لبخندی زدی و گفتی:تا آخرش باهاتم هر جا بخوای بری زودتر از تو میرم اونجا تا تو بیای...
من خندیدم وتو اخم کردی و گفتی:نخند بخدا راست میگم...
نمیدونم چرا وسوسه شدم امتحانت کنم اونروز جای همیشگی قرار داشتیم
_میخوام یه چیزی بهت بگم
_بگو خانومی گوش میدم...
_من دارم میرم از اینجا...
لبخندی زدی و گفتی:کجا؟قرارمون ک یادت نرفته؟بگو کجا تا من زودتر برم...
_نمیشه باید تنها برم تنهای تنها
_توغلط میکنی گفتم کجااااا؟
_اون دنیا حاضری زودتر از من بری؟
_شوخی قشنگی نبود
_شوخی نبود من دارم میمیرم
فقط گفتی خدافظ و رفتی فک نمیکردم اینقد راحت بری خوب شناخته بودم این فقط یه امتحان ساده بود ولی تو...
همه ی کادوهاتو با اشک جمع کردم تا فرداش بیام دم خونتون وهمشوبهت پس بدم...
فرداش وقتی داشتم میومدم پیشت توی این فکر بودم ک اگه بفهمی یه امتحان بوده قیافت دیدنی میشه
وقتی رسیدم دم در خونتون عکستو روی دیوار دیدم خشکم زد زیر عکس نوشته بود:
انالله و انا الیه راجعون
ممنون من خودم یکی دارم
1392/01/17 - 15:54از کیسه مصطفی میبخشم
1392/01/18 - 04:21این عینـــــــک رو چش همه هست
1392/01/18 - 18:44بلاخره مال کدومتونــه؟؟؟
مال من و مصطفی نداره که
1392/01/18 - 19:31حــــــــــسین
1392/01/18 - 19:32هوم؟
1392/01/18 - 21:52یه امروز نتونستم جزوه بنویسم
1392/01/19 - 11:45نیست وقتی داشتم مینوشتم
عیـــــــــــنکتو بگیر خو
1392/01/19 - 11:49اخه بگیرمم فرقی نمی کنه باز جزوه نمی نویسم
1392/01/19 - 11:53