یافتن پست: #میوه

Majid
19825230622462411781051778024411112179120102.jpg Majid
شیطان هنگام وسوسه آدم و حوا به چه شکلی بوده است؟

روایاتی که بیان می‌کند شیطان هنگام وسوسه حضرت آدم و حوا در قالب پرنده و یا مار ظاهر می‌شود عمدتاً اعتبار ندارد اما آنچه که مهم است این است که شیطان انسان را وسوسه کرده است و اینکه نحوه وسوسه چگونه بوده است اهمیت چندانی ندارد لذا دلیلی بر مجسم شدن شیطان در قالب انسان یا حیوان و با هر چیز دیگر وجود ندارند.

بخشی از آیه 18 سوره مبارکه اعراف مبنی بر «قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْۆُومًا مَّدْحُورًا»

بهشتی که آدم و حوا در آن بودند بهشت برینی نبود که آیات قرآن آن را به بندگان شایسته وعده می‌دهد زیرا اخراج از آن بهشت معنا ندارد و هر که به آن بهشت برین راه یابد دیگر برای آن خروجی وجود نخواهد داشت از این رو از ارزش‌ آدم و حوا به واسطه خوردن میوه ممنوعه کاسته شد و از آن بهشت هبوط کردند، بنابراین مراد از بهشت، محل سکونت آنها ـ همان باغی از باغ‌های دنیا ـ بوده است.
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/12 - 15:44 ·
3
Noosha
1325341760.jpg Noosha
عید قربان، عید ذبح میوه ی دل ابراهیم و ایثار سبز اسماعیل، عید بر آمدن انسانی نو از خویشتن خویش، عید رهیدگی از اسارت نفس، عید لبیک به دعوت حق بر شما مبارک.
... ادامه
LeilA
LeilA
تو فیس بوک ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﺑﻪ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻨﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺯﯾﺮﺵ۷۵۰ ﺗﺎ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ
ﺑﺎ ۲۰۰۰ﺗﺎ ﻻﯾﮏ!

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﭘﺴﺮﻩ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﻣﻮﻟﻮﯼ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﻫﻨﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ

ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﭘﺎﯾﯿﻨﺶ ﯾﻪ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ ﺍﻭﻧﻢ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﺑﺮﺍﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ

“ﺍﺯ ﮐﯽ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯿﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﻗﺎﻃﯽ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ"
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/16 - 19:20 ·
8
Mostafa
Mostafa
تنها میوه ای که تنبلها وبی حالا میخورن نارنگیه،چون نه نیازی به چاقو داره و نه میخوای بشوریش
والا
دیدگاه · 1391/07/9 - 00:00 ·
5
شهرزاد
pixnama_com_e11d8c8744889c6a0d84b8eac68577ab_36.jpg شهرزاد
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او ، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، .

ثالث
Mostafa
Mostafa
تا حالا شده رانی بخورید تیکه های میوه توش گیر نکنه اگه شده خبر بدید معجزه ببینیم!!!
Mostafa
290px-La_Boqueria.JPG Mostafa
چه میوه ای رو از همه بیشتر دوست دارین؟
Mostafa
Mostafa
آنقدر میوه های سمپاشی شده به خوردمان دادند
که این روزها
با حرف هایمان هم ، آدم می کشیم .
دیدگاه · 1391/06/30 - 01:11 ·
5
Noosha
0.280825001344071871_pixnaz_ir.jpg Noosha
نوشیدن 9 پاکت آبمیوه با نی همزمان




نترس بابا کسی نمیخواد ازت بگیره خب یکی یکی بخور{-18-}
Mostafa
Mostafa
بیاندیش ... نخند
به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.
نخند!
...به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلاممی گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردو
... ادامه
Mostafa
8908_594.jpg Mostafa
کسی از اینا خورده؟{-104-}
رضا
1 (51).jpg رضا
خنک تقدیم به دوستان .
MONA
73775807390988160347.jpg MONA
● كیك میوه‌ای
به دنبال كارهای پرماجرا و پرحادثه هستید. از نظرات جدید و ایده‌های تازه استقبال می‌كنید. هنگام عصبانیت به سرعت آماده دعوا و پرخاشگری می‌شوید. گاهی اوقات فرد عجیب و غریبی هستید و خصوصیات ویژه‌ای در شما دیده می‌شود. همواره دوست دارید وفادار،‌صادق و وظیفه‌شناس باشید.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
یه جا رفتیم مهمونی یارو رفت تو آشپزخونه چایی بیاره؛
گفتیم ۲ دقیقه اومدیم خودتونو ببینیم
بی شعور اومد نشست میوه نیاورد دیگه
Mostafa
36.jpg Mostafa
الان اینه پشت صفحه
محمد
محمد
الا ای میوه قلب پیمبر فروغ دیده ساقی کوثر
تو گر آیی شود خوشحال و مسرور دل غم دیده زهرای اطهر
ناخدا
ناخدا
اگر" عشق"... میوه ی ممنوعه ی این دنیاست هراسی نیست از رانده شدن از دیر خراب آباد این دنیا گاز باید زد ، با پوست
دیدگاه · 1390/08/14 - 21:03 ·
7
Seddigheh
Seddigheh
شده ای میوه ممنوعه، برای من و دلم...<br>و منم آن، حوای دیوانه که هوس داشتنت،<br>یک لحظه هم از سرش نمی پرد...!<br>.
abbasali
abbasali
<strong>ادامه از پست قبل</strong><br>» میگن خاله ریزه رفته مکه و حاج خانوم شده, تو مجالس زنونه روضه می خونه و خرج زندگی خودشو شوهر معلولشو ازین راه در می آره! قاشق سحر آمیز و جنگلی ام دیگه تو کار نیست! جیمبو رو از رده خارج کردن(اینو دقیقن نمی دونم, شایدم اجاره دادنش به ایران ایر!!) » چوبین خیلی وقته که مادرش و پیدا کرده و دنبال یه وامه تا ازدواج کنه! » حنا خانوم دکتر شده, مادرشم از آلمان برگشته کنارش! » خپل رو از باغ گلها انداختنش بیرون, اونجا یه برج 1000 طبقه ساختن! (چند روز پیش کنار یه سطل آشغال دیدمش - خیلی لاغر شده!) » خانواده دکتر ارنست همسایه مونن, هر سه تا بچه اش رفتن, زن دکتر خیلی مریضه! » رابین هود رو تو اسلام شهر گرفتنش - به جرم شرارت!- هفته دیگه اعدامش می کنن! » سوباسا و کاکرو قهرمان جهان شدن, خوب که چی؟! » کایوت, بالاخره رود رانر رو گرفت ولی از شانس بدش ! آنفولانزای مرغی گرفت و... اونم مرد! » لوک خوش شانس ساقی محله مونه! » مارکو پولو تو میدون راه آهن یه میوه فروشی زده - میگن کارش خیلی گرفته! » گربه سگ عمل کردن و جدا شدن! » ملوان زبل تو کار قاچاق آدمه! »....
... ادامه
abbasali
abbasali
رفتم آب میوه فروشی یارو میگه اومدی آب میوه بخوری گفتم پـَـ نـَـ پـَـ من تارزانم چند تا موز از جنگل آوردم بهتون بفروشم
دیدگاه · 1390/06/27 - 20:17 ·
محمود داداشی نیاکی
Mikh.jpg محمود داداشی نیاکی
شده ای میوه ممنوعه برای من و دلم! و منم آن حوای دیوانه که هوس داشتنت یک لحظه هم از سرش نمی پرد...
[لینک]
دیدگاه · 1390/05/20 - 19:59 ·
1
سوگند
سوگند
با کوله باری از گناه به دوش وارد مهمانی ات می شوم ....وتو با آغوشی باز مرابایه بغل گناه می پذیری... آمده ام ...چون توخود مرا دعوت کردی .....برمن بال دادی تا بال بزنم واوج بگیرم وتو دستای خستمو بگیری ....اومدم تا آغوشت باشه تکیه گاه دل شکستگی هام ...اومدم تا به وعده وفا کرده باشم ....دوباره مثل هر سال مهمون باغت باشم از درخت دوستیت بالا برم ..میوه های بخششت رو بچینم .......اومدم تا کارت دعوت سال دیگم رو هم بهم بدی و با دلی پاک راهیم کنی ....اومدم بگم خدایا:اون پائین آدمایی هستن که خیلی دلشون می خواد یه روزی جای من بیان وکنارت بشینن و باهات دردودل کنن ....اون پائین آدمایی هستن که می خوان کارت دعوت سال دیگشون و من از دستات بگیرم ..... خدا دعوتم کرد به جمع دیگر مهمونا برم ....وقتی رفتم توی جمعشون ....دیدم نه !!!!!!!!!همه یک رنگن ....همه یه جورویه شکلن پائین تر از ما اونجا کسی نیست وبالا تر از ما تنها خداست ...اما خدا خودش اونقدر به ما نزدیک شده بود که فکر می کردیم خودش هم یکی مثل ماست....اما ما کجاو خداکجا؟به بالای مجلس راهنمایی شدم از ما پذیرایی شد بشقابی از نزدیکی خدا خوردیم وجرعه ای ..
... ادامه
صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ