یکی از دوستام گیر داده میگه تور مشهد گذاشتم یدونه جای خالی داره باید بیای فردا هم یه قرار کاری دارم باید برسم بهش اگه اون اوکی بشه مشهد کنسله البته اوکیم نشه احتمالش کمه برم کلا اهل مسافرت نیستم :/
اونایی که میگن دائم المجردن زودتر از همه ازدواج میکنن
-------------------------------------------------------------------------
آبجی خانوم زیارتت قبول باشه واسه ما هم دعا کن
فکر کنم همینجوری باشه
یه شماره هست واسه هواشناسیه ، میتونی زنگ بزنی ، تلفن گویاست ، میگه اگه میخوای پیشبینی هوا رو تو سه روز آینده بدونی مثلا شماره ی 1 رو شماره گیری کن
واسه رشته فقط
این شمارشه
هروقت دوست داشتی وضعیت هوا رو بدونی میتونی زنگ بزنی بهش
01333240643
خب روشن کن
دیگه همه جا شمع دارن که
یه لحظه با چتر و لباس گرم برو سر خیابونتون ، اونجا هم شلوغه که ، هرسال همونجا هم شمع روشن میکنن
چندتا شمع بخر و همونجا روشن کن
منم میخوام برم تا خونه ی خودم ، آخه خونه جدید کنار مسجد هاشمیه
مسجد هاشمی هم همینجوریه ، شمع روشن میکنم اونجا
خب وقتی بارون باشه باید با ماشین تا یه جایی رفتش دیگه ، بعدش بقیه رو پیاده رفت
پارسالم اگه یاد ت باشه بارون سیل بود
ما رفتیم آستانه با اهل و اعیال
ولی امسال نداریم که
ماشین رو میگم
یه آبانی ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ مغرور ﺑﺎﺷﻪ ﻛﺴﻲ ﭘﻴﺪا ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ اﺯﺵ ﺩﻝ ﺑﻜﻨﻪ...
ﺗﻜﺮاﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ می ارزه!
محبت می کنم ، بی توقع
عشق می ورزم ، بی دریغ
و
آنجا که لیاقتی نمی بینم،
کوچ میکنم با لبخند...
من یک آبانی ام .... #آبان
ديشب يه اس ام اس اشتباهي واسم اومده كه:
.
.
.
.
.
.
.
.
رسيدي پاريس خبر بده
نشست هيات مديره هم فرداست
براي هماهنگيه بارنامه ي اون ١٠ تا مازراتي هم با دبي تماس بگير
حالا من پفك حلقه اي كرده بودم تو انگشتام داشتم باب اسفنجي ميديدم
جواب دادم: ok
فکر کنم 11.5 بود درس ریاضی کاربردی دوره لیسانس که اصلا دوس نداشتم بخونمش انقدر ازش بدم میومد....
تا الانم که ارشد می خونم دیگه ریاضی برنداشتم یه درس جبرانی بود که تاثیر تو معدل نداشت
اما کمترین نمره تودوران ارشد 17 بوده...
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباسهاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مىلرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مىخواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایىهاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکىاش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بستههاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
*
*
با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
اول میگی ای دل به داد ما رس بعد بیت بعدی از تپش صحبت میکنی پس منظورت قلب هستش ولی بیت 3 میگی روشن نکن دوباره این آتش درون را عاشق نکن دوباره این قلب پر ز خون را یعنی به قلبت داری میگی که دوباره خودش رو اذیت نکنه ؟
خوبه
و البته جالب
جالب ترین قسمت این شعر برای من دو بیت آخرشه:
پس رو به سوی او باش
هرجا که او بخواهد
شاید که با تو بودن
از درد او بکاهد
نظرت در مورد این دو بیت چیه؟
سوالی بود حرفم
هنوز تو تشخیص مخاطبت مشکل دارم
اگه همون دلت باشه منظورت باید این باشه که به هر قیمتی که هست دنبالش باشه که شاید از این درد فراقش کم بشه (امید دیدار یار)
خب نزدیک شدی ولی اگه دقیقش رو بخوای منظورم دقیقا این نیست
ولی من دوست ندارم منظورم رو شفاف بگم ، دوست دارم مخاطب شعرم خودش برداشت خودش رو داشته باشه...