یافتن پست: #نود

♥هـــُدا♥
v87hp6q8gf4zjajlxqz.jpg ♥هـــُدا♥
روی قرآن ها را خاک گرفت


کودکی نان دزدید


و خدا سخت گریست


اینهمه درد بشر را به چه کس باید گفت؟!


نه کسی می شنود


نه کسی می بیند


همه سرها به گریبان بردند


و در این آینه ها


عکس تنهایی خود را دیدند


شکم مادر نفرت به درد آمده است


غابله را گو که بیا


کودکی در راه است
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 19:23 ·
3
Mostafa
Mostafa
درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند
دیدگاه · 1392/01/29 - 14:43 ·
4
Mohammad
Mohammad
... ادامه
Mohammad
Mohammad
شفای جوان مسیحی مبتلا به سرطان خون

حالشو داشتی بخون قشنگه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
264278fantastic_russian_wed_10.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من لیموشیرین زندگی توبودم تموم شیرینی های زندگیموبه تودادم اماچه زودتلخ شدم..... وچه ساده منودورانداختی.......
دیدگاه · 1392/01/12 - 03:07 ·
7
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/3 - 18:16 ·
3
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ،دیگه تموم!دیگه دوستت ندارم وچقدر دلم میخواهد بشنوم:کجا بچه لوس!؟غلط میکنی که میری مگه دست خودته؟رفتن به این راحتی نیست!امانمیدانم چه حکمتیست که آدمی همیشه اینجور وقتها میشنود:به جهنم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/2 - 02:41 ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
لذ.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ميترسم...

كسي بوي تنت را بگيرد..

نغمه دلت را بشنود..

و تو خو بگيري به ماندنش!!!

چه احساس خط خطي و جهنمي يست!

اين عاشقانه هاي حسود من
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/29 - 17:06 ·
4
♥هـــُدا♥
Ghadr_Shenasi-300x177.jpg ♥هـــُدا♥
شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان بستری بود. بیشتر وقت ها در کما بود و گاهی چشمانش را باز می کرد و کمی هوشیار می شد. اما در تمام این مدت، مریم هر روز در کنار بسترش بود.
یک روزکه او دوباره هوشیاری اش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیک تر بیاید.
مریم صندلی اش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا صدای او را بشنود… شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگی گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگی در کنارم بوده ای.
وقتی که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودی. وقتی که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودی. وقتی خانه مان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودی. الان هم که سلامتی ام به خطر افتاده باز تو مثل همیشه در کنارم هستی.
«می دونی چی می خوام بگم؟» مریم در حالی که لبخندی بر لب داشت، گفت: «چی می خوای بگی عزیزم؟»
شوهر مریم گفت: «فکر می کنم وجود تو برای من بدشانسی میاره!» در حالی که چشم های مریم از تعجب گرد شده بود شوهرش زد زیر خنده و گفت: «باور کردی نه؟»
... ادامه
نگار
نگار
نود و نه درصد ازنگرانیهای ما

در زندگی هرگز اتفاق نمی افتد . . .

(دیل کارنگی)
دیدگاه · 1391/12/17 - 00:40 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
64425608637458360435.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
پسر گفت :
نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …
دختر گفت :
وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟
پسر گفت :
واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …
دختر گفت : اثبات.!.!.؟
نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …
شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…
اما تو نمی توانی این کار را بکنی …
پسر گفت :
خوب … من تو رو دوست دارم …
چون … زیبا هستی…
چون… صدای تو گیراست …
چون… جذاب و دوست داشتنی هستی…
چون … باملاحظه و بافکر هستی …
چون … به من توجه و محبت می کنی …
تو را به خاطر لبخندت … دوست دارم …
به خاطر تمامی حرکاتت… دوست دارم …
دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …

چند روز بعد …
دختر تصادف کرد و به کما رفت…
پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…
نامه بدین شرح بود …:
عزیز دلم …
تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …
اکنون دیگر حرف نمی زنی …
پس نمی توانم دوستت داشته باشم …
دوستت دارم …
چون به من توجه و محبت می کنی
... ادامه
♥هـــُدا♥
Avazak.ir4212.jpg ♥هـــُدا♥
هـــیــــس..! آرامـتـر بــاشــید .. عـشـقِ مـن در آغـوشِ دیـگـری خـوابـیـده...
Mostafa
Mostafa
خدایا چنان کن سرانجام کار، تو خشنود باشی و ما پولدار !
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
212301442J6.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
آرزوهــــــــــــایــــــم هــــــوایی میــــــشوند . . . !
به بــــــاد میــــــــــــروند . . . !
دود میشــــــــــــنود . . . !
حــــــس میــــــکنم معتــــــاد حســــــرت هایــــــم شــــــده ام . . . !
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/30 - 01:53 ·
LeilA
422592_421417967942744_1003581906_n.jpg LeilA
دهه نودیااااااااااا
Mohammad
ziC6lB8Cst.jpg Mohammad
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
شیرین بهانه بود
فرهاد تیشه میزد تا نشنود ...
صدای مردمانی را که در گوشش میخواندند :
دوستت ندارد ...
صوفياجون
صوفياجون
یه چن ته کلمه ئیسه ( کی شاید شومو بودؤنین ، شایدم نه ، امما فیکر کونم بد نوبون هم اوشانی کی نودؤنأن آشنا بوبون هم اوشانی أم کی بلد ئیسأنه ره یادآوری بوبون ، در کل فیکر نوکونم بد بوبون ) کی خأنم بینیویسم اومیدوارم شمره خوب بوبون .
تلاته : خروس کرک : مرغ چونگه : جوجه

کشکرگ : زاغ ملجه : گنجشک کلاچ : کلاغ

زرج : کبک کوول کأپیس : نوعی دم جنبانک

د.وم بلاسکنه : نوعی دم جنبانک جین جیر ِ : نوعی دم جنبانک

بیلی : اردک پیچه : گربه گرزه : موش

ورزه : گاو کل گه : آمو نفأمسسیم کل گه گاو بونه یا گوساله

دنقوز : خوک

لیسکه : کنه سوبوج : شپش سوبول : کک

پیتار : مورچه سیفتال : زنبور راب : حلزون

سیفتال فیره : جوجه تیغی میلام : مار چوچار : مارمولک

آؤلاکو : لاک پشت طیل خُس : نوعی ماهی بُلوش : تمشک

کگج : شاهی
... ادامه
2 دیدگاه · 1391/11/28 - 00:12 در گیلک ·
3
fahimeh
fahimeh
مرگ

من شعر مرگ را برای لبانم خواستم

و همه آنها آهنگ بد نوای زندگی را نعره میزدند

کویر لبهایم

سکوت اشکهایم

زندان سینه‌ام

پاهای لرزانم

من یک انسانم

مثل همه آنها٬ مثل تو......
... ادامه
شهرزاد
249751_105105172913387_2775389_n.jpg شهرزاد
این داستان در باره یک دختر که معلم روستا بود و یک پسر باغبان است . بزرگترین آرزوی پسر این بود که هر روز در کنار پنجره صدای زیبای دختر را بشنود . او فکر می کرد که هیچ کسی همانند این دختر صدای نرم و دلنشین ندارد . اما روزی از روزها ، پسر متوجه شد که صدای دختر گرفته است . او در گوشه ای از حیاط مدرسه مخفیانه به داخل کلاس نگاه می کرد و متوجه شد دختر از نهایت درد گلو چهره اش تغییر کرده است .
...
... ادامه
MONA
images1245.jpeg MONA
Noosha
Noosha
یک خاطره ی شیرین عاشقانه و شاید درد آور در قالب سروده ی گیلکی با ترجمه ی پارسی
باشد که ازخواندن آن لذت ببرید

تَه شئال بوخوره لاکو ( الهی شغال تو را قورت بدهد دختر لوس و زیبا ){-35-}

لاکو
تَه یاد هَنه
یه روز بَمابوم
شیمه کوچِه درون
تا شاید
تَه پنجره سر بئینَم
اما تو
با تی دوست
دروازه ِ سر
نیشتی بین
و هیتو که مَه بیدئین
مَه مَزاقئی تین
و هار هار خنده بئودین؟
ته شئال نوخوره
دونی
مو از خجالت بَمورده بوم
و می دیم بوبُبو هچی لبو؟
آه
همینکه شیمه هار هاره ِ خنده
می گوش بَما
مَه یاد هنه
مو فقط سوفال نیاگودم
تا می چشم شیمه چشم ِ نوخوره
و می دیل خواست
هر چه زورتر
در بَشوم
تا بیشتر رسوا نَبوم
اما
اما
چون می زیر ِ پا
نیا نئودم
می پا شونه
گاوه گی میون
و شومو بیشتر و بلندتر خنده کونین
نودوئنم
چوطور
در بوشوم
اما
الُن وقتی یاد هَبَنم
او روزه
می دیم هَچی بونه انار
لاکو
الُن گونَم
الهی تَه شئال بوخوره
که ای بلا
می سر باردی
1 دیدگاه · 1391/11/19 - 19:30 در گیلک ·
7
صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ