یافتن پست: #هراس

MahnaZ
MahnaZ
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است .
تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد .
در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود
با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند .
اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود
و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:

گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم


میدونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند
و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته .
من همین الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا میبینمت .
امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه !!
... ادامه
Mostafa
Mostafa
نه از افسانه می ترسم نه از شیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از آتش نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا از هرچه پندارم جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ای وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی را از این اندیشه ام در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم
نه کس با من
بگو موسی بگو موسی
پریشان تر تویی یا من
نه از افسانه می ترسم نه از شیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه ازدوزخ نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
... ادامه
Mostafa
Mostafa
این ترانه که میگه: «شب بود بیابان بود زمستان بود یارم در اغوشم هراسان بود» بیشتر به نظر میاد صحنه خفت گیری را توصیف میکنه تا یه ماجرای رومانتیک
... ادامه
LeilA
LeilA
از اینکه به اطاقم بیایی و در را باز کنی
هراس ندارم
فقط
قبل از آمدن تماس بگیر
شاید کمی پیر شده باشم
.
دیدگاه · 1392/05/30 - 13:09 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
Ali-Lohrasbi-Har-Shab.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
گول دنیا را نخور ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند بره های این حوالی گرگ ها را میدرند سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/22 - 00:09 ·
4
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
سوره یاهو : ای کسانی که شبها چت میکنید ، بدانید که قبض تلفن شما را رسوا خواهد کرد آیه ۱۸ سوره یاهو : ای کسانی که اینویزیبل چت می کنید بهراسید که مسنجر شما را سوسک خواهد کرد . حدیث ۲۰ یاهو : یکی از بزرگترین گناه ها فرستادن آف های تکراری است برای رسیدن به سعادت از فرستادن آف تکراری بپرهیزید S___2___@
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/21 - 12:34 ·
2
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
در دنیا از سه آهنگ می هراسم:
1-صدای کودکی از بی مادری
2-صدای عاشقی از جدایی
3-صدای مجرمی از بی گناهی.....!!!
دیدگاه · 1392/05/20 - 23:05 ·
4
Majid
شير.jpg Majid
سگی نزد شیر آمد گفت
بامن کشتی بگیر
شیر سر باز زد
سگ گفت:نزد تمام سگان خواهم گفت
شیر از مقابله با من می هراسد
شیر گفت
سرزنش سگان را خوشتر دارم از اینکه شیران مرا شماتت کنند
که با سگی کشتی گرفته ام !!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 21:17 ·
6
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
ای کاش انسانها؛
همان قدر که از ارتفاع می ترسیدند؛
کمی هم از پستی هراس داشتند
دیدگاه · 1392/05/15 - 13:27 ·
2
نگار
نگار
کاش انسان ها همان قدر که از ارتفاع می ترسیدند،

کمی هم از ” پستی ” هاهراس داشتند …
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
بن بست دنیاست براى من آغوشت
اولین باریست که هراسى ندارم بگویم :
به بن بست رسیده ام . . .
دیدگاه · 1392/05/15 - 00:24 ·
4
مائده
124080.jpg مائده
در انتهای به خود رسیدن ها
می گذرم از همه ی آبی های ناگهان
من غرق در فصل تولد سکوت
نه
نمی خواهم از تازگی بگویم
نگاهم به تکرار عادت دارد
من لبریز از هراسم
می ترسم از منی که نا آشناست
از منی که حتی علی می گوید چقدر کوچک است
شاید که دلتنگم
دلتنگ قد کشیدن در بینشی دور از توهم
دلتنگ گم شدن در خیالی بدون بن بست
باور کن از بلندای این فاصله ها
لمس می کنم رطوبت ابر ها را
می دانم
می خواهی ایمان بیاورم
به شروع پروازی از جنس عبور
قبول...
فقط بگو
من کجای این تردیدها به من می رسم؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/13 - 23:53 ·
8
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
از تاریکی شب هراس داشتم

نگاهم نکردی

نیامدی...

توکه میدانستی

مشعل چشمت برای شبم کافیست

و امروز

می آیی

فاتحه میخوانی

میروی...

افسوس شبستان دلم را

چه دیر روشن کردی....
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:45 ·
3
Mostafa
Mostafa
بن بست دنیاست براى من آغوشت

اولین باریست که هراسى ندارم بگویم :

به بن بست رسیده ام . .
دیدگاه · 1392/05/10 - 13:39 ·
6
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
کاش انسانها همانقدر که از ارتفاع میترسیدند ، کمی هم از پستی هراس داشتند …
دیدگاه · 1392/05/9 - 01:36 ·
2
Mostafa
Mostafa
دیریست مرا یارای سخن گفتن نیست

یارای به راه پر مغیلان رفتن نیست

یاران مرا از جدایی مترسانید که من خود

دانم قانون رفاقت جز عهد گسستن نیست

مرا هراسی از راز دل گفتن نباشد

پل امیدی به پیمان یار بستن نیست

ای عاشق زار تا زمان مگذشته کاری کن

که در پیری دگر ترا توان جستن نیست

باز آی به دیار صابر پرده از راز خویش بردار

که دیگر ترا طاقت این راز نهفتن نیست

علی قهرمانی
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/9 - 01:28 ·
5
MahnaZ
MahnaZ
هم صحبتی با خدا......
Mostafa
Mostafa
... ادامه
♥هـــُدا♥
نــظرشمـا (80).jpg ♥هـــُدا♥
{-29-}
ıllı YAŁĐA ıllı
normal_1487_w-500x312.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
❤دنیایم را میدهم برای لبخندت…

هراسی نیست..

شاد که باشی دنیا از آن من است…



❤نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد…

نمیدانم نداشتنت سخت تر است..

یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد…



❤تا تو را دیدم دل را ندادم به کس…

حال که عاشقم کردی به فریادم برس…



❤زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم…

ولی اشک نیاموخت چگونه زندگی کنم…



❤تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو…

تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
طالع بینی عشق برای تمامی ماه ها
متولدین هر ماه از سال چگونه عاشق میشوند، و تا چه اندازه به عشق خود پایبندند، با خواندن این مطلب به این موضوع پی خواهید برد.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
كاش انسان ها همانقدر
كه از ارتفاع ميترسند كمي هم از پستي هراس داشتند
دیدگاه · 1392/04/11 - 18:03 ·
7
MahnaZ
MahnaZ
داستان آموزنده مانع پیشرفت شما کیست؟

وقتى کارمندان به اداره رسیدند ، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:
دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه
که ساعت ۱۰ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم!
در ابتدا ، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند اما پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند
که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده چه کسی بوده است!!؟
این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را…
ساعت۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد
هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند:
این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!
کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند
و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.
آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد،
تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
... ادامه
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ