یافتن پست: #مادرم

zoolal
zoolal
مادرم انقدر تو این چند روز قبل عید خونه تکونی کرده که ,
وسایل خونه میان پشت من قایم میشن و میگن پادرمیونی کن..!!!
دیدگاه · 1393/01/24 - 11:30 ·
4
zoolal
zoolal
مادرم میگفت:

پروانه ی محبتت را

به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...

محبتت را به خانه ی دلی بنشان

که خیال بیرون شدن ندارد...{-35-}
دیدگاه · 1393/01/23 - 11:24 ·
4
zoolal
zoolal
يه روز يه دختر دعا مي كنه خدايا : من چيزي براي خودم نمي خوام فقط يه داماد خوب و خوشگل نصيب مادرم كن
دیدگاه · 1393/01/20 - 19:37 ·
2
zahra
zahra
امروز یه پیکان دیدم داغونِ داغون ، مال سال ۴۸ بود اصن یه وضی !

پشتش نوشته بود “هرچی دارم از دعای مادرمه” !

یکی نیس بگه خو آخه بدبخت تو عاق والدین شدی کدوم دعا !؟
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/17 - 11:05 ·
2
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
حیف شد!

این بود دنیایی که برای امدنش به شکم مادرم لگدمیزدم!
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
@oneill زمین به آسمان بیاید
آسمان به زمین
حواسم نه پرت شیطنت های ستاره ها می شود
نه دلربایی گنجشگکان باغ
محو چشم های توام هنوز داداش
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
دندانم شكست . . .

براي شن ريزه اي كه درغذايم بود. . .

دردكشيدم . . .

نه براي دندانم . . .

براي كــم شدن ســوي چشمان مادرم . . !
... ادامه
zahra
sijPa5_403.jpg zahra
چشمانت را ببند ای شهید!


مبادا این روزها را در مقابل مادرم زهرا شهادت دهی...


مادرم! ببخش که با هر تیری که به قلب فرزندت می زنیم


یاد سیلی را روی گونه ات زنده می کنیم...
... ادامه
عسل
عسل
این هواپیمای بوئینگ مالزی که گم شده ، اگه مادرم بشنوه میگه بلند شو ببینم زیر تو نیست ؟!
دیدگاه · 1393/01/11 - 15:40 ·
5
شهرزاد
شهرزاد
این است دنیایی

که بخاطرش به شکم مادرمان لگدمیزدیم...

مادر...پشیمانم...!
دیدگاه · 1393/01/11 - 14:19 ·
9
محمدطاها
محمدطاها
مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود.
زیارت عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ...
لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم ...
نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد ...
دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم ...
زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند ...
نه من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ...
مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی دلش شاد میشود ...
خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ...
برای من تولد هر نوزادی تولد خداست وهر بوسه عاشقانه ای تجلی او ...
مادرم ... خدای من و خدای پسر همسایه یکیست ...
فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم ...
خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها ...
... ادامه
zahra
Photo2626.jpg zahra
اینم برای شما بروبچ نمیدونم
همین امروز کنار دریا بودم جاتون خالی بود{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
bamdad
bamdad
چه برسرم آورده دوستت دارم های دروغ که ازمحبت مادرم هم میترسم....؟!!
دیدگاه · 1393/01/7 - 14:01 ·
9
bamdad
bamdad
مادرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود. زیارت
عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ...لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم
ایمان دارم ... نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد
... دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم ... زیارت عاشورا نمیخوانم ولی
گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند ...نه من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ...

مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی
دلش شاد میشود ... خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ...
برای من تولد هر نوزادی تولد خداست و هر بوسه عاشقانه ای تجلی او ...مادرم ... خدای من و خدای پسر همسایه یکیست ... فقط من
جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم ... خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/1 - 14:12 ·
5
bamdad
bamdad
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند و...

می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

...مُردَم...

برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای زندگی ابدی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!...

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم،
اکنون لحظه ای به یاد من نیستند.

و چه نيكو فرموده قرآن كريم:

«وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»

و از[حرف] مردم مي‌ترسيدى و حال آنكه خداوند سزاوارتر است اينكه از مخالفت امر او بترسى‏...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/29 - 21:36 ·
3
bamdad
bamdad
رفتم حموم دارم آهنگ مي خونم، بعد از پنج ديقه مادرم اومده دمه حموم مي گه :
پسر همسايه اومد گفت: ما از آهنگاي داریوش خوشمون نمياد ، محسن یگانه بخون
{-20-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
بزن لایکو به عشقشون !
دیروز بیمارستان بودم به خاطر عمل جراحی مادرم ؛ وقتی به هوش اومد بالای سرش بودم ، خیلی درد داشت و آه و ناله میکرد ولی تا چشمش به من افتاد یهو گفت : تو شام خوردی ؟
عشق مادر یعنی همین که توی بدترین شرایط ، نگرانی و محبت بی دریغش به فرزند بر همه احساساتش غالب میشه ...!
... ادامه
...
jomle-3.jpg ...
خدایاشکرت...##
رضا
رضا
هر وقت به نگاه می کنید دست هم تکان بدهید چون یک مریخی مهربان از آن بالا شما را تماشا می کند {-7-}
sam
sam
دختره همسايه زنگ خونه رو زد گفت كليد ندارم ميتونم بيام تو تا مادرم بياد؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فهميدم كه آزمون اللهيه گفتم ما خونه نيستيم درو بستم{-7-}
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ