Noosha
نداجان میدونی دردچیه؟
درداینه که:خودت دردداشته باشی..
امابخوای همدردی کنی باکس دیگه...
میدونم
میخواستی پدرت راتسلای خاطرباشی
ورفتی درکنارش نشسته
و
بااوحرفهازدی
ولیکن
بازبان بیزبانی
باچشمانی مملوازدرد
بانگاهی که پرده برمیداشتندازسربه مهراسرار
مگو!
پدرنیزباچشمانی مملوازغم تورانگریسته و
همچنان
هردویتان مملوازحس سکوت
فریادمیزدیدناگفته هایتان را...
آری!
جایی که
لبها به سکوت محکومند
این چشمهاهستند
که آزادانه سخن میگویند
بازبان بی زبانی!
نداجان
میدانی
دردکجاست؟
دردآنجاییست که
پدر
زل بزند به صفحه موبایلش وآلبوم عکس عزیز ازدست رفته اش رامرورکند
وهمچنان
مملوازحس سکوت
بغضش رافروداده
وقامت بودنش خم وخم وخمترگردد!
تابه ناگه
سکوت راجمله ای بس حزن آلودشکسته و
پدرگوید:"کاش بعدازشروین من بروم"
و
هردویتان
دربزمی غریبانه
مویه کنید
این داغ را...
آری !
نداجان
آخردردهمین است
که داغ عزیزی قامت یک مردراخم کند
و
دم برنیاورد..
متن ازنیما
تقدیم به شمعی که روزبروزدرحال آب شدن است..ندای بهترازجانم.
....هعی...
1393/08/4 - 16:26#زیبا
تشـکرات از هر دو
1393/08/5 - 08:10خواهش می کنم...
1393/08/5 - 08:26رو احوال دیروز من اثر داشت میخوام یکسری از اینکارا رو انجام بدم خیلی دیر شده شاید بتونم زندگیمو عوض کنم
ولی این ساده نباش یه خورده بوووو داره....
1393/08/5 - 09:09منظورت اینه که راه راه باشیم و یا حتی چارخونه؟
راه راه که تو آفریقا زیاده
هر کسی یه تعبیری از سادگی داره
1393/08/5 - 09:11جمله ی سنگینی بود صلوات عنایت بفرمایید
اللهم صل علی محمد و آل محمد...
1393/08/5 - 09:12تکبیـــــــــــــــر!