یافتن پست: #مسافر

صوفياجون
صوفياجون
مسافر اول : تاسکی وایسا...

مسافر دوم: خخخخخخخخخخ :D

مسافر اول : زهر مار به چی میخندی !؟ :@

مسافر دوم : تاسکی یعنی چی !؟ اینکه تاسکی نیست عزیزم !

مسافر اول : خو چیه پس؟!

مسافر دوم : این شصخیه نه تاسکی{-7-}{-7-}{-138-}
asma
asma
چند روز پیش سرخیابون منتظر تاکسی بودم… یه امبولانس قبرستون از بغلم رد شد…. رو شیشش نوشته بود : تاحالا

فکر کردی اخرین مدل ماشینی که سوار میشی چیه؟! زورنزن….. مسافرخودمی
... ادامه
مائده
مائده
ديدي شبي در حرف و حديث مبهم بي فردا گمت كردم
ديدي در آن دقايق دير باور پر گريه گمت كردم
ديدي آب آمد و از سر دريا گذشت و تو نيامدي
آخرين روز خسته
همان خداحافظ آخري
يادت هست ؟
گفتي انگار
حرفا ما بسيارو
وقت ما اندك و
آسمان هم كه باراني است
راستي هيچ ميداني من در غيبت پر سوال تو
چقدر ترانه سرودم
چقدر ستاره نشاندم
چقدر نامه نوشتم كه حتي يكي خط ساده هم به مقصد نرسيد
رسيد اما وقتي كه ديگر هيچ كسي در خاموش خانه
خواب باز آمدن مسافر خويش را نمي ديد...
در غيبت پر سوال تو آشنايان آن روزگار يگانه حتي
هرگز روشنايي خاطرات تو را به ياد نياوردند
در غيبت پر سوال تو آن انار خجسته بر بال حوض ما خشكيد
در غيبت .....
سید علی صالحی
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/3 - 14:11 ·
9
LeilA
LeilA
يك خانم و يك آقا كه سوار قطاري به مقصدي خيلي دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم ميباشد ، با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگري وارد كوپه نخواهد شد. ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتني بافتن بود.

شب كه وقت خواب رسيد خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پايين را اشغال كردند. اما مدتي نگذشته بود كه خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت:


زن:
- ببخشيد! ميشه يه لطفي در حق من بفرماييد؟
مرد:
- خواهش ميكنم!
زن:
- من خيلي سردمه. ميشه از مهماندار قطار براي من يك پتوي اضافي بگيريد؟
مرد:
- من يه پيشنهاد دارم!
زن:
- چه پيشنهادي؟
مرد:
- فقط براي همين امشب، تصور كنيم كه زن و شوهر هستيم.
زن:
- زن ريزخندي كرد و با شيطنت گفت:
- چه اشكال داره ، موافقم!
مرد:
- قبول؟
زن:
- قبول!
مرد:
- خب ، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهماندار پتو بگير. يه ليوان چائي هم براي من بيار . ديگه هم مزاحم من نشو ........ !
... ادامه
LeilA
LeilA
ینی میاد اون روزی ک بهم بگن امروز 20 خرداده و امتحانات تموم شده.دیگه حالم از درس و کتاب بهم میخوره.
دلم مسافرت میخواد شدید اما چه کنیم ک ب ارتحال امام نزدیکیم {-29-}و باید سوگواری کنیم{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-31-}{-7-}
دیدگاه · 1392/02/31 - 12:57 ·
6
.
.
برای چشمانت

هواتر است به رنگ هوای چشمانت

دوباره فال گرفتم برای چشمانت

اگرچه کوچک وتنگ است حجم این دنیا

قبول کن که بریزم به پای چشمانت

بگو چه وقت دلم را زیاد خواهی برد؟

اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت

دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست

که مانده در عطش کوچه های چشمانت

تمام آینه ها نذر یاس لبخندت

جنون آبی دریا فدای چشمانت

چه می شود تو صدایم کنی به لهجه ی موج

به لحن نقره ای وبی صدا ی چشمانت

تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی

در انتظار چه خالیست جای چشمانت

به انتهای جنونم رسیده ام اکنون

به انتهای خود وابتدای چشمانت

من و غروب وسکوت وشکستن وپاییز

تو ونیامدن وعشوه های چشمانت

خدا کند که بدانی چقدر محتا ج ست

نگاه خسته ی من به دعای چشمانت
... ادامه
Mostafa
Mostafa
دیروز تو تاکسی بودیم رانندهه رفت بنزین بزنه با یه راننده دیگه دعواش شد

یارو به راننده ما گفت "تومسافرکشی؟ تو عـَـــــن کشی...

ما چارتا تو ماشین :|

فقط نمیدونم این بغل دستی من چرا ، تا وقتی که برسیم همش به افق خیره بود
دیدگاه · 1392/02/27 - 20:26 ·
4
viz viz
viz viz
تا مجردی هرچی‌ زوج خوشبختِ میان کنارت لاو میترکونن ! وقتی‌ متاهل مي شي هرچی‌ مجردِخوشحالِ میان کنارت هی با هم قرار مسافرت پاتایا و آنتالیا مجردی میزارن
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/20 - 19:48 ·
2
ebrahim
ebrahim
یک خانم خوشگل و یك آقاهه كه سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در این كوپه درجه یك كه تختخواب دار هم میباشد، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد كوپه نخواهد شد.
ساعتها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود. شب كه وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقاهه تخت طبقه پایین را اشغال كردند.
اما مدتی نگذشته بود كه خانم از طبقه بـالا، دولا شد و آقاهه را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟
مـرد: خواهش میكنم!
زن: من خیـلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یك پتوی اضافی بگیرید؟
مرد جواب داد: من یه پیشنهاد بهتر دارم!
زن: چه پیشنهادی؟
مرد: فقط برای همین امشب، تصور كنیم كه زن و شوهر هستیم.
زن ریزخندی كرد و با شیطنت گفت: چه اشكال داره، موافقم!
مرد: قبـول؟
زن: قبـول!
مرد گفت، خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو، برو از مهموندار پتو بگیر. یه لیوان چائی هم برای من بیـار{-18-}
دیدگاه · 1392/02/11 - 22:29 ·
4
ebrahim
ebrahim
2
مشتري اين رستوران ها هم ، همان هايي هستند ك ه حدس مي زنيد: يك عده مسافر كه همه اش در حال سفرند، مشتري هاي
كنه كه همان كارگرهاي پايين دست مجرد هستند، حتا پير دخترها ي تايپيست ، و چند تاي ي دانشجو و سرباز . بعد از مدتي ، اين
مشتري ها با ه م آشنا مي شوند و ميز ب ه ميز با هم گپ مي زنند، بعد ه م سر ميز ديگر م ي نشينند : گروهي كه اول يك ديگر را
نمي شناختند، سر آخر ب ه غذا خوردن با ه م، معتاد م يشوند.
همه شان با پيشخدمت هاي توسكاني ، آشكارا شوخي هاي مهربانانه مي كردند؛ از دوست پسرهاشان مي پرسيدند، با همديگر
مزاح مي كردند و وقت ي هم كه ديگر حرف هاشان ته مي كشيد، بند مي كردند ب ه تلويزيون ، مي گفتند كه در آخرين برنامه هايي كه
ديده اند، چ ه كسي خوشگل بود و چ ه كسي غايب بود.
... ادامه
♥هـــُدا♥
28.JPG ♥هـــُدا♥
... ادامه
ebrahim
ebrahim
مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه،
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد،
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس !
از جدول کنار خیابون رفت بالا
نزدیک بود که چپ کنه،
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد . . .
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد !
سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد !
و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن،
من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!
مسافر عذرخواهی کرد و گفت:
من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه . . .
راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه
راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم،
آخه من ۲۵ سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
wy5f1hk0xpksnatkcku6.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
قوي ترين زن جهان هم که باشي...
وقت هايي هست ...
که دستي بايد لمس ات کند...
تني ...تنت را داغ کند...
و لبي...طعم لبت را بچشد ...
مستقل ترين زن جهان هم که باشي...
وقت هايي هست...
که دلت پر ميزند براي کسي که برسد و بخواهد...
که آرام رانندگي کني ...
و شام ات را نخورده روي ميز نگذاري و بروي...
مسافرترين زن دنيا هم ...دست خطي مي خواهد
که بنويسد برايش..." زود برگرد "...
طاقت دوري ات را ندارم...
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/2 - 13:41 ·
1
Mostafa
Mostafa
مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه

راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد

نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس

از جدول کنار خیابون رفت بالا

نزدیک بود که چپ کنه

اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد

برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد

سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد

و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن

من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!

مسافر عذرخواهی کرد و گفت:

من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه

راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه

راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم

آخه من ۲۵ سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم...!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/30 - 22:36 ·
5
Mostafa
Mostafa
کوچ پرندگان به مــــن آموخت ،

مسافرت گله ای حال میده ^_^
دیدگاه · 1392/01/30 - 22:34 ·
5
iman
iman
.سلامتی بابایی که دختر کوچولوش زنگ زد بهش گفت: ..

بابا داری میای خونه پاستیل میخری؟؟؟ ..

جیبشو نگاه کرد و دید نمیتونه...!! ... ..

ماشینشو زد کنار خیابون پیاده شد آروم و با خجالت گفت : ..

مسافر ، مسافر 2 نفر .. ونک ، آزادی

@@@@@@

به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره

به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن….!

@@@@@@

سلامتی نوشابه که خانواده داره و خیلی ها ندارن !

@@@@@@

به سلامتی بیل!

که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه . . .

@@@@@@

به سلامتی سندباد که کل دنیا رو با شلوار کردی دور زد

@@@@@@

.به سلامتی اونی که یه دنیا ارزش داره

@@@@@@

گل آفتابگردان را گفتند:

چراشبها سرت را پایین می اندازی؟

گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم

به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند . . .

@@@@@@

به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوس دارن . . .

@@@@@@

به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :

اون رفیق منه

وقتی باختم گفت :

من رفیقتم . . .

@@@@@@

به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون

هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میک
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/24 - 00:16 ·
4
مهرداد
مهرداد
سلام مهرداد به #شبکه_اجتماعی #نمیدونم خوش آمدی
رضا
رضا
بچه ها نیستن واقعا خلوته دلگیر میشه :(
LeilA
LeilA
ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺮﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﯾﻨﮓ ﺩﯾﻨﮓ ﺩﯾﻨﮓﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﻣﺮﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﯾﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻨﺪﯾﻢ ﺣﺪ ﺍﻗﻞ ﺷﻮﺭتتون و درنیارید!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/10 - 15:48 ·
5
LeilA
LeilA
فکر کن رفتی حموم
.
.
.
حولت یادت رفته!
.
.
.
داد می زنی: یکی حوله منو از رو تختم بده...
.
.
.
در یکم باز میشه یه دستی حوله رو میده بهت...
.
.
.
می گیری، تشکر می کنی... خودتو خشک می کنی... لباس می پوشی...
.
.
.
دستتو که میذاری رو دستگیره درو باز کنی بیای بیرون یادت میفته همه مسافرتن و تو توخونه تنها بودی...!!!
.
حستو بگوووووووو
... ادامه
Mohammad
2481.jpg Mohammad
(س)

ای یاس قد کمانم بر حال من نظر کن

از کوی قلب من با چشمان خود گذر کن

کمتر ز داغ خود گو طاقت ندارد این دل

در پیش چشم مستم کمتر نگه به در کن

من صید دامت هستم بار دگر بیا و

یک تیر از دل خویش در قلب من هدر کن

با گوشه ی نگاهت دل را پر از صفا کن

از قلب خسته ی من تو خستگی بدر کن

دلواپسم برای پهلو و دنده هایت

گر که گرفت پهلوت من را سریع خبر کن

ناله نزن عزیزم فریاد سر مده ، جان

از درد سینه مادر کمتر تو دیده تر کن

قنفذ چگونه زد که این طور گشته ای تو

بر دخت خویش تعریف از دنده ی کمر کن

در پشت درب خانه افتادی ای عزیزم

بر دخت خویش تعریف از ضربه ی عمر کن

ای داغ، سینه ی من، آتش بزن، بسوزان

ای داغِ مادرِ من، در جان من اثر کن

غمدارم از غریبی از درد بی حبیبی

ای درد سینه ی من، دل را پر از شرر کن

من با غم تو دلبر سر می کنم شب و روز

یک امشب ای عزیزم، با درد سینه سر کن

شب را به گریه کردم صبح ای مه امیدم

خود گفتی ای مسافر شب را چنین سحر کن

... ادامه
دیدگاه · 1392/01/5 - 01:47 در حسینیه ·
6
♥هـــُدا♥
90899688719128972693.jpg ♥هـــُدا♥
{-41-}
صوفياجون
صوفياجون
سافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه،
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد،
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس !
از جدول کنار خیابون رفت بالا
نزدیک بود که چپ کنه،
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد . . .
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد !
سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد !
و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن،
من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!
مسافر عذرخواهی کرد و گفت:
من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه . . .
راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه
‌ی_تاکسی دارم کار می‌کنم،
آخه من ۲۵ سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…! {-54-}{-54-}{-7-}{-15-}
MONA
مرتضي عقيلي و سپيده در نمايي از فيلم مسافر (1353).jpg MONA
و در نمايي از فيلم مسافر (1353)
... ادامه
♥هـــُدا♥
qlpsbayk358x3zlqyyqx.jpg ♥هـــُدا♥
بابا پول میخوام

بابا موبایل میخوام

بابا لب تاپ میخوام

بابا میخوام برم مسافرت پول بده

بابا لباس ندارم

بابا برای دانشگاه پول لازم دارم

بابا بابا بابا....

چرا یک مرتبه هم گفته نمیشه

بابا همین که پیشم هستی برام کافیه...

بودن در کناره تو برای من یک دنیاست

گاهی دلت میخواهد به بعضی ها بگویی

باش حتی اگر من دیگر نباشم

پــــــــــــــ ــــــــدرم یکی از آنهاست...

برای سلامتی پدرهایتان هر شب دعا کنید...
... ادامه
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ