یافتن پست: #لبخند

bamdad
bamdad
مردی در هنگام رانندگی،درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعويض لاستيک بپردازد. هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد. مرد حيران مانده بود که چکار کند. تصميم گرفت که ماشينش را همانجا رها کند و برای خريد مهره چرخ برود. در اين حين، يکی از ديوانه ها که از پشت نرده های حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی. آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می گويد و بهتر است همين کار را بکند. پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: خيلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی! پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟ ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانه ام. ولی احمق که نيستم!!
... ادامه
محمدطاها
محمدطاها
بزرگ شديم دخترا عاشق مرداي قوي شدن و پسرا عاشق عروسکا گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم نه لبخندمی زنیم نه شکایت می کنیم فقط احمقانه سکوت می کنیم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/11 - 12:40 ·
6
bamdad
bamdad
توپــم را پـس بدهید ...

دیگر در دنـيای شما بازی نمیکنم...

در دنيا شما چيزي جز دروغ و دو رويي نديدم...

در دنياي شما جايي براي لبخند نيست...

ساده بودن را بلد نيستيد...

دنيايتان را پيله اي كرده ايد به دور خودتان...

حتي آرزو كردن هم يادتان رفته...

خيال ميكنيد زندگي همين است....

شوق تماشاي رودخــــانه...

هيجان گوش كردن به ضربـان چـشـمه...

اين ها را فراموش كرده ايد...

آهاي آدم بزرگ ها....

توپــم را پس بدهيد....

خاطرات اين دنياي لعنتي را هم نميخواهم همه اش براي خودتان....

فقط توپم را پس بدهيد....ميخواهم به دنيــاي خودم برگردم....

میخواهم برگردم به دنيــاي زيبــاي كـودكـي ...

{-38-}
دیدگاه · 1393/01/9 - 19:06 ·
4
محمدطاها
محمدطاها
مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود.
زیارت عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ...
لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم ...
نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد ...
دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم ...
زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند ...
نه من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ...
مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی دلش شاد میشود ...
خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ...
برای من تولد هر نوزادی تولد خداست وهر بوسه عاشقانه ای تجلی او ...
مادرم ... خدای من و خدای پسر همسایه یکیست ...
فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم ...
خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها ...
... ادامه
bamdad
bamdad
تنم لرزید وقتی لبخندغریبه

سردی نگاهش را آب کرد
دیدگاه · 1393/01/8 - 16:43 ·
7
soheil
soheil
عشق آمد که مرا خانه خرابم بکند

گاه لبخند زند ، گاه جوابم بکند

ترس دارم که از این دست نیاید کاری

پای در بند شوم ، گیر طنابم بکند

به گمانم که مرا تشنه و درمانده کند

به بیابان کشدم ، محو سرابم بکند

عقل را پس بزند تا به جنونم بکشد

و در این حادثه ،دیوانه خطابم بکند

ببرد طاقت و صبرم و بلرزاند دل

دست بر جام برم ، مست شرابم بکند

نه، نباید که از این عشق هراسان بشوم

و نترسم که مرا خانه خرابم بکند

باید آغوش گشایم که مرا خام کند

درهیا هوی همین معرکه خوابم بکند
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 14:06 ·
5
bamdad
bamdad
هیچ وقت نبایدبه اجبارخندید،

گاهی بایددرنهایت آرامش گریه کرد...

لبخند بعداز گریه؛

از رنگین کمان بعدازباران هم زیباتره!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/7 - 21:30 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سرمایه ام تنها دلم بود دیروز تمامش را صدقه دادم به هوای لبخندت…
soheil
soheil
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بیخود و بی هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست

تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو

نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشگ ملک

که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان

با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد

که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم

وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت

به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیت

آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم

که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:40 ·
3
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
نگاه کن!

آن دور دستها ...

یکی تنها به انتظار ایستاده ...

لبخندی عاشقانه بزن ...

دستی برایش تکان بده ...

شاید بشکند حصار سنگی تنهایی اش!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 13:41 ·
6
bamdad
bamdad
دلم تو را می‌خواهد

که می‌فهمی مرا از نگاهم

و میخوانی‌ مرا از سکوتم

دلم تو را می‌خواهد

که در آغوش کشی‌ تمام خستگی‌ و تنهایی‌ام را

و با یک نگاه آرامم کنی‌

وبا یک لبخند شادم

آغوش تو خود آرمشگه تمام درد‌های من است

که درد من، نبودن با توست
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/4 - 16:37 ·
9
bamdad
bamdad
کلمه ها دارند خفه ام می کنند !

دلم می خواهد...

بی بهانه حرف بزنم برایت و تو بنشینی و مشتاقانه نگاهم کنی

و در دلت هم شاید به نگاه کودکانه ام لبخند بزنی !
دلم فقط یک صدا می خواهد ..

یک نگاه می خواهد..

دلم می خواهد فقط مال من باشی ، مال خود خودم

خواسته ام بزرگ است وتو هم ..
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 12:52 ·
7
bamdad
bamdad
در دنیای من



فقط یک نفر لبخند مرا خواست



او (عکاس) بود که آن هم (پولش) را گرفت!
دیدگاه · 1393/01/3 - 12:02 ·
7
bamdad
bamdad
بهار که از راه می‌رسد…
جوانه سر می‌زند، شکوفه می‌شکفد،
باران نم‌نم می‌بارد آسمان نفس می‌کشد،

اما…

بهار که از راه می‌رسد…
زمین سبز می‌شود بلبل نغمه خوان می‌شود،
روز نو می‌شود سال نکو می‌شود،

اما… تو چطور؟!

اگر شکوفه شکوفه بروید
و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟!

اگر زمین زمین سبز شود
و هنوز برگ‌های پاییزی سنگفرش دلت باشد چه؟!

اگر باران باران طراوت ببارد
و هنوز خاکستر غم و یاس بر شیشه دلت باشد چه؟!

اگر روز روز نو شود
ولی چشم‌هایت به عادت و کهنگی گشوده شود چه؟

اگر گرما گرما مهربانی با طلوع خورشید
بتابد و تو همچنان دل به سرما سپرده باشی چه؟

اگر بهار بهار بیاید و تو زمستان باشی؟
بیا و وجودت را به دست مهربان بهار بسپار تا زندگی را در تو جاری کند

تا… بهار شوی…

بیا و چون بهار طراوت و شکفتن و لبخند و مهربانی و زیبایی و سبزی و تازگی را به هر که دل به زمستان سپرده هدیه کن.
که بهار می‌آید و می‌رود اما تو در تابستان و پاییز و زمستان هم که بمانی بهارآفرین خواهی شد

بیا و تو بهار آفرین باش،
تا دشت دشت مهربانی بروید…
هزار هزار خنده بشکفد…
باران باران محبت ببارد…

تـــــــــــو بـــــــــــــهار آفریــــــــــــن بـــــــــــــــاش!
{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/01/1 - 23:47 ·
6
...
...
@bamy
شادی نمادی از
زیستن آگاهانه است
و
نمایشی از
سپاسگذاری دربرابریزدان پاک...
ماوارثان این تفکریم..
شادباشیم
و
شادزندگی کنیم..
که شادزیستن..
انتخاب است
نه
اتفاق...
شادباشید
شادزندگی کنید...
وشادزیستن وشادبودن رابالبخندی به دیگران
نیزبیاموزید..
بامدادجان..
سال نوبرشماوخانواده محترمتان تبریک باد...
آرزوی من برای شما ومتعلقینتان شادی و برکت
وسلامتی وعمرباعزت٫طول عمروعاقبت بخیریست...
امیدکه محقق گرددآرزوهایتان...
ودرپایان آرزومندم
دعایی راکه برای خودازخداخواسته ام
ومحقق گردیده...
آن که راصلاح شماست
به شمابرساندش کردگار..
نه آنکه رادوست میدارید
وصلاح شمانیست..
البته این دعای شخصی منه ومیتونه نظرشخصی من هم باشه..
ولیکن
من دعاهای زیادی رادررابطه بامسائل گوناگون دارم که تنهاباکردگارخویش نجواکرده ام...
وبس...
دوستدارهمیشگی شما
نیما{-41-}
bamdad
bamdad
مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود. زیارت
عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ...لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم
ایمان دارم ... نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد
... دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم ... زیارت عاشورا نمیخوانم ولی
گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند ...نه من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ...

مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی
دلش شاد میشود ... خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ...
برای من تولد هر نوزادی تولد خداست و هر بوسه عاشقانه ای تجلی او ...مادرم ... خدای من و خدای پسر همسایه یکیست ... فقط من
جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم ... خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 14:12 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
15564_32933347_g9p1.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
بیاین جلو میخوام به تک تکتون عیدی بدم {-151-}
bamdad
bamdad
خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما
برای دوستان من عطا فرما :
هزار و سیصد امید
هزار و سیصد و نود بهروزی
هزار و سیصد و نود و سه لبخند زیبا
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/29 - 21:18 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما
برای دوستان من عطا فرما :
هزار و سیصد امید
هزار و سیصد و نود بهروزی
هزار و سیصد و نود و سه لبخند زیبا
سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-41-}{-21-}{-21-}
دیدگاه · 1392/12/28 - 23:24 ·
6
bamdad
bamdad
لحظه ای که سال تحویل می شه

تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند می زنی

کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه

تا لبخند همیشه مهمون لبهات بمونه
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/28 - 17:54 ·
3
mostafa AZ
mostafa AZ
واقعیت در این دنیا
1- شما نمیتوانید صابون روی چشمانتان بریزید.
2- شما نمیتوانید موهایتان را بشمارید.
3- شما نمیتوانید ازبینی خود نفس بکشید زمانیکه،زبانتان بیرون است.
4- شما مورد سوم را انجام دادید.
5- زمانیکه انجام دادید،فهمیدیدکه‎ ‎میتوانیداماشبیه به یک حیوان با وفا شدید.
6- الان لبخند میزنید،درحالیکه سرکار رفته اید.
7- به دیگران اس کنید تا انتقام بگیرید.
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/28 - 01:59 ·
6
...
jomle-3.jpg ...
خدایاشکرت...##
bamdad
bamdad
...
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها…

...مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه‌های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می‌داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها…

هر روز بی تو
روز مبادا است!
bamdad
bamdad
برای تو...

روزها در پی هم می آیند و می روند...

و من هنوزهم خاطرات عشق یکطرفه ام را مرور می کنم...

چه شد که من عاشقت شدم؟؟؟

کدام لبخند تو مرا رسوای عالم کرد؟؟؟

کدام نگاه گرمت به دلم چسبید؟؟؟

چه شد که حس خواستن تو در من زنده شد؟؟؟

چه شد که با خود فکر کردم به من نه نخواهی گفت؟؟؟

هرجا هستی باش...

روزگارت شاد شاد...

اما من عجیب دلتنگم...

باورم کن...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/24 - 20:04 ·
8
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ