یافتن پست: #پدرم

نگار
506141_iCfPGMsC.jpg نگار
پدرم می گفت :

پدربزرگت، دوستت دارم را؛

یک بار هم به زبان نیاورد؛

مادر بزرگت امّا، یک قرن با او عاشقی کرد ...!
دیدگاه · 1391/11/25 - 23:27 ·
1
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
وقتی من به دنیا اومدم پدرم ۳۰ سالش بود یعنی سنش ۳۰ برابر من بود

وقتی من ۲ ساله شدم پدرم ۳۲ ساله شد یعنی ۱۶ برابر من

وقتی من ۳ ساله شدم پدرم ۳۳ ساله شد یعنی ۱۱ برابر من

وقتی من ۵ ساله شدم پدرم ۳۵ساله شد یعنی ۷ برابر من

وقتی من ۱۰ ساله شدم پدرم ۴۰ ساله شد یعنی ۴ برابر من

وقتی من ۱۵ ساله شدم پدرم ۴۵ ساله شد یعنی ۳ برابر من

وقتی من ۳۰ ساله شدم پدرم ۶۰ ساله شد یعنی ۲ برابر من

میترسم اگه ادامه بدم از پدرم بزرگتر شم !
... ادامه
fahimeh
fahimeh
وقتی دلت شکست

تنها و بی هدف شب پرسه میزنی

از هرکدوم طرف

روزای خوبتو انکار میکنی

این واقعیتو تکرار می کنی

اطرافیانتو از دست می دیو

افسرده میشیو از دست می ریو

دور خودت همش دیوار میکشی

افسوس می خوری سیگار می کشی

تن خسته ای ولی خوابت نمی بره

این حس لعنتی از مرگ بدتره

دل می کنی ازین ، دل می بری ازون

یک اتفاق تلخ افتاده بینتون

می بری از همه ، از هر کسی که هست
این حال و روزته ، وقتی دلت شکست "سیامک عباسی"
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
باران احمق
این است معنی مادر {-41-}
دیدگاه · 1391/11/11 - 00:45 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ميگه: من يه زنى گرفتم كه يك دختر 18 ساله داشت ،دختر زنم با بابام ازدواج

كرد،در نتيجه زن من،مادر زن پدر

شوهرش شد،از طرفى دختر زن من كه زن بابام بود،برادرى به دنيا اورد كه ميشه

برادر من و نوه ی زنم، پس نوه

ى منم ميشد،درنتيجه من پدر بزرگ برادر ناتنى خودم بودم،چند روز بعد زن من

پسرى به دنيا اورد كة زن

پدرم...خواهر ناتنى پسرم و مادر بزرگ او شد،درنتيجه پسرم...برادر مادر بزرگ

خودش بود..از طرفى چون مادر فعلى

من يعنى دختر زنم..خواهر پسرم بود..در نتيجه من خواهر زاده ى پسرم بودم.
پس چرا ديوونه نشم!{-202-}{-198-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
عجیب است
نه به پدرم رفته ام،
نه مادرم!
من برباد رفته ام...
دیدگاه · 1391/11/1 - 21:44 ·
7
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
یه بار کارنامم رو خراب کرده بودم، به یه مرده تو خیابون قضیه رو گفتمکه بیاد خودشو پدرم جا
بزنه کارناممو بگیره،یارو قبول کردرفتیم کارنامه رو گرفتیم،یهو جلو مدیرو ناظم زاااااارت خوابوند
تو گوشم که این چه وضع درس خوندنه؟!
منم زارت یدونه زدم بهش گفتم به تو چه دیوث !!!
ناظم گرخیده بود گفت اینا دیگه کین؟یارو کمربندشو در اورد افتاد دنبالم تو حیاط مدرسه...
خلاصه دیگه از اون به بعد کارناممو میدادن به خودم...{-15-}
iman
iman
به به !!!!!!!

خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
خار خشک از منت ابر بهار آسوده است

گر بدست عشق نسپاری عنان اختیار
خاطرت از گریه ی بی اختیار آسوده است

هرزه گردان ،از هوای نفس خود سرگشته اند
گر نخیزد باد غوغاگر ، غبار آسوده است

... کج نهادی پیشه کن تا وارهی ازدست خلق
غنچه را صدگونه آسیب است و خار آسوده است

هرکه دارد شیوه ی نامردمی چون روزگار
از جفای مردمان در روزگار آسوده است...

رهی معیری..
به به !!!!!!!!
... ادامه
iman
iman
دیگه تهدیدهای والدین هم پیشرفته شده!
پدرمن تهدیدم کرده که اگه همین جوری ادامه بدم و به حرفاش گوش ندم میره یکی روبه عنوان فرزندخونده قبول میکنه تمام ثروتشم به نامش میکنه
(من الان بایدچیکارکنم!برم خودموبکشم!!!)
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/21 - 00:22 ·
4
شهرزاد
شهرزاد
بهترین راه ابراز عشق
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند...
... ادامه
Noosha
e9f4a9428c3d838fc6822c1b638dcc23-300.jpg Noosha
هر جا شد

می خوابم

پدرم گفته:

زمین خدا که ناز ندارد

روی خاک بخواب، تا خاکی بمانی...!{-60-}سلااااااااااااا
iman
iman
پسر به دختر : من پدرم پیره و 92 سالشه و به همین زودی ها میمیره و من
پولدار میشم ! همسر من میشی ؟؟
دختر : نه !!!
.
.
.
.

چند روز بعد پسر فهمید اون دختره شده مادر جدیدش
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/16 - 02:36 ·
4
MONA
MONA
تو هر نظامی میشه "انسان سیاستمدار" پیدا کرد ... ولی "سیاست مدار انسان" اصلا وجود خارجی نداره {-54-}
MONA
MONA
دیگر نه زیر چادر مادربزرگ


نه پشت سایه پدرم جا نمی شوم


کاش آغوشت را نمی بردی
دیدگاه · 1391/10/12 - 05:30 ·
6
رضا
رضا
یک جایی دور از آدمها .
iman
iman
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم...
برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد ...
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت: باران احمق! ...
این است معنی مادر ..........
... ادامه
دیدگاه · 1391/10/3 - 23:55 ·
3
iman
iman
نامم را پدرم انتخاب کرد نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم
دیگر بس است راهم را خودم انتخاب میکنم
دیدگاه · 1391/10/2 - 16:06 ·
4
mamadlsd
mamadlsd
بخشی از سخنرانی پدرم , برای تشویق بنده به اشتغال و کار بیرون: پسرم ! دوره زمونه عوض شده , تو بایددستت تو جیب خودت باشه , اصلا هم نترس! انقدر بی شعورتر از تو هستن که الآن سرکار می رن !
... ادامه
رضا
رضا
فکر کنم باید مدتی نت نیام خسته شدم 10 بار دی سی شد
ramtin
ramtin
زندگی
زندگي ، سبزترين آيه ، در انديشه برگ
زندگي ، خاطر دريايي يک قطره ، در آرامش رود
زندگي ، حس شکوفايي يک مزرعه ، در باور بذر
زندگي ، باور درياست در انديشه ماهي ، در تنگ
زندگي ، ترجمه روشن خاک است ، در آيينه عشق
زندگي ، فهم نفهميدن هاست
زندگي ، پنجره اي باز، به دنياي وجود
تا که اين پنجره باز است ، جهاني با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازي اين پنجره را دريابيم
در نبنديم به نور ، در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم
پرده از ساحت دل برگيريم
رو به اين پنجره، با شوق، سلامي بکنيم
زندگي ، رسم پذيرايي از تقدير است
وزن خوشبختي من ، وزن رضايتمندي ست
زندگي ، شايد شعر پدرم بود که خواند
چاي مادر ، که مرا گرم نمود
نان خواهر ، که به ماهي ها داد
زندگي شايد آن لبخندي ست ، که دريغش کرديم
زندگي زمزمه پاک حيات ست ، ميان دو سکوت
زندگي ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهايي ست
من دلم مي خواهد
قدر اين خاطره را دريابيم.

همه اینا را کنار تویاد گرفتم گل نازم.

دوستت دارم ی نهایت.

ممنونم بخاطر همه چیز.

تو تمام گرفتارها و ناراحتی ها.هرجا مشکلی برام پیش میاد.هرجا گیر میفتم و نه
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/25 - 23:26 ·
9
نگار
نگار
پدرم گفت :

مردم ۲ نوع هستند

بخشنده و گیرنده

گیرنده ها بهتر میخورند

اما بخشندگان بهتر میخوابند . . .

توماس مارلو
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/25 - 19:06 ·
6
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ