یافتن پست: #پاک

√√★nima★√√
√√★nima★√√
دﺧﺘﺮﻩ ﺗﻮ وﯾﭽﺖ ﭘﯽ ام دادﻩ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﮐﻪ ﻋﮑﺴﺶ ﺗﻮ آﻟﺒﻮﻣﺘﻪ ﻣﺎل

ﺧﻮدﺗﻪ؟

.

ﮔﻔﺘﻢ : آرﻩ

.

.ﮔﻔﺖ : ﻣﯿﺨﻮرﻩ ﭘﺴﺮﻩ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎﺷﯽ

ﮔﻔﺘﻢ : اﻟﺒﺘﻪ ﺑﯽ ﭘﻮل ﺷﺪم ﻓﺮوﺧﺘﻢ

.

:| !! ﮔﻔﺖ : وﻟﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ درد ﻫﻢ ﻧﺨﻮرﯾﻢ

.

..!! ﮔﻔﺘﻢ : اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎز ﭘﻮل دار ﺷﺪم ﯾﻪ ﻣﺪل ﺟﺪﯾﺪﺗﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ

.

دﺧﺘﺮﻩ :ﭼﺮا ﺑﺎ

?!! ........ اﺣﺴﺎﺳﺎت ﻣﻦ ﺑﺎزی ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻋﺎﺧﻪ

.

ﻣﻦ ﮐﺸﺘﻪ اﯾﻦ اﺣﺴﺎﺳﺎت

( ﭘﺎﮐﺘﻮﻧﻢ
دیدگاه · 1393/08/20 - 15:45 ·
2
Mostafa
Mostafa
3428 تا ایمیل معلومه خیلی وقته سر نزدم :)))
bamdad
bamdad
حســــــرت !

یعنے رو بـﮧ رویــــــــمـ نشستـﮧ اے

و باز خیســـــے چشمـــانـــمـ را

آن دستمال خشکــ بے احساس پاکــ کنــــد .

حســــــرت !

یعنے شانـﮧ هایت ، دوش بـﮧ دوشــــــمـ باشد

اما نتوانـــم از دلتنگے بـﮧ آن پناه ببـــــــرم.......

حســــــرت !

یعنے تــــ ــــو

کـﮧ در عین بـــــــــودنت داشتنتــ را آرزو مے کنــــــــم . . .

:(
دیدگاه · 1393/08/11 - 21:03 ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟

> ۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز
> ۲- توی ماهیتابه روغن میریزن
> ۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
> ۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
> ۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟

> ۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
> ۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
> ۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
> ۴- توی ماهیتابه روغن میریزن
> ۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
> ۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
> ۷- چند تا فحش میدن
> ۸- دنبال کبریت میگردن
> ۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
> ۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!
> ۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
> ۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر
> خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن ۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
> ۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
> ۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
> ۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
> ۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
> ۱۸- دنبال نمکدون میگردن
> ۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
> ۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
> ۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن
> ۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
> ۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
> ۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
> ۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
> ۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
> ۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
> ۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
> ۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
> ۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
> ۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
> ۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن
> ۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گازمیذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
> ۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
دیدگاه
ıllı YAŁĐA ıllı
1421341021062275221717886234512612425524033.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
خوش بحال کسانی که ماه محرم زنجیرنمیزنند،اما زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند..سینه نمی زنند،اما سینه دردمندی را از اندوه وغم نجات می دهند..اشکی نمیریزنداما اشک از چهره انسانی پاک میکنند..آن وقت با افتخار می گویند :  .. {-35-}
bamdad
bamdad
تامی کشم خطوط تورا پاک می شوی

داری کمی فراتر ازادراک می شوی
دیدگاه · 1393/08/6 - 21:27 ·
7
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
گر کسی با تمام مشکلات و دیوانه بازی هایت ترا بیشتر از خودش دوست داشت
اگر با چرخش مردمکان چشمت
یا طرز صدایت از هزاران کیلومتر راه دور
متوجه شد که هوای دلت ابری است یا آفتابی
اگر از اشتباهات خودت برایش حرف زدی
و او با آرامش به تو گفت فدای سرت آدمیزاد است دیگر گاهی اشتباه میکند
اگر اشتباهات تو را با شتاب پنهان چشم خودش پاک کرد
و ورقت زد که مبادا از نمره بیستش کم شوی
اگر لج بازی ها و قهرهای بی دلیلت را مصلحت عشقش دانست
اگر بدون جبران محبتهایش به تو محبت کرد و عشق ورزید
اگر با دست بسته اش پُر غرور از یک دانه گندمش به تو گندمزار بخشید
اگر با بغض تو پنهان گریست و با تبسمت بلند خندید
اگر هزار بهانه بدستش دادی که با تو حداقل به ظاهر قهر کند و قهر نکرد
اگر خشم تو را از تو تفریق و خوبی ترا جمع و عشق ترا ضربدر هزار کرد
اگر با حوصله ترا نوشت و تو او را بی حوصله خواندی
و با تمام این اگرها
اگر هر روز دل نگران بخاطر خوبی هایش از تو عُذر خواهی کرد
او احمق نیست
او یک انسان ساده است که خدا برای امتحان لیاقتت برای تو فرستاده است!
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/6 - 14:51 ·
4
hastii
hastii
کاش آدم میتونست هرجایی از حافظه اش رو که میخواد پاک کنه و هرجایی رو که میخواد پر رنگ کنه...
كاش ميشد زندگي رو رفرش كرد، ميشد و مرد و دوباره زنده شد، ميشد پوست انداخت...

كاش زندگي هم دنده عقب داشت!! میتونستی برگردی عقب و دوباره از اول شروع کنی...
... ادامه
دیدگاه · 1393/08/5 - 21:26 ·
6
رضا
رضا
امروز 2 نفر حساب پاک کردن .
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-10-08-05-46-14-1-1.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
رضا
رضا
خیلی بده وقتی کسی مشکلی داره و کاری از دستت بر نمیاد .
Morteza
Morteza
صفحات اصلا کامل باز نمیشه
Mohammad
rainy.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

*
*

با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:17 ·
6
banoo_tanha
banoo_tanha
سلام banoo_tanha به #شبکه_اجتماعي #نميدونم خوش آمدي
MONA
MONA
پارسال اوومدن دانشمندان عزیزمون ابرهای باردار و باران زا بسازن واسه کشور تا از این خشکسالی کمی در امان باشیم..

توو هدایت ِ ابرها دچار ِ مشکل شدن پاکستان و سیل برداشت..

الان چند روزه داره ی ریز بارون میباره و بند نمیاد

ایندفه دیگه نوبت ِ خودمون ِ که سیل ببرتمون..
... ادامه
رضا
رضا
کش مروگر رو پاک کرده بودم تولبار چت بالا نیومد رفرش کردم درست شد .
دیدگاه · 1393/07/7 - 16:10 ·
10
bamdad
bamdad
@Taraneh-376
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا

تولدت مبارک آبجی جونی...

{-21-}{-21-}

{-81-}{-81-}

{-220-}{-220-}

{-241-}{-241-}{-241-}{-241-}{-241-}{-241-}{-241-}{-241-}
دیدگاه · 1393/07/3 - 10:35 ·
3
bamdad
bamdad
گریه کردن همیشه بد نیست
خیلی وقتا آدمو سبک میکنه
مخصوصا اگه از روی دلتنگی باشه
احساسی بودنم اصلا بد نیست ، به نظر من نشوندهنده ی دل پاک ادماست
:(
دیدگاه · 1393/07/1 - 23:33 ·
6
bamdad
bamdad
شرمنده ام

که هرجور امتحانم کرده ای باخته ام...

ای کاش پاک میکردی تمام من را،

آنوقت از اول مرا می نوشتی،

شاید آدم شوم ...

:(
دیدگاه · 1393/06/30 - 22:42 ·
5
رضا
رضا
کروم رو پاک کردم دوباره نصب نمیشه .
Noosha
images.jpg Noosha
zahra
، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان

و صدایت آرام تر از نسیم بهار . . .

تولد آسمانیت مبارک {-35-}{-35-}{-35-}
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﺳﺮ ﮐﻼس ﺣﻮﺻﻠﻪ درس رو ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ، اﻟﮑﯽ ﻣﺪاد رو ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻼس دم ﺳﻄﻞ آﺷﻐﺎل ﮐﻪ ﺑﺘﺮاﺷﯿﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﯾﮏ ﻣﺪت ﻣﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد دﺧﺘﺮا از اون ﭼﮑﻤﻪ ﻻﺳﺘﯿﮑﯽ ﺻﻮرﺗﯿﺎ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪن ﮐﻪ ! دورش ﭘﺸﻤﺎﻟﻮﻫﺎی ﺳﻔﯿﺪ دارﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺗﯿﺘﺮاژ ﺷﺮوع ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک: اون ﺑﭽﻪ ﻫﻪ ﮐﻪ دﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﺬاﺷﺖ ﭘﺸﺘﺶ و ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد و ﻫﯽ راﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ دﻓﻌﻪ ﭘﺮدﻩ ﮐﻨﺎر ﻣﯿﺮﻓﺖ و ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک و ﻧﻮﺟﻮان ﺑﺎ آﻫﻨﮓ …وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد ﮐﻪ ﮐﺎﻧﺎل ﻫﺎی ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن دو ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮد، ﮐﺎﻧﺎل ﯾﮏ و ﮐﺎﻧﺎل دو

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، دوﺳﺖ داﺷﺘﯿﻢ ﻣﺒﺼﺮ ﺻﻒ ﺑﺸﯿﻢ ﺗﺎ ﭘﺎی ﺑﭽﻪ ﻫﺎ رو ﺳﺮ ﺻﻒ ﺟﻔﺖ ﮐﻨﯿﻢ… ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻋﯿﺪا ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﮐﺪوم ﮐﻔﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮای ﭼﻪ ذوﻗﯽ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻗﺮارﻩ ﮐﻔﺸﻤﻮﻧﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﻢ((( ﮐﻔﺶ ﺗﻖ ﺗﻘﯽ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ واﺳﻪ ﻋﯿﺪا ﺑﻮد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: ﺧﺎﻧﻮم اﺟﺎزﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺳﻌﯿﺪی ﺟﯿﺶ ﮐﺮددددددد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻣﻘﻨﻌﻪ ﭼﻮﻧﻪ دار ﻣﯿﮑﺮدن ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻣﻮن ﮐﻪ ﻫﯽ ﮐﻠﻤﻮن ﺑِﺨﺎرﻩ، ﺑﻌﺪ ﭘﺸﺘﺸﻢ (( ﮐﺶ داﺷﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻧﺶ ﻧﭽﺮﺧﻪ ﺑﯿﺎد رو ﮔﻮﺷﻤﻮن

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮدﯾﻢ وﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﺮدﻧﻤﻮن ﭘﺎرک، ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﻪ ی ﮐﻨﺎر ﺗﺎب، ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻠﺘﻤﺴﺎﻧﻪ ﺑﻪ اوﻧﯿﮑﻪ ﺳﻮار ﺗﺎب ﺑﻮد ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ، ﮐﻪ دﻟﺶ ﺑﺴﻮزﻩ ﭘﯿﺎدﻩ ﺷﻪ ﻣﺎ ﺳﻮار ﺷﯿﻢ، ﺑﻌﺪش ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮدﻣﻮن ﻣﯿﺸﺪ، دﯾﮕﻪ ﻋﻤﺮا ﭘﯿﺎدﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﭘﺎﮐﻦ ﻫﺎی ﺟﻮﻫﺮی ﮐﻪ ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻮد ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ آﺑﯽ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻃﺮف آﺑﯿﺶ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﻮدﮐﺎرو ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ، ﻫﻤﯿﺸﻪ آﺧﺮش ﯾﺎ ﮐﺎﻏﺬ رو ﭘﺎرﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد ﯾﺎ ﺳﯿﺎﻩ و .ﮐﺜﯿﻒ ﻣﯽ ﺷﺪ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﻣﺸﻖ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻦ رو ﺗﻮ دﺳﺘﻤﻮن ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪاﺷﺘﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﻋﺮق ﻣﯿﮑﺮد، ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ ﭼﺮب و ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﺪ و ﺟﺎش ﻣﯿﻤﻮﻧﺪ، دﯾﮕﻪ ﻫﺮ ﮐﺎر ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ، آﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﺠﺒﻮر ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺳﺮ ﭘﺎک ﮐﻦ آب دﻫﻦ ﺑﻤﺎﻟﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺸﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ، ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ دﻓﺘﺮﻣﻮن رو ﺳﻮراخ ﮐﺮدﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: از ﺟﻠﻮ ﻧﻈﺎاااااااااااااااام … ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، اون ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻫﺮ روزی ﮐﻪ ورزش داﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ورزﺷﯽ ﻣﯽ رﻓﺘﯿﻢ ﻣﺪرﺳﻪ… اﺣﺴﺎس ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ اﻣﺮوز ورزش دارﯾﻢ، دﻟﺘﻮن ﺑﺴﻮزﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺳﺮ ﺻﻒ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ۱۸۰ درﺟﻪ ﺑﺎز ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﺗﺎ واﺳﻪ رﻓﯿﻖ ﻓﺎﺑﺮﯾﮑﻤﻮن ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: آن ﻣﺎن ﻧﻤﺎران، ﺗﻮ ﺗﻮ اﺳﮑﺎﭼﯽ، آﻧﯽ ﻣﺎﻧﯽ کَ. ﻻ. ﭼﯽ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﮔﻮ
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/20 - 14:05 ·
3
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ