یافتن پست: #مهربانت

hamid
hamid
چه زيباست بخاطر تو زيستن

وبراي تو ماندن بپاي تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

وچه تلخ وغم انگيز است، دور از توبودن، براي تو گريستن؛

و به عشق و دنياي تو نرسيدن؛ ايكاش مي دانستي بدون تو،

مرگ گواراترين زندگيست؛ بدون تو وبه دور ازدستهاي مهربانت،

زندگي چه تلخ وناشكيباست. ايكاش مي دانستي مرز خواستن كجاست،

وايكاش ميديدي قلبي راكه فقط؛

براي تو مي تپد

دوست دارم تا اخرين باقيمانده ي جانم تو را عاشق كنم

زندگي من در زلالي چشمان تو خلاصه شده

زندگي من در نفس هاي بازدم تو جاري شده

زندگي من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته

نفس كشيدن من تنها با ياد اوري زنده بودن تو امكان پذير است

همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردي تو را ميبينم برايم كافي است و قانع

كننده است كه زندگي زيباست

اگر روزي از ديار من سفر كني با چشماني نابينا شده از گريستن در نبودت جاي

قدمهايت را بر روي سنگفرش خيابان گل باران ميكنم
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/3 - 20:05 ·
3
Noosha
1450443b57654390a32a85f7c5d2d157-300.jpg Noosha
بیا در آغوشم
جایی که همیشه آرزویش را داشتی
جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت
تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
حرفی نمیزنم تا سکوت باشد
بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو
پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود
تصویر نگاه زیبای تو....
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/25 - 12:56 ·
5
Noosha
1354531731821690_thumb.jpg Noosha
چه زیباست

مرور تک تک برگهای پائیزی

به امید نوازشهای دست مهربانت

آنگاه که در رنگین کمان با هم بودن

در بوم نقاشی هفت آسمون

در تارو پود زیبای عاشقی

در من طلوع میکنی

ای گرما بخش زندگیم
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/14 - 11:23 ·
4
مهسا
51808254066047423247.jpg مهسا
چه زیباست بخاطر تو زیستن

وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛

و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،

مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،

زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،

وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛

برای تو می تپد

دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق كنم

زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده

زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده

زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته

نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است

همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع

كننده است كه زندگی زيباست

اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای

قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم
... ادامه
ƛƦƬƖƝ
ƛƦƬƖƝ
عشق, خودش خواهد آمد.نمی توان از آن فرار کرد.عشق خودش آهسته آهسته می آيد و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا می نشيند.و تو متوجه نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر می کند.کم کم مثل ساقه ی "مهر گياه" در تمام جانت ميپيچد.و ريشه می دواند, به طوری که بی آن نمی توانی تنفس کنی.
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/3 - 20:33 ·
4
Majid
Majid
منـم زیبــا


که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید

ترا در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه میجویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که

وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟

که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!

آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/19 - 01:13 ·
3
نگار
نگار
خوبِ من؛

در پایانه ی شلوغ دنیا، بی تو خسته و سرگردانم

در این ناکجاآباد ، بدنبال بلیطی می گردم که من را به تو برساند ...

قیمتش را محبت تو درج کرده اند

نمیدانم این قلب سیاه را قابل میدانند یا نه !

خوبِ من

اشکهایم کوچکند و سیاهی هایم بزرگ

آه که در این گستره چه ناتوانم

خوبِ من

دستی برآر و قلبم را از غیر خودت بتکان؛

میدانم ، دستان مهربانت سیاه نمیشوند ،

اما قلبی را درخشان خواهی کرد

قلبی که آن را خرج رسیدن به تو خواهم کرد

وه که عطرِ دستانِ معطرت چقدر نزدیکند ،

انگار همیشه اینجا بوده اند ...
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/6 - 14:34 ·
5
Mostafa
Mostafa
خداوندا !
مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم
پس مرا دریاب
و به سوی خویش بازگردان ،
دستان مهربانت را بگشا
که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ..
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/3 - 21:19 ·
4
رضا
رضا
چیزی که در زن مرا تسخیر می کند مهربانی اوست، نه روی زیبایش؛ من زنی را بیشتر دوست دارم که مهربانتر باشد.
دیدگاه · 1391/04/23 - 23:22 ·
2
elina
elina
. . خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد و رمز جدول چنین بود: دوستم بدار . . . . .
دیدگاه · 1390/11/24 - 15:20 ·
abbasali
abbasali
عکست از تو مهربانتراست... سکوت ميکند تا تمام ناگفته ها را بگويم برايش...
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
خداوندا !<br> مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم <br>پس مرا دریاب و به سوی خویش بازگردان ،<br> دستان مهربانت را بگشا <br>که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم ...
... ادامه
محمد
محمد
ای یوسف زهرا کی می‌آیی تا این تقویم مانده بر دیوار انتظار را، ورق زنی و مرهم نگاه مهربانت را بر زخم دل نشانی.
a.ž.ה.a.$
a.ž.ה.a.$
ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست<br> چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست<br> از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام<br> ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست
... ادامه
دیدگاه · 1390/06/22 - 18:48 ·
1
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ