یافتن پست: #نفسم

شهرزاد
شهرزاد
Noosha همراه یک طلوع
در این خجسته یاد
در سالگرد بهاران هستیت
روزی که زندگی بر لبان تو بوسه زد
با صد خلوص
هم آستان دل، خواهم که بمانی
همیشه شاد
تولدت مبارک
LeilA
LeilA
دیشب خسته بودم وسط هال ولو شدم ، خوابم برد، نصف شبی یه لحظه احساس کردم نفسم بالا نمیاد و دارم خفه میشم، جد و آبادم اومد جلو چشم!! افتادم به سرفه کردن و نفس نفس زدن، قشنگ اینقد سرفه کردم که بنفش شدم!
یکم که تونستم نفس بکشم تو اون تاریکی نگا بالا سرم کردم، دیدم بابام وایساده داره هر هر میخنده!!همینجوری، مات و خواب زده پرسیدم چیه؟!؟ چی شده؟؟

با خنده و خیلی ریلکس گفت:هیچی ندیدمت، پام رفت رو گردنت، بخواب بخواب!!!
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
نام شوهر در زمانهای مختلف...
زمان آشنایی: مرد رویاهام

زمان نامزدی: عشقم

زمان ازدواج: هم نفسم

.

.

.

بعد از یك ماه: جان دلم

بعد از دو ماه: سایه سرم

بعد از سه ماه: شوهرم

.

.

.

بعد از یك سال: آقا بالاسر

بعد از دو سال: بخور و بخواب

بعد از سه سال: نره غول

بعد از چهار سال: لندهور

.

.

.

.

پنج سال بعد: مرتیكه نفهم بی شعور مفتخور نمك نشناس
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/8 - 00:38 ·
♥هـــُدا♥
عکس_های_عاشقانه_بوسه_(3).jpg ♥هـــُدا♥
می شنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید....به دار کشیده مرا،بغض نبودنت...
دیدگاه · 1391/12/3 - 18:24 ·
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
lost-without-you-klein.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دلم از دوری تو گاه چنان می گیرد

که وجودم همه پر می شود از وسوسه یک پرواز

تا بیایم سویت

به خدا حس مرا هیچ نمی دانی تو

دلم از دوری تو گاه چنان می گیرد

که به هر یک نفسم

نام زیبای تو صد بار بیاید به زبان

به خدا حس مرا هیچ نمی دانی تو

دلم از دوری تو گاه به هر آمدنی غیر از تو آنچنان شکوه کند

که دلش می خواهد

جامه را برکند و شیون و زاری بکند

دلم از دوری تو گاه چنان بر قفس سینه من می کوبد

که گمان می کنم آخر روزی

او از این سینه بیاید بیرون

به خدا حس مرا هیچ نمی دانی تو

دلم از دوری تو گاه چنان می گیرد که محال است بدانی حالم

کاش ای با من و بی من بوده

لحظه ای چند به جایم بودی تا که حال من پر بسته این تنگ قفس را حتی

بهر یک لحظه فقط یک لحظه

خوب می فهمیدی.....
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/25 - 00:07 ·
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ترجیح می دهم تنها باشم و با وقار ،
تا این که در رابطه ای باشم که به خاطرش لازم باشد عزت نفسم را قربانی کنم !
دیدگاه · 1391/11/24 - 02:11 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
هرچیزی زمانی دارد..
نفسم هم که باشی...
دیر برسی رفته ام...
دیدگاه · 1391/11/23 - 21:28 ·
1
Noosha
Noosha
سلاااااااااااااااام و شب همگی بخیر
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
♥ یلدا♥
q1loaoyabjl07fu4nh5.jpg ♥ یلدا♥
می شنوی؟

دیگر صدای نفسم نمی آید...

به دار کشیده مرا،

بغض نبودنت...
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
قب.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
اگه یه خاور داشتی پشتش چی مینوشتی؟
نگار
نگار
پرسه زدن درخیالت،زیباترین نیاز من است.هوایم باش که نفسم نگیرد.
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
LeilA
LeilA
بودن انهایی ک بودنشان را میخواهیم زمین را زیباتر میکند
پس همیشه باش
ســــــــــلام بر دوســــــتان{-35-}
iman
iman
{-60-}{-60-}
{-60-}{-60-}{-60-}{-6
بر خاطر آزرده غباری زکسم نیست
سرو چمنم شکوه ای از خار و خسی نیست

از کوی تو بی ناله و فریاد گذشتم
چون قافله عمر نوای جرسم نیست

افسرده ترم ازنفس باد خزانی
کان تو گل خندان ،نفسی همنفسم نیست

از پیش صبا آیدو گرگ اجل از پی
آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست

بی حاصلی و خواری من بین که دراین باغ
چون خار بدامان گلی دسترسم نیست

از تنگدلی پاس دل تنگ ندارم
چندان کشم اندوه که اندوه کسم نیست

امشب رهی از میکده بیرون ننهم پای
آزرده ی دردم دو سه پیمانه بسم نیست
... ادامه
iman
iman
تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/16 - 01:32 ·
3
شهرزاد
شهرزاد
شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد. دختر پرسيد: شام چه داري؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد.

صبح که دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع ندادي و ....

محمد باقر گفت: شاهزاده تهديد کرد که اگر به کسي خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطايي کرده يا نه؟ و بعد از تحقيق از محمد باقر پرسيد چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمايي؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسيد. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي‌نمود. هر بار که نفسم وسوسه مي‌کرد يکي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدين وسيله با نفس ...
... ادامه
iman
iman
دنیا کودکی ام را گرفتی و بهم جوانی دادی،عقلم را گرفتی و بهم عشق دادی،عشقم را گرفتی وبهم تنهایی دادی،شادی ام را گرفتی وبهم غم دادی لبخندم را گرفتی و بهم اشک دادی،خدایا برگرد من هنوز نفس میکشم ،یادت رفت نفسم را بگیری....
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/9 - 23:05 ·
4
Noosha
4653892.jpg Noosha
زنـــــدگی می کنم...
زندگی كه نه ...
روزمرگی میكنم....
فقط گاهی در این میان...
خاطراتت،
تیر میكشد درقلبم.....
همیــــــــن....
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست

غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریه بی اختیار خویشتنم

فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم دل اندوهگین نباید و هست

چو صبحدم نفسم بی غبار باید و نیست

مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل

که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من

مرا چو پاره دل در کنار باید و نیست

به سرد مهری باد خزان نباید و هست

به فیض بخشی ابر بهار باید و نیست

چگونه لاف محبت زنی؟ که از غم عشق

تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست

کجا به صحبت پاکان رسی؟ که دیده تو

بسان شبنم گل اشکبار باید و نیست

رهی به شام جدایی چه طاقتی است مرا؟

که روز وصل دلم را قرار باید و نیست

رهی معیری
... ادامه
دیدگاه · 1391/08/4 - 00:18 ·
7
Noosha
Noosha
سلاااااااااااااام و شب همگی بخیر و شادی
Mostafa
Mostafa
توی دانشگاه یه پسره (ورودی جدید) اومد ازم راجع به دانشگاه و امکاناتش سوال کنه ، منم نه گذاشتم و نه برداشتم گفتم اینجا خیلی داغونه و امکانات در حد زیر صفره و مطمئنم وسطای ترم از قبولیت تو این دانشگاه پشیمون میشی!!!
خدا میدونه الآن چه عذاب وجدانی گرفتم! یکی رو از زندگی و آینده و تحصیل کاملاً نا امید کردم... :'(
... ادامه
MONA
398448_293226420726467_185053044877139_841277_585442308_n.jpg MONA
بچه که بودم
وقتی تو بغل بابام می خوابیدم
سعی می کردم نفسمو با نفس بابام تنظیم کنم
که با هم نفس بکشیم .
دم و بازدممون یکی باشه .
اینطوری در طول روز
همیشه با خودم فکر می کردم
همین الان که من نفس کشیدم
بابام هم هر جا که هست نفس کشید .
یک حس کودکانه خوبی بود:)


سلامتی همه باباهای گل که من عاشـــّـقـشونـــــــــــم{-41-}
دیدگاه · 1391/07/5 - 19:52 ·
7
Mostafa
Mostafa
یاد سهراب بخیر،آنکه تا لحظه ی مرگ با پریشان حالی گفت: تو مرا یاد کنی یا نکنی،باورت گر بشود یا نشود مرا غمی نیست... اما ''نفسم‏'‏‏'‏ میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست!‏
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/3 - 13:27 ·
5
MONA
MONA
هر چیزی زمانی دارد....

نفسم هم که باشی....

دیر برسی من رفته ام....!
دیدگاه · 1391/06/14 - 22:31 ·
7
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ