑَﻨﺪ ﺍﺳﺖ.....

{-15-}
دیدگاه · 1393/05/10 - 22:30 ·
5
صوفياجون
46ad41626e01.jpg صوفياجون

{-41-}{-35-}{-35-}
که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پُر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته

کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر

زنی مانوس با زندان

تمام سهم او اینست:

نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

ز مردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من

که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید

که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از در

چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره ی خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گریه

که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من

که نای رفتنش رفته

قدم هایش همه خسته

دلش در زیر پاهایش

زند فریاد که: بسه

زنی را می شناسم من

که با شیطان نفس خود

هزاران بار جنگیده

و چون فاتح شده آخر

به بدنامی بد کاران

تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند

زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان

میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگر

جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد؟

نمی دانم، نمی دانم...



شاعر : - از مجموعه شعر شبانه{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}
zahra
zahra
یک صحرا گذشته است…
.
.
.
می سپارمت به خدا ….
خدایی که هیچ وقت تو را به من نسپرد !
و من هنوز عاشقم
آنقدر که می توانم هر شب بدون آنکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و در آخر همه را فراموش کنم !!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/7 - 22:02 ·
7
صوفياجون
صوفياجون
پس از مرگم در سوگ من منشین
آن هنگام که بانگ ناخوشایند ناقوس مرگ را می شنوی
که به دنیا اعلام می کند: من رها گشته ام ؛
ازاین دنیای پست , از این مأمن پست ترین کرم ها
وحتی وقتی این شعر را نیز می خوانی, به خاطر نیاور
دستی که آنرا نوشت, چرا که آنقدر تو را دوست دارم
که می خواهم در افکار زیبایت فراموش شوم
مبادا که فکر کردن به من تو را اندوهگین سازد
حتی اسم من مسکین را هم به خاطر نیاور
آن هنگام که با خاک گور یکی شده ام
هر چند از تو بخواهم این شعر را نگاه کنی
بلکه بگذار عشق تو به من , با زندگی من به زوال بنشیند
مبادا که روزگار کج اندیش متوجه عزاداری تو شود
و از اینکه من رفته ام (از جدایی دو عاشق) خوشحال شود.
{-35-}{-35-}
مائده
84318880196629421193.png مائده
شرط سومی ندارد من...
رضا
رضا
بعضی از کمرنگ میشن اما هیچوقت نمیشن .
دیدگاه · 1393/05/3 - 00:36 ·
10
Majid
5.jpg Majid
همان راند اول بود که استخوان گونه اش را رقیبش خورد کرد و شکست ... اما ایمان داشت به غیرتش ، به زور بازویش که با همه دنیا جنگیده تا به این مسابقه برسد ،
درد را فراموش کرد و آنقدر جنگید تا پیروز شود و طلای مسابقات را بگیرد ...

الهه منصوریان دختر با غیرت ایرانی که در مسابقه فینال ووشو ، با آنکه در همان راند نخست استخوان گونه اش شکست ، مسابقه را تا انتها ادامه می دهد و پیروز رقابت می شود تا طلا بگیرد و با این کار غیرتش را به رخ جهان بکشد ... یه لایک برا این دختر باغیرت
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/1 - 13:23 ·
6
bamdad
bamdad
تنهایی ها عمیق اند، آشیانه یِ کوچکم!

و تو در خاموشی هایم می درخشی

در آتش و روشنی می درخشی

و من آن قدر دوستت دارم

که فراموش می کنم

زندگی

با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد.



... شمس لنگرودی ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/30 - 21:00 ·
7
mehrab
mehrab
خطاب به آدم بعد از فرود آمدن به زمین : وهرکه از یاد من اعراض کند همانا معیشتی تنگ خواهد داشت ودر قیامت او را نابینا محشورش گردانیم / آنگونه که آیات ما برای تو آمد و تو فراموش کردی ، پس امروز هم تو فراموش خواهی شد ( ما را ندیدی پس همان بهتر که کور باشی ) / طه آیه های ۱۲۴ و ۱۲۶
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/30 - 16:33 ·
3
soheil
soheil
بیا ساقی آن می نشان ده مرا
از آن داروی بیهشان ده مرا
بدان داروی تلخ بیهش کنم
مگر خویشتن را فراموش کنم نظامی
دیدگاه · 1393/04/28 - 18:20 ·
2
Hosein
Hosein
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ با ﻣﻦ باشه و با من زندگی کنه ﺑﺪﻭﻧﻪ

ﻣﻦ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ ...

ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺑﺸﯿﻨﯽ !...
:|
ﻫﻤﮑﺎﺭﻣﻪ ،ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﻤﻪ ، ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺩﻭﺳﺘﻤﻪ ،
ﺩﺍﺩﺍﺷﯿﻤﻪ ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻣﻪ ، ﺳﮕﻤﻪ ، ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺎ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ، ﺗﻮ
ﻓﻘﻂ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ..

ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﺷﺪﻩ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻤﺎﺕ
ﺗﯿﮑﻪ ﭘﺎﺭﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ، ﻭﻟﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ
ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ ...

ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻭﺍﺳﻢ ﺑﺰﮎ
ﺑﻮﺯﮎ ﮐﻨﯽ،ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻮﺭ
ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ..

ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻣﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﻣﻨﻪ ، ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﺗﻮ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﻭ ﭘﻮﻟﺸﻢ ﺑﺒﺮ ﺑﺮﯾﺰ ﺗﻮ ﺟﻮﺏ
ﻣﻦ ﭘﯿﮕﯿﺮﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ...

ﮔﻮﺷﯿﺖ ﭘﺴﻮﻭﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ؟ ﻫﺮﺭﺭﺭﺭﯼ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﯼ...
ﻣﺎ ﺣﺮﯾﻢ ﺷﺨﺼﯽ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺖ
ﺑﺎﺧﺒﺮﻡ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺑﺎ ﻓﻼﻥ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﮕﺮﺩ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ
ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﯼ ، ﻣﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻣﻨﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ
ﻣﯿﮑﻨﯽ...

ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ ﺑﭙﻮﺷﯽ ﻋﯿﻦ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺶ ﮔﺮﻩ ﺕ ﻣﯿﺮﻧﻢ
ﺑﻬﻢ ...

ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﻭﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ
ﻧﻤﯿﺨﻨﺪﯼ ..

ﺳﺨﺘﻪ ﺑﺎﻣﻦ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻪ ؟

ﻋﻮﺿﺶ ﺗﻮ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯼ ﻣﻦ
ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﻪ ﺑﭽﺮﺥ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﻫﯿﭻ
ﮐﻔﺘﺎﺭﯼ ﺳﻤﺘﺖ ﻧﻤﯿﺎﺩ..

ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﭘﺸﺘﺘﻪ

mokhatab khass nadasht, qashang bood gozashtam.
دیدگاه · 1393/04/28 - 15:48 ·
3
شهرزاد
شهرزاد
ناگفته های "نزدیک"...

افسوس معلم رياضي هيچ گاه حساب روزهاي نبودن و بي كسي تورا نگفت
معلم انشا هيچوقت نگفت كه از محبت به تو انشا بنويسيم
گله داريم كه هيچ كس جغرافياي ظهورت را برايمان ترسيم نكرد
تاريخ غيبت را برايمان شرح ندادن و نگفتن كه چه كرده ايم كه...
اينگونه...
به تاريخ نبودنت عادت كرده ايم..
معلم اجتماعي به ما نگفت كه در اجتماع ما كسي هست كه نظاره گر ماست،
به جان خودمان آقا!! نگفتن..
وگرنه پيش رويت اينهمه گناه نميكرديم؛
اشكها و خوشحالي پدر و مادرمان از كارنامه ثلث آخرمان هنوز يادمان نرفته است؛
اي كاش يادمان ميدانند كه كسي هم هست كه هر روز كارنامه اعمالتان را مي بيند و از اعمال ما شاد و از گناهان ما گريان مي شود؛
و حالا همچون روزهايي كه از نيامدن معلم سركلاس خوشحال ميشديم و مهم نبود كه چرا نيامده..
و بهتر كه امروز نيامده..
در غيبت "غم هايت" را .."غصه هايت" را فراموش كرده ايم و سرگرم بازي هاي دنيا شده ايم...
... ادامه
bamdad
bamdad
آدمها فراموش نمیکنند

فقط دیگر ساکت میشوند... همین
دیدگاه · 1393/04/26 - 21:40 ·
8
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ