یافتن پست: #ناسا

ندا
ندا
[لینک]
دیدگاه · 1394/08/29 - 23:01 ·
bamdad
bamdad
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻮﻕِﺩﻳﭙﻠﻤشو ﺗﻮ ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﻫﻠﻲ
ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻏﻴﺮﺍﻧﺘﻔﺎﻋﻲ ﻭ ﻏﻴﺮﺣﻀﻮﺭﻱ ﻋﻠﻤﻲﮐﺎﺭﺑﺮﺩﻱ
ﺗﻮ ﻗﺮﻳﻪﻱ ﻣﺴﻠﻢﺁﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺗﻮﺍﺑﻊ ﻳﺎﻗﻮﺕﺷﻬﺮ ﺳﻔﻠﻲ ﻣَﻤَﺴﻨﻲ ﺑﻪﺯﻭﺭ
ﺳﻪ ﺗﺮﻡ ﻣﺸﺮﻭﻃﻲ ﻭﺩﻭ ﺟﻠﺴﻪ ﺗﺸﮑﻴﻞﺷﻮﺭﺍ
ﻭﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺴﺠﺪﺷﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﻴﮕﻪ:ﺍﺯﺍﻳﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺑﺎﻳﺪﺭﻓﺖ ،ﺳﻘﻒ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭﺍﺳﻪﻣﻦﮐﻮﺗﺎﺱ!
ﺧﻮﺏ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻛﻴﻠﻴﭙﺲتو ﺑﺮﺩﺍﺭ ….!!

{-18-}
bamdad
bamdad
از روزگار هیچ مرادی نیافتیم

آزرده ایم لاجرم ز روزگار خویش

نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار

خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش

دیوانه دل به عشق سپارد عبیدوار

عاقل به دست دل ندهد اختیار خویش...
{-35-}
دیدگاه · 1394/08/6 - 17:24 ·
2
bamdad
bamdad
1) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله ميرين پيشش و مي گين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" ، به اين ميگن: بازاريابي مستقيم
2) شما در يك مهماني به همراه دوستانتون، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله يكي از دوستاتون ميره پيش دختره ،به شما اشاره مي كنه و مي گه : " اون پسر ثروتمنديه ، باهاش ازدواج كن" ، به اين مي گن:
تبليغات
3) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين كه داره به سمت شما مياد و ميگه : "شما پسر ثروتمندي هستي ، با من ازدواج مي كني؟" ، به اين مي گن :
شناسايي علامت تجاري شما توسط مشتري
4) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله ميرين پيشش و مي گين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" ، بلافاصله اون هم يك سيلي جانانه نثار شما مي كنه ، به اين ميگن:

پاسخ مشتري!
5) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، بلافاصله ميرين پيشش و مي گين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفي مي كنه ، به اين مي گن :

شكاف بين عرضه و تقاضا!
6) شما در يك مهماني ، يك دختر بسيار زيبا رو مي بينين و ازش خوشتون مياد ، ولي قبل از اين كه بگين : "من پسر ثروتمندي هستم ، با من ازدواج كن" ، همسرتون پيداش ميشه ،به اين ميگن :

منع ورود به بازارهای جدید!

{-29-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
@Yilmaz67
چرا هیچ پستی نمیذاری ؟
یه کم فعالتر باش،
Mohammad
mordadiaaaaaa-300x240.jpg Mohammad
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقـــی
به صد دفتر نشاید گفت شرح حال
-----------------------------------------------
امروز آخرین روز ماه مردادِ، خوش به حال اونایی که از این ماه بهره کافی رو بردن
واسه اونایی هم که بیخیال بودن، ناراحت نباشن مرداد 95 نزدیکه {-18-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دیشب تا سه بیدار بودم چت می کردم حالا مغزم خوابه!
با چشای باز پشت میزم خوابم میره همش
رضا
رضا
پروکسی ناسازگار خر است .
دیدگاه · 1394/03/30 - 23:55 ·
3
رضا
bugatti-chiron.jpg رضا
Noosha
images (1).jpg Noosha


مجموعه تلویزیونی در حاشیه به کارگردانی مهران مدیری در حالی این روز‌ها از تلویزیون در حال پخش است که جامعه پزشکان کشور نسبت به این سریال اعتراض شدید دارد.

از ابتدای ساخت سریال درحاشیه که موضوع آن درباره جامعه پزشکی‌ست؛ اعتراضاتی ازسوی وزارت بهداشت و شخص وزیر طرح و سیدحسن هاشمی(وزیر بهداشت) در دو نامه جداگانه این اعتراض را اعلام نیز کرد. او موفق شد در مقطعی جلوی ساخت سریال را نیز بگیرد. که این تندروی با روی کار آمدن علی اصغر‌پور محمدی به‌عنوان معاون سیما رو به تعادل نهاد و سرانجام سریال به آنتن سیما رسید. با این وجود؛ جامعه پزشکان که بسیاری از مردم و کارشناسان؛ اعتراضات زیادی به نحوه‌ی عملکرد آنان وارد می‌دانند؛ در تازه‌ترین حرکت اعتراضی خود این‌بار قصد دارد تجمع راه بیندازد. جالب اینجاست که دعوت برای این تجمع ازسوی سازمان نظام پزشکی صورت گرفته و این نهاد به دنبال آن است که با دریافت مجوز قانونی، تجمع اعتراض‌آمیز خود را برگزار کند.

سازمان نظام پزشکی در سایت خود نیز پوستری از سریال درحاشیه منتشر و با لقب دادن "برنامه‌ی هتاکانه" به این سریال؛ از پزشکان تقاضا کرده در تجمع اعتراض‌آمیز شرکت کنند. در این سایت آمده: "درصورتیکه با شرکت در تجمع قانونی و اعتراض حضوری (با کسب مجوزهای لازم) به پخش برنامه هتاکانه «درحاشیه» و رویه صدا و سیما، موافق هستند شماره نظام پزشکی و همچنین کد ملی خود را وارد کنند.
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/16 - 03:50 ·
6
رضا
635602492805259555.jpg رضا
bamdad
bamdad
محققین دلایل چاقیِ ایرانیان را شناسایی
كردند:
بخور حیفه
بخور مفته
بخور تبركه
بخور دیگه گیرت نمیاد
بخور همین یه امشبه از فردا نخور
بخور مگه سالی چنبار تولده
بخور عیده
بخور عروسیه
بخور جشنه
بخور عیدفطره بعد یکماه
بخور فردا میخوای روزه بگیری
بخور شیرینی نامزدیه
بخور شیرینی زایمانه
بخور میخای درس بخونی
بخور دیگه اومدیم بیرون خوش بگذرونیم
بخور اومدی مهمونی دیگه


{-18-}
رضا
رضا
این میز کامپیوتر هنوز بعد چند سال یاد نگرفته نباید به زانوی من بخوره .
Mohammad
61913_773.jpg Mohammad
سوال یک دختر بچه 9 ساله شیعه از مدیر اهل سنت خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند (کمی طولانی ولی ارزش خواندن رو داره ) :

ما در کلاس که 24 نفر هستیم،معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...و به بچه ها میگه: بچه ها،شما گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد
آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،به اندازه معلم ما،بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!
‪ جواب مدير اهل سنت به دانش آموز شیعه :برو فردا با وليت بيا کارش دارم ,
دانش اموز رفت وفرداش با دوستش اومد.
مدير گفت دختر چرا وليتو نيووردي,مگه نگفتم وليتو بيار ؟
دانش اموز گفت اين وليه منه ديگه .مدير عصباني شدو گفت :
منظور من سر پرستته، پدرته، رفتي دوستتو آوردي؟
دانش اموز گفت : نشد ديگه اينجا ميگي ولي يعني سر پرست، پس چطور وقتي پيامبر ميگه اين علي ولي شماست ميگيد معني ولي ميشه دوست.
بنازم به اين بچه شيعه
... ادامه
رضا
434900_669.jpg رضا
دیدگاه · 1393/08/8 - 16:09 در وبگردی ·
7
رضا
1390649843_0419.jpg رضا
سید محمد محمدی
jack-canfield.jpg سید محمد محمدی
دیدگاه · 1393/05/4 - 06:47 ·
3
soheil
soheil
يه نفر خوابش مياد و واسه ي خواب جا نداره
يه نفر يه لقمه نون براي فردا نداره
يه نفر مي شينه و اسكناساشو مي شمره
مي خواد امتحان کنه آه تا داره يا نداره
يه نفر از بس بزرگه خونشون گم مي شه توش
اون يكي اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا مي خواد واسه دخترش عروسك بخره
انتخابم مي کنه ، پولشو اما نداره
يكي دفترش پر از نقاشي و خط خطيه
اون يكي مداد براي آب و بابا نداره
يكي ويلاي کنار درياشون قصره ولي
اون يكي حتي تو فكرش آب دريا نداره
يكي بعد مدرسه توپ چهل تيكه مي خواد
مامانش ميگه اينا گرونه اينجا نداره
يه نفر تولدش مهمونيه ، همه ميان
يكي تقويم واسه خط زدن رو روزا نداره
يكي هر هفته يه روز پزشكشون مياد خونش
يكي داره مي ميره ، خرج مداوا نداره
يكي انشاشو مي ده توي خونه صحيح کنن
يكي از بر شده درد و ، ديگه انشا نداره
يه نفر مي ارزه امضاش به هزار تا عالمي
يكي بعد عمري رنج و زحمت امضا نداره
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/3 - 21:36 ·
8
iman
iman
ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ ﺯﺩ ﺑﻬﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮔﻔﺖ ﭼﯿﺰﯾﺘﻮﻥ ﺷﺪ
ﮔﻔﺘﻢ ﭖ ﻥ ﭖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﻟﮑﯽ ﺯﺩﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺯ ﺩﺍﻭﺭ ﭘﻨﺎﻟﺘﯽ ﺑﮕﯿﺮﻡ.....
ﮐﻠﯽ ﺑﺶ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﻧﻤﮏ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ ﺍﻣﺒﻮﻻﻧﺲ ﺑﯿﺎﺩ ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ ﭖ ﻥ ﭖ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻥ ﻋﺎﺩﻝ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﭘﻮﺭ ﺑﺎ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﺵ ﺑﯿﺎﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﯽ ﮐﻨﻦ
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/21 - 15:47 ·
2
iman
iman
يارو باهام صحبت میکنه میگه اسمم میناست
اسم پروفایلش NA ZA NIN هستش

اسم ای دی فیسبوکش ایدا مهربانی....

بعد ایمیلشو هم هست المیرا 68
سازمان سیا تو شناسایی این مشکل پیدا میکنه
... انوقت تو جزییات زده از دروغ بیزارم
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/21 - 15:25 ·
2
رضا
رضا
در راستای باخت سنگین برزیل از آلمان ناسا اعلام کرد مریخی ها برای حفظ جان بازیکنان و کادر فنی تیم ملی برزیل در راه حرکت به زمین برای انتقال این افراد به مریخ هستند .
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/18 - 02:57 ·
7
zahra
zahra
آدمي شاگردي است كه درد و اندوه او را آموزش مي دهد و هيچ كس بدون احساس اين آموزگار قادر به شناسايي خود نيست
دیدگاه · 1393/02/25 - 10:17 ·
8
Majid
Majid
بهترین راه ابراز عشق
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود».
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند.پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:26 ·
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ