ميگه: من يه زنى گرفتم كه يك دختر 18 ساله داشت ،دختر زنم با بابام ازدواج
كرد،در نتيجه زن من،مادر زن پدر
شوهرش شد،از طرفى دختر زن من كه زن بابام بود،برادرى به دنيا اورد كه ميشه
برادر من و نوه ی زنم، پس نوه
ى منم ميشد،درنتيجه من پدر بزرگ برادر ناتنى خودم بودم،چند روز بعد زن من
پسرى به دنيا اورد كة زن
پدرم...خواهر ناتنى پسرم و مادر بزرگ او شد،درنتيجه پسرم...برادر مادر بزرگ
خودش بود..از طرفى چون مادر فعلى
من يعنى دختر زنم..خواهر پسرم بود..در نتيجه من خواهر زاده ى پسرم بودم.
پس چرا ديوونه نشم!